۷ فروردین ۱۳۸۵

مذاکره با شیطان بزرگ و نظریه نسبیت در امنیت ملی

هنگامی که سید محمد خاتمی به عنوان رئیس جمهور کشور اسلامی ایران برای اولین بار در سازمان ملل پس از ایراد سخنرانی و طرح ایده ی بدیع گفتگوی تمدن ها مجال مناسبی برای باز کردن باب مذاکره با آمریکا از موضع قدرت داشت، شاید نمی توانست تصور روزی چون امروز را در ذهن خود داشته باشد که مجوز تلویحی این عمل در ضعیف ترین موضع و در حالی که کمتر از یک گام تا "مات" شدن در جامعه ی جهانی مانده است صادر شود. او آن زمان از ترس تهدیدهای ریز و درشت محافظه کاران؛ در حالی که همتای آمریکائی خود را در انتظار مشاهده می کرد؛ حتی تصور این موضوع را هم به ذهن خود راه نداد و از کنار او گذشت. اینک پس از گذشت سال ها تقریبا ثابت شده است که در احتیاط خود چندان هم به بیراهه نرفته است چرا که انتشار چندین باره ی تصویر او در کنار زنی زیبا روی در حالی که گیلاسی نوشیدنی در مقابل شان قرار دارد در نماز جمعه ها و تولید هر نه روز یک بحران از جمله فاجعه ی کوی دانشگاه و مضروب کردن وزرای وقت و پرونده سازی های بی امان برای مسئولین ریز و درشت کشور رمق و مجالی برای افزودن خودآگاه دردسر و مشکلات جدی برای امنیت کشور نمی گذاشت. او حتی در مقابل این هتک حرمت ها و اتهامات ریز و درشت مجال دفاع از خود را نیز نیافت.
امروز اما جانشین حسن روحانی در مقام سخنگوی شورای امنیت ملی با خیالی آسوده در تریبون های مختلف شیطان بزرگ را به مذاکره فرا می خواند و هیچیک از مدعیان پیشین قباحت مذاکره، از موتلفه و کهنه نظامیان تازه آبادگر شده گرفته تا جماعت حزب الله موتور سوار و همیشه آماده به دفاع از صیانت اسلام به قیمت حتی تهدید امنیت ملی و تمامیت ارضی، توان و نیت ابراز وجود ندارند. اینجاست که باید باور کرد نظریه ی نسبیت می تواند در تمام شئونات زندگی فردی و جمعی مصداق عینی داشته باشد، حتی در پیشقدم شدن به حضور در میز مذاکره با شیطان بزرگ آن هم در بدترین شرایط! ولی حتی در نسبیت هم شرطی اساسی و مطلق همواره باید مد نظر قرار گرفته و رعایت شود؛ هر کاری منحصرا باید توسط خودی ها صورت گیرد و بس! آن هم به هر بهائی که البته از جیب ملت صرف شود!
پ.ن. نمیدانم چرا ناگهان به یاد سخنان نغز سیاستمدار هوشیار جناب آقای لاریجانی در مورد انرژی هسته ای و آب نبات و شکلات افتادم؟! راستی این موضوع چه ارتباطی به شرایط کنونی پرونده ی هسته ای ما دارد؟؟؟

۲۵ اسفند ۱۳۸۴

روز آزادی


امروز سایت خبری روز از پایان زمان محکومیت گنجی خبر داد و البته الپر هم با روز شمارش همین نتیجه را عاید می کند. آنچه مهم است آزادی و سلامت اوست که پس از شش سال جدال و مقاومت دوباره در کنار خانواده اش خواهد بود. ما نیز منتظریم تا خبر آزادی او را بخوانیم و ببینیم.
گنجی آزاد می شود ولی هنوز گنجی های بسیار در بند مانده اند ...

۲۲ اسفند ۱۳۸۴

پنج روز؛ فقط پنج روز

تا صبح، راهی نمانده...
...
...
...
...
...

۱۶ اسفند ۱۳۸۴

فقط ده روز ديگر

در حالي كه ديروز توسط همسر اكبر گنجي اعلام شد كه يازده روز تا آزادي گنجي باقي مانده است ولي سخنگوي سازمان قضائي همچنان بر اظهاراتي پافشاري مي كند كه براي قضاوت در مورد صحت و سقم آن راه درازي در پيش رو نيست و باز اين در حالي است كه معصومه ي شفيعي درخواست رعايت حقوق انساني همسرش را فرياد مي زند.
با گشت و گذار كوچكي در وبلاگ هاي آشنا دريافتم كه گويا هنوز هم دوستان وبلاگ نويس و به ظاهر فعال سياسي اين ماجرا را چندان جدي تلقي نكرده اند. سوال من از همه ي دوستان و خوانندگان و دست اندر كاران وبلاگستان اين است كه آيا واقعا گنجي - همان كه چند سال پيش کتاب هايش در همان روز انتشار ناياب مي شد و همه ي چشم ها در روزنامه ها و نشريات نسبتا آزاد آن زمان به دنبال نام و نوشته اي از او بود تا نور ديگري به تاريكخانه ي اشباح بياندازد، همو كه رد پاي قتل هاي زنجيره اي را تا دم دروازه ي زندان تعقيب كرد و مانيفست جمهوري خواهي او هنوز هم اولين سند تدوين شده در راه و روش هاي رسيدن به دموكراسي در ايران است، و باز يادآور مي شوم او از جمله اولين افرادي بود كه نافرماني مدني را به عنوان راهكاري براي مبارزه ي دموكراتيك اعلام كرد - ارزش آن را ندارد كه سهمي كوچك از لحظه هاي فراواني را كه در اين شهر مقلوب مي گذرانيم به آن صرف كنيم؟
نمي دانم شايد واقعا برخلاف آنچه معروف شده است، وبلاگستان ديگر جاي آزاد انديشان و انديشمندان و فرهيختگان نباشد. شايد قباي محافظه كاري و ملاحظه كاري مطابق تعاريف سياسي جاري، چندان هم بر تن بسياري از مدعيان دموكراسي و آزادي بي قواره نباشد! آيا واقعا موضوع زندانيان سياسي و سمبل آشناي جهاني آن - گنجي - از موضوعاتي از قماش اندر فوايد بكارت و قباحت تقويم جنسي و مشکلات و معضلات همجنس بازان و چهارشنبه سوري و حتي ورود زنان به استاديوم ها و هشتم مارس كمتر است كه هر چند گاه يكبار مثل وبا در وبلاگستان مي پيچند و مغزها و نگاه ها را به خود معطوف مي كنند ولي كمتر نويسنده اي به خود زحمت - تو بخوان جرات - نوشتن متني و مقاله اي را مي دهد؟ شگفتا از اقدام ها و ادعاهاي ما! شگفتا! با اين تفاسير آيا عجيب نيست كه در اين ملك ملت انتظار فرجي را داريم؟
به هر حال مطابق تقويم فعلي تاريخ جمعه 26 اسفند بايد روز آزادي گنجي باشد و اين ده روز فرصتي است تا بار ديگر از جامعه مدعي آزادي خواهي سنجشي شود كه آيا واقعا حاضرند حداقل هزينه ها را براي اهدافشان بپردازند يا نه. باور كنيد اگر اين روز را به نام زندانيان سياسي بناميم راهي خلاف نپيموده ايم و هر سال در همان روز مي تواند يادبودي باشد براي ارج گزاردن بر زندانياني كه از داشته هاي خود آگاهانه هزينه كرده اند.

۱۳ اسفند ۱۳۸۴

سيزده روز انتظار

فكر مي كنم زمان آن رسيده باشد كه موضوع آزادي گنجي را جدي تر تلقي كنيم. پيشتر هم گفته ام كه گنجي اينك نه به عنوان يك زنداني سياسي با پيشينه اي پر حرف و حديث؛ كه سمبل و شاخصي براي دفاع از آزادي تمام زندانيان سياسي در ايران و جهان شناخته شده است و بي محلي به اين موضوع در اصل به معناي زير سوال بردن كل موضوع آزادي و حقوق بشر است.
مطابق اعلام در آخرين نامه ي خانم شفيعي قاعدتا مي بايست سيزده روز به آزادي گنجي مانده باشد و از اين منظر فرصت چندان زيادي براي همراهي و حمايت از بزرگداشت آزادي او نداريم، بهتر است پيش از آن كه دير شود و مثل انتخابات رياست جمهوري بصورت كاملا دردناكي باورمان شود كه مي توانستيم كاري بكنيم و نكرديم؛ همين قدم كوچك روزشماري را لااقل برداريم و يادمان باشد تنها هم دردي و هم راهي با يكديگر است كه مي تواند كارساز باشد، درست همان چيزي كه در فرصت مغتنم بدست آمده در دوران خاتمي از آن استفاده نكرديم و چه ساده از كف داديم. شايد اين بار، مثل آن بارها نباشد ...