۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۴

رئیس جمهور و انتخاب ها

نکته: با توجه به اینکه بیماری مزمن پرشین بلاگ که هر از چند گاهی بروز می کند به نظر می رسد مجددا گریبان گیر مان شده، ادامه ی مطلب نوشته شده در پرشین بلاگ را اینجا می آورم.
بعد از اتمام زمان ثبت نام و انصراف میر حسین موسوی؛ که می توانست به لشگر متفرق چپ سر و سامانی بدهد؛ از شرکت در انتخابات و فقدان نشان از فردی که بتواند رغبت و اشتیاق مردم را به حضور در انتخاب رئیس جمهور بیشتر کند، تنها گزینه ی موجود برای ادامه ی بقاء حکومت فعلی، می توانست فردی سیاسی و شناخته شده در عرصه ی جهانی باشد که امکان ایجاد و ادامه ی دیالوگ با کشورهای اروپائی و چه بسا آمریکا را داشته باشد. اگر چه پیش بینی ها حکایت از شرکت پنجاه درصدی و حتی کمتر را در این انتخابات می دهد، ولی فکر می کنم برای ماموریتی که این رئیس جمهور با مشخصات جدید انتخاب - بلکه انتصاب - می شود، هر دو طرف نیاز چندانی به نگاه به صندوق های رای ندارند. این یکی آمده است که قضیه را با یکی دو امتیاز کمتر به نفع کشورش ختم به خیر کند! با این فرض و با نگاه مجدد به دانه درشت های موجود، فکر می کنم هیچکس بجز هاشمی رفسنجانی نگاه ها را به خود جلب نکند.
حضور مجدد هاشمی رفسنجانی به عرصه عملیات اجرائی صرفنظر از همه ی تردید ها و دودلی ها ی خود و دیگر کاندیداها، این حسن را دارد که صف بندی کاندیداها و تشکیلات طرفداران شان را پررنگ تر و موقعیت موازنه سیاسی را برای رئیس جمهور آینده روشن تر می کند. اینک همه ی کاندیداها می دانند با حضور و یا کنار کشیدن خود چه اشاره هائی به او به عنوان سیاستمدار کهنه کار می دهند. لاریجانی و طیف طرفدار او - موتلفه و راست سنتی - در یک اعلام نظر مشخص از همراهی با رفسنجانی و خالی کردن عرصه ی انتخابات به نفع او سر باز زدند. این نشان از سرسختی این گروه در از دست ندادن قدرت دارد. آنها آمده اند تا اولا شکست های پیاپی شان را در تقسیم قدرت با راست میانه - آبادگران - جبران کنند و قدم به قدم رقیب تازه به دوران رسیده را از میدان بدر کنند و ثانیا حساب های پیشین خود را با شخص هاشمی رفسنجانی به عنوان فردی که در هشت سال دوران زمامداریش آنها را از اریکه قدرت اجرائی به پائین کشید، تصفیه کنند. با این فرض، حضور نماینده ی این جناح می تواند نشان از تجدید قوای آنها برای حضور در مصاف جدید باشد. حضور سردار سابق قالیباف هم اگر چه در نبود مهره ای چون هاشمی دارای توجیه بود و می توانست آراء قابل ملاحظه ای را از آن خود کند ولی اینک به وجود او به عنوان رئیس جمهور چندان نیازی نیست و شاید او را بزودی در هیات یک وزیر مجددا ملاقات کنیم، چرا که او و طیف نظامی طرفدارانش می توانند در دولت آینده مفید باشند. در کنار این سردار نباید از دکتر محسن رضائی، سپاهی سابق نیز غافل شد. او نیز در جمع نظامیان آن اندازه نفوذ دارد که بتواند بخشی از آراء قالیباف را با خود قسمت کند. برد مجموعه نظامیان در دوره ی دوم ریاست جمهوری خاتمی با حضور دریادار شمخانی در انتخابات تا حدودی معین شد و اگر چه تمایل به حضور نظامیان در بین مردم افزایش یافته است ولی باور نمی کنم در شرایط حاضر حتی فردی مثل محسن رضائی که سال ها در مدرسه ی اصلی ترین ارگان تصمیم گیرنده حکومتی تلمذ کرده است نیز بتواند از این آزمون به سلامت بدر آید. شهردار محترم فعلی هم که خوب می داند توسط یک جمع دموکراتیک برای ریاست شهرداری انتخاب نشده است، توجیه قابل قبولی برای ماندن در جمع هزار نفری کاندیداها ندارد، چرا که همان گروه که او را برای سمت فعلی اش انتخاب کرده اند، اینک رقیب قدرتمند تری را حمایت می کنند. او شاید دنبال بهانه ای برای فرار از شهرداری باشد.
برخورد جناح چپ به انتخابات اما جای تامل بیشتری دارد، در دوازده نفر شاخص در کاندیداها، از جناح چپ دو نفر - کروبی و دکتر معین - نماینده ی دو نگرش مشخص در حکومت و چهار نفر از گرایش های جنبی تر وجود دارد. مهر علیزاده را اگر کنار بگذاریم، اکبر اعلمی با برخوردهای تندش در مجلس با خودی و غیر خودی، از پرونده چندان با ثباتی برای در دست گرفتن قدرت برخوردار نیست و در نگاه عموم هم نتوانسته است وجهه ی موجهی را کسب کند. اینکه آیا او می تواند نمایندگی جناحی از جناح های چپ را بر عهده داشته باشد، من اطلاعی ندارم. ابراهیم اصغر زاده زمانی نمایندگی طیفی از دانشجویان را بر عهده داشت و با همان پشتوانه به شورای شهر تهران راه یافت، ولی اینک با دو دستگی در دفتر تحکیم وحدت و عدم انسجام کافی در جمع دانشجویان؛ که متاسفانه هنوز هم به عنوان یک ضربه ی بزرگ و کاری بر روند دموکراسی و نقطه ی ضعف ریاست جمهوری خاتمی از آن یاد می شود؛ به یک عنصر رادیکال در جناح چپ مبدل شده است که سازگاری با نظرها و تصمیمات آنها ندارد و خود نیز در زمان حضورش در شورای شهر کار قابل ارائه و دفاعی از خود به نمایش نگذاشته است. دکتر یزدی با بیش از بیست سال کنار گذاشته شدن از سیاست، آمده است تا دوباره نام نهضت آزادی، که روزگاری سهم عمده ی بار گذار از سلطنت به جمهوری اسلامی را برعهده داشته است، را زنده کند و از این طریق مجددا به عالم سیاست باز گردد. اگر چه بعید به نظر می رسد که شورای نگهبان از این لقمه ی چرب بسادگی بگذرد و نماینده این نهضت بتواند از سرند ریز دانه ی تعیین صلاحیت به سلامت بدر رود، ولی حتی با فرض دریافت مجوز شرکت در رقابت هم با توجه به اینکه عملکرد و رفتار این گروه برای نسل جدید ناشناخته است، احتمال جذب رای کافی، چندان به واقعیت های موجود انطباق ندارد. این آزمون را - با فرض تائید صلاحیت نماینده ی نهضت آزادی - شاید بهتر است نوعی تخمین یا تعیین برد محبوبیت این گروه در جامعه تلقی کنیم و ببینیم با چه شعارها و حرف های تازه ای به میدان وارد خواهند شد.
و اما کروبی و معین در شرایط حاضر بجز اینکه با حضور خود آراء همدیگر را بشکنند، کار دیگری نمی کنند. چرا که به نظر من سهم کروبی و معین از آراء بیش از همه به رای دهندگان سنتی چپ باز می گردد. اگر در جناح راست گروهی هستند که همواره بصورت سنتی پای صندوق های رای حاضر می شوند، این جناح هم از وجود چنین افرادی بی بهره نیست. این گروه اولین بار حضور خود را در مجلس سوم با ورود مجمع روحانیون مبارز به صحنه ی رقابت به نمایش گذاشت و از آن پس نیز در انتخابات مختلف کم و بیش خود نمائی کرد تا مجلس ششم که در کنار همان نسل سومی ها با اکثریت قاطع نمایندگان خود را به مجلس فرستادند. برای یافتن یک تخمین از تعداد آنها در تهران می توان به تعداد آرایی که کروبی و محتشمی، عناصر اصلی مجمع روحانیون، در آن انتخابات کسب کردند اشاره کرد. اگر روشی وجود می داشت تا بتوان ضریب نفوذ آرای نسل سوم را از آرای این دو نفر محاسبه و کسر گردد، شاید به رقم واقعی تری دست می یافتیم. به هر حال کروبی در این میدان خود را آزموده است و حتما برآورد و توجیهی برای شرکت خود پس از قرار گرفتن در پنج نفر آخر انتخابات مجلس ششم دارد، ولی بعید می دانم معین و همراهانش به جمع بندی مناسبی برای شرکت در انتخابات رسیده باشند. آنها احتمالا بیش از هر چیز به دانشجویان و وجهه ی خوبی که معین در فاجعه ی تیرماه سال هفتاد و هشت در بین دانشجویان کسب کرد تکیه کرده اند. ولی آیا برد آن عملکرد آن مقدار بوده است که پس از سال ها حتی همان جمع را برای ریختن رای به پای صندوق ها بکشاند یا وقایع و حوادث مکرر بعدی اثر آن را چنان کمرنگ کرده است که میل طرفداران سابق را نیز به بی میلی کشانده است؟. به هر حال آنچه مسلم است حضور هر دو طیف از یک طرف نتیجه را به تقسیم آرا خواهد کشانید و از سوی دیگر حکایت از فقدان یک تصمیم گیری مشخص را به رخ می کشد. رفتار این جناح با وجود شش کاندید از طیف های مختلف بیش از هر چیز مثل حرکت پیکره ی بدون سری است که اعضایش به هر سو در حرکت اند. فکر می کنم تا رسیدن به احزابی واقعاً دموکراتیک راهی دراز در پیش داریم ... بگذریم.
در جمع بندی کلی در بین این کاندیداها، بعید به نظر می رسد فردی بجز رفسنجانی بر اریکه قدرت تکیه بزند. هم او؛ در فقدان فردی با شرایط مناسب برای کسب آراء مردمی؛ بهترین گزینه موجود برای چاره اندیشی خروج از بن بست بین المللی موجود است و از پشتوانه ی سیاسی کافی برای مقبولیت یافتن میان حریفان خارجی علیرغم پشتوانه ی کافی مردمی برخوردار است. او که قبلا هم ثابت کرده است به عنوان وزنه ی تعادلی بین جناحین عمل می کند، اینک وظیفه ی جلوگیری از یک دست شدن ارکان قدرت را نیز ناخود آگاه بر عهده گرفته است و باید ببینیم در این بازی نقش خود را چگونه رقم می زند. در این میان شاید نیروی فعال و جوان نیز با مجالی که می یابد به باز یافت خود بپردازد و بجایی برسد که مصمم شود تا جای خالی یک نهاد به واقع مردمی را به نحو احسن پر کند.
راستی، در این آخر کار بیایید یک نگاه به گوشه ی دیگر هم بیاندازیم! پست حساسی که بزودی خالی خواهد شد و تصمیمات آن می تواند در باز کردن دست رئیس جمهور برای اجرای مقاصدش بسیار موثر باشد. جائی که اگر کمی با خاتمی همراهی می کرد شاید وضعیت از آنچه اکنون به یک بن بست مبدل شده است، کمی بهتر می شد. مجمع تشخیص مصلحت نظام اینک باید به فکر انتخاب یک رئیس تازه باشد و با توجه به ترکیب فعلی اعضاء این مجمع، چندان امیدی به همراهی با رئیس سابق خود حتی نمی رود.