۱۴ بهمن ۱۳۸۳

پای استدلالیون چوبین بود

"اسناد تاريخی مانند سنگ هائی هستند که در يک منطقه مسطح مشاهده می شوند، اين سنگ ها در اين مناطق به وجود نيآمدند و متعلق به کوهستانی اند که ما از آن اطلاعی نداريم . تاريخ واقعی اين کوهستان نا معلوم است و نه سنگ های پراکنده در دشت که تاريخ نويس به آنها استناد می کند. "
تاریخ موضوعی است که همواره در معرض سوء استفاده قرار می گیرد. این سوء استفاده کم و بیش از حال آغاز می شود و بعد در گستره زمان به شکلی گاه وقیحانه قلب، و به چیزی تبدیل می شود که نه تنها مشابه واقعیت نیست بل دیگر حتی نمی توان رد واقعیت را در آن پیدا کرد. آن وقت باید از گوشه و کنار نوشته های مانده از آن تاریخ؛ در بین نامه های عاشقانه رد و بدل شده میان دو نفر نا مشخص و یا نوشته های مورخی در کشورهای دیگر بدنبال واقعیتی گشت که می توانست برای آیندگان حکم جواهر که حتی به منزله زندگی باشد. آن وقت همه جا پر است از اینکه از پیشینیان باید درس گرفت و چه و چه.
در این میان برای تاریخ شناسان و مورخین آنچه بیش از هر چیز حائز اهمیت می شود، روش تحقیق در تاریخ و آفات آن است؛ معیارهائی که می تواند در جدا کردن سره از ناسره مفید بلکه تعیین کننده باشد. تا آنجا که من می دانم راه های مختلف و کلاسه شده ای برای این کار تعریف شده است که مهمترین آن یافتن تاریخ نگاران یا نویسندگان مستقل از حکومت وقت است که در آن زمان زندگی می کرده اند. آنها می توانند نقش سنگ محک را در ارزیابی مورخین حرفه ای بازی کنند که معمولا در دستگاه حکومت جیره خواری می کنند و لاجرم باید مطابق میل حاکم وقت بنگارند.این ماجرا همیشه مرا به یاد شعر معروف اخوان می اندازد که وصف تاریخ و تاریخ نگاری را با " این دبیر گیج و گول و کوردل تاریخ" آغاز می کند و این موضوع بیش از هر چیز اهمیت هنرمند و عالم مستقل را معنا می دهد.
از سوی دیگر فقدان مرکز اطلاعاتی سالم در جامعه که همشهریان به آن اتکا و اعتماد کنند در اولین عکس العمل غریزی؛ جامعه را به سمت ترویج شایعه می کشاند که خود منشاء هزاران بیماری اجتماعی مختلف است که اگر چه در کوتاه مدت مقصود حاکمان وقت را برآورده می سازد ولی در دراز مدت چون آفتی به جان حکومت هم افتاده و آن را از درون فاسد می کند. آنگاه که شایعه ای آغاز به ترویج می شود، از آنجا که مروج آن نسبت به آنچه می پراکند مسئولیتی ندارد، آگاهانه یا ناخودآگاه امیال و اغراض شخصی خود را با موضوع اصلی - که معیاری برای تعیین صحت و سقم آن در دست نیست - ترکیب می کند و به خورد اذهان آماده و نه چندان سالم شنونده می دهد تا آنها نیز به نوبه و میل خود حذف و اضافات کافی را در آن اعمال کنند و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. اینجاست که شایعه بجای رساندن اخبار و اطلاعات متقن و صحیح، شنونده را به ورطه ای می کشاند که علاوه بر تلنگر به کاستی ها و عقده های او؛ مغز و فکر او را درگیر موضوعی می کند که فرسنگ ها با واقعیت فاصله دارد. مثال بارز برای مسن ترها شب نامه ها و خبرنامه هائی است که در سال های 55 تا 57 از افراد و گروه های نا مشخص و گاها شناخته شده بر در و دیوار خیابان ها و مخصوصا خیابان انقلاب فعلی نصب می شد یا به خانه ها سرازیر می شد. و برای جوان ترها ماجرای هیجدهم تیر و آمار کشته ها که کم کم داشت سر به فلک می کشید تا انجا که مقام های قابل اعتماد تر پا به میدان گذاشتند و رقم واقعی را اعلام کردند.
پس از ورود به عالم مدرن و تغییر تعریف ارتباطات، و گسترش اسباب ارتباط جمعی تا آنجا که مصرف کننده بتواند آنچه را که مایل است ببیند و بخواند، این حربه قدرتمند از حاکمان تا حدودی گرفته شد و اکنون به روش های مختلف که تقریبا در دسترس عموم قرار گرفته است یا خواهد گرفت اطلاعات در حجمی بسیار وسیع در اختیار طالبان آن قرار می گیرد. و البته بگذریم از آفات همین ابزار و تاسیسات که خود مثنوی هفتاد من کاغذ است. ولی آنچه محرز است حضور متکثر مراجع اطلاعاتی است که محض رقابت هم که شده باید با حساسیت بیشتری نسبت به اطلاعاتی که در معرض نگاه و نقد خوانندگان قرار می دهند اقدام کنند. خصوصا اینکه اگر در گذشته ای نه چندان دور - پیش از عصر انفجار اطلاعات - فقط صاحبنظران و منقدان حرفه ای بودند که به خود جرات می دادند تا یک کالای فرهنگی را به نقد بنشینند؛ اینک نظریه ای خود را بر همه صاحبان فکر تحمیل کرده است که هر خواننده و بیننده ای را یک "منقد خاموش" می شناسد و این منقد خاموش کاری نمی کند جز اینکه اعتماد خود را از مرجع اطلاعات سلب می کند! یعنی آن را نمی خواند. یعنی آمار متقاضیان و بینندگان آن مرکز اطلاعاتی کاهش پیدا می کند؛ می افتد. یعنی سهام آن شرکت در بازار سهام کاهش پیدا می کند و... و در آخر یعنی یک فاجعه! به یاد بیاورید که شبکه الجزیره با پخش سخنرانی های گروه طالبان و بن لادن چه سر و صدائی به پا کرد و چگونه اعتبار خود را در نگاه جهانی بالا برد.
از مراکز و شبکه های اخبار و اطلاعاتی که بگذریم، به سطحی از گسترش و توزیع اطلاعات می رسیم که از جنبه عمومی بودنشان تنه به تنه روش هائی از نوع شایعه می زنند. شاید بتوان به نوعی آنها را مدرن شده همان شایعات با خواص و مشخصه های جدید دانست. یکی از آنها همین وبلاگ خودمان است که می شود نمونه های متعدد و متنوع آن را با کمی وقت گذاشتن و گشت و گذار فارغ از هدف و مقصود یافت، ولی یافتن مرکز اطلاعاتی که بتواند اخبار و اطلاعات بدون غرض و مطمئن را در اختیارتان بگذارد چندان کار ساده ای نخواهد بود.
همه این ها را گفتم چون این بار می خواهم به سراغ وبلاگی بروم که بار مسئولیت سنگینی را بر دوش خود گذاشته است. او موضوعات تاریخی، اجتماعی و سیاسی را - تا آنجا که سواد من قد می دهد - از منابع و مراجع معتبر گرد آوری می کند و در اختیار خواننده قرار می دهد و اگر دیروز نظریه هانتینگتون و فوکویاما را معرفی کرده و پریروزش را در نقد عقل محض و یا فلسفه هگلی گذرانده، احتمالا امروزش را در تب و تاب تعریف انقلاب بدون انقلابیون و جامعه مدرن و پست مدرن سر می کند و خدا چه می داند شاید فردا روزی به نقد یک فیلم، داستان ایرانی و یا یک مقاله اجتماعی بپردازد. این کار صرفنظر از فرصت و دقت کافی برای جمع آوری اطلاعات و خلاصه کردن آنها، نیاز به نگاهی کلی و جامع به موضوعات فلسفی و اجتماعی دارد که مسلما از هر اهل مطالعه ای ساخته نیست. من به همه دوستان پیشنهاد می کنم که حتما به آرشیو مطالب این وبلاگ سر بزنید و یقین دارم حتما بیش از یکی دو مطلب مورد توجه و سلیقه خودشان را خواهند یافت. من تعریفی از انواع روشنفکر در همین وبلاگ در تاریخ بیست و نه آذر هشتاد و دو یافتم که صرفنظر از اینکه چقدر معتبر است ولی نمونه های بسیار مشهود انواع آنها را میتوان براحتی در همین دنیای وبلاگی خودمان یافت. ولی شاید در مورد مذمت از مارکسیسم یا لنینیسم کمی یک جانبه به قاضی رفته باشد. به هر حال نباید فراموش کنیم این درس تاریخی را که ایدئولوژی می تواند اقبال عامه بیابد که در زمان خود پیشرو بوده باشد و این مطلب در مورد مارکسیسم و لنینیسم بعد از آن نیز صادق است. احتمالا اگر صفحات تاریخ را بار دیگر ورق بزنیم حتما نکات مثبتی نیز از لنین و لنینیسم در زمان فروپاشی امپراطوری روسیه خواهیم یافت که شاید اگر بخواهیم بی غرضانه از تاریخ صحبت کنیم، از آنها نیز کم و بیش باید حرفی به میان می آمد. همین موضوع عینا در مورد انقلاب ایران هم تکرار شده، آنجا که درتاریخ بیست و چهارم فروردین تیتر بازگشت به تاریخ را می زند و دسته بندی خاصی از برخورد با تاریخ را ارائه می دهد نیز گوشه ای به انقلاب ایران و مذهب می زند که چندان هم با واقعیات تاریخی سازگار نیستند.
"تاریخ را می شود با یک پارچه (بافت) مقایسه کرد که گره ها در این بافت توسط رشته های مختلف با یک دیگر در ارتباط اند ، واقعه های تاریخی گره ها هستند و اتصال مابین گره ها را تاریخ دان توسط رشته ها بر قرار میکند"
به هر صورت در کنار اطلاعات مفیدی که در این وبلاگ در سطحی وسیع در دسترس قرار دارد؛ ممکن است گهگاه نکاتی ریز و باریک نیز به چشم بخورد که به نظر می رسد استنتاج و برداشت شخصی از آن موضوعات باشد. این موضوع آنجائی دارای اهمیت می شود که خواننده پس از اخت شدن با اطلاعات مفید موجود در این خانه دیگر سپر انتقادی خود را کنار گذاشته و ذهن خود را تسلیم بي چون و چراي نوشته های آنجا می کند. حال اگر در این بین نکات و ظرایفی وجود داشته باشد که ناخودآگاه ذهن خواننده را منحرف کند، باید پذیرفت که صداقت اطلاع رسانی خدشه دار شده است. و آن موقع باید به من خواننده حق داد که بعد از چند تجربه ناموفق با دیده شک به مطالب نگاه کنم ...
این ها را گفتم نه از این بابت که در مورد این وبلاگ سرشار از اطلاعات مفید به این نتیجه رسیده باشم. فقط از این نظر که دوست پرکار ما و بقیه دوستان که زحمت گرد آوری مطالب را به خودشان می دهند بدانند که وقتی کسب اطلاع از یک منبع حائز اهمیت است که به آن منبع خبر بشود اعتماد کرد. نمونه بارز آن را می توانید در نوشته قبلی وبلاگ زیتون مشاهده کنید که ارائه آمارهای من در آوردی چقدر می تواند باعث شبهه و کاهش اعتماد شود ( ای کاش زیتون عزیز واقعا ابزاری را در اختیار داشت تا بفهمد با همین کار چقدر ضریب اعتماد پذیری خوانندگان را در مورد نوشته هایش پائین آورده ).
"بگذار متحد ، گروه ، زياد و توده شويم، ايده آل ها و آرمان های انسانی را دنبال و آن ها در سطح جامعه استوار نمائيم ، اما هر کجا که افراد به گروه و توده تبديل شدند آرمان ها و ايده آل ها از بين رفتند."(پنجم خرداد هشتاد و سه)
در عین حال این حق هر عضو این شهر ولنگ و واز وبلاگستان است که نظر خود را بدون هیچ پرده پوشی بگوید و هیچکس نباید منکر این حق مسلم باشد. اینجا فقط می ماند که چگونه نظرات شخصی را از مطالب استخراج شده از منابع معتبر یا غیر معتبرجدا کنیم تا این شبهه برای خواننده چون من نا آگاه پیش نیاید که فلان نظریه در مورد انقلاب از نویسنده وبلاگ است و بخواهم آن را به نقد بنشینم و یا برعکس. درج مراجع - که در بیشتر موارد انجام شده است - روش مناسبی برای ایجاد تمایز است ولی در مواردی من نفهمیدم که موضوعی را به عنوان نظريه نویسنده باید بپذیرم یا یک حکم تاریخی است و یا از منبعی خاص آورده شده است. در این مورد رجوعتان می دهم به نوشته با نام عید کریسمس که تاریخ نهم دیماه را دارد. در جائی اشاره می کند که استنباط مسیحیان و یهودیان در مورد خدا در ادامه یکدیگر است. البته این موضوع قابل درک است که این دو مذهب به هر حال در ادامه هم و در توالي تاریخی هم قرار دارند ولی در این مورد آنچه که بدنبال می آید نه توجیهی و نه توضیحی بر این ادعاست. در نتیجه برای خواننده وجه مقایسه و نتیجه گیری باقی نمی ماند.
با همه آنچه گفته شد من این وبلاگ را به عنوان وبلاگی که به معنای واقعی سرشار از مطالب و نکات متنوع و خواندنی می باشد شناخته ام و باور دارم در پشت این صفحه خردلی فردی مطلع و آگاه قرار دارد که با دلسوزی و دقت مطالب را در جهان مجاز منتشر می کند. باشد كه دوستاني چنين آگاه و فعال سرزمين وبلاگستان را سرشار از معرفت و شعور كنند. آمين.