۶ تیر ۱۳۹۰

به نهنگ ها نگاه کن - عادت می کنیم

دیگر نگاه کردن به هیکل های تنومندی که بی حرکت در کنار ساحل افتاده اند، عادتی شده که حتی نبودن راه چاره را هم در کنار بقیه روزمرگی ها توجیه می کند.
حالا از خودم می پرسم چگونه می توان در مقابل شنیدن خبر اعزام گروه جدیدی از اعتصابیون به بیمارستان، باز هم مثل خبرهای دیگر بی تفاوت بود؟ قربان بهزادیان نژاد و مهدی کریمیان اقبال، با پنج نفری که قبلا حالشان وخیم شده بود، می شوند هفت نفر از دوازده نفر اوین که به بیمارستان منتقل شده اند.
قدیمی ترها که دیگر چند سالی است از زندان رجائی شهر بیرون نیامده اند هم بی نصیب نماندند و مسعود باستانی و عیسی سحرخیز هم به جمع بیمارستانی ها پیوستند. عیسی سحرخیز که هنوز جای دندان های محسنی اژه ای روی شانه هایش باقی است و چند مرتبه ضرب و شتم جدی در پرونده اش ثبت شده و از جمله رکورددارهایی است که به مرخصی نرفته و حدود دوازده کیلو وزن کم کرده، اینک بنیه ای برایش باقی نمانده که بتواند از زیر بار این یکی سالم به درآید.

همه ی ترسم از این است که نتوانستنم بیشتر بهانه ای باشد برای نخواستنم...

۴ تیر ۱۳۹۰

به نهنگ ها نگاه کن - درد شرمندگی

آخ اگر این تاول های گر گرفته از آفتاب داغ بترکد …

حال که شش زندانی دیگر از رجایی شهر کرج اعلام اعتصاب کرده اند به حمایت از اعتصاب کنندگان در اوین، حالا که کوهیار گودرزی هم از طرف دیگر اعلام اعتصاب غذا به همبستگی با زندانیان اعتصابی در اوین کرده، حالا که در تبریز و دانشگاههای تهران به نشان همبستگی با آنها روزه سیاسی گرفته شده و حالا که در شهرهای اصلی در کشورهای مختلف به اعلام حمایت دارند جمع می شوند ... و حالا که نگاه ها دارد به زندان های ایران دوباره معطوف می شود چطور می شود به این عزیزان رساند که ما همه شنیده ایم فریاد مظلومیتتان را، ما همه پیام درد شما را دریافته ایم، التماستان می کنیم بس کنید این شکنجه مستمر ما شرمندگان تاریخ را ...

هنوز از دلشوره خبر انتقال پنج تن از اعتصابیون بیرون نیامده ای که می شنوی محسن امین زاده کارش به سی سی یو افتاده است. آخر این تن های رنجور که شکنجه نامردانه این سالیان درد و حسرت را گذرانده اند کی می توانند با لبان خشک خود به جنگ گرسنگی و تشنگی بروند؟ چگونه می توانیم ما، این مای شرمندگان تاریخ ببینیم و بدانیم و فقط نگاه کنیم ...

اینجا روزگاری ساحلی زیبا و آفتابی بود که موج های دریای نیلگونش ترانه سرای ساحل طلائیش بودند. اکنون اما این تن های عظیم افتاده به ساحل در سکوت و آرام خود وجدان ما را فریاد می زنند! بنشینیم و بشنویم این ندا را که شریعتی گفته:

بمان تا کاری کنی، نه کاری کنی که بمانی ...

-- 


۳ تیر ۱۳۹۰

به نهنگ ها نگاه کن - طوطی و بازرگان

این روزها آفتاب نیمروز حسابی گرم است. کنار ساحل سرت را که بالا بگیری چند دقیقه ای بیشتر لازم نیست تا گرما زده شوی یا از دماغت خون جاری شود. ولی کنار این ساحل هیچکس به آسمان نگاه نمی کند، نگاه ها را همه این هیاکل عظیم کنار ساحل به خود جلب کرده که ساحل آفتاب سوخته را پر کرده اند. این آفتاب داغ امروز یکی دو تا از نهنگ ها چنان بی تاب کرده که ناظران بی خیال را به تب و تاب کمک به آنها انداخته. این آفتاب برای برنزه شدن نیست، برای آفتاب سوختن است و خشک شدن تا سرحد ترکیدن!

نگاهشان که می کنی چیزی از نهنگ های عظیم دریا کم ندارند، هر کدام وزنه ای سنگین بودند برای اصلاح طلبی که حالا بیشتر از دو سال است که در زندان هستند. دیگر چنان کارد به استخوانشان رسیده که چاره ای بجز مرگ تدریجی در زندان را نداشته اند تا شاید از این راه اعتراضشان شنیده شود. اسم هاشان را که می بینی خاطرات دوران اصلاحات زنده می شود جلوی چشمت:

بهمن احمدی امویی، حسن اسدی زیدآبادی، مهدی کریمیان اقبال، عماد بهاور، قربان بهزادیان نژاد، محمد داوری، امیرخسرو دلیرثانی، فیض الله عرب سرخی، ابوالفضل قدیانی، محسن امین زاده، محمدرضا مقیسه و عبدالله مومنی

عبدالله مومنی و ابوالفضل قدیانی که به بهداری زندان اوین منتقل شده بودند چیزی نگذشت که بازگشتند و اعتصاب را ادامه دادند. این دوازده نفر با آزادی عماد الدین باقی و مرخصی جواد مظفر هنوز هم دوازده نفرند! محسن امین زاده پایش به زندان رسیده و نرسیده به جمع اعتصاب کنندگان پیوسته.

داستان طوطی و بازرگان یادتان هست؟ همان طوطی که با عملی کردن پیام دوستانش در جنگل رستگار شد را می گویم. پیام این نهنگ ها هم برای ما از همین دست است، آنها دارند به راه رستگاری اشاره می کنند ...

به نهنگ ها نگاه کن - در تقدیس زندگی

نمی دانم خداوند چه توان و قدرتی را در سینه اینان نهاده که می توانند علیه تمامی غرایز و تمنای ذاتی خود عمل کنند و آدمی را در حیرت و حسرتی توامان فرو برند. وقتی که می خوانی همسر فیض الله عرب سرخی به فرزندش توصیه می کند که مبادا پدرت را از راهی که می رود منصرف کنی، دوباره به همان سرگیجه آشنا دچار می شوی که ناظران و دانشمندان و زیست شناسان در برابر شناخت دلایل خود کشی تدریجی نهنگ ها دچار می شوند و احساس می کنی در این نرد عشق برنده همان هیبت نامتناهی و آرامی است که در کنار ساحل لمیده و پوست بدنش با تمام مراقبت ها و تیمارها زیر آفتاب داغ دارد خشک می شود، و در کنارش یا کمی دورتر همسر و فرزندانش را می بینی که از آرامش او انگار آرام می گیرند...
حاشا که نوشته من بخواهد از خود کشی یا صدمه به نفس از هر نوع آن دفاع کند، بلکه بر عکس با زبان الکنم می خواهم نشان دهم که گاه دانستن و کاری نکردن ای بسا از رنج مرگی اینچنین تلخ تر باشد. آرامش نگاه این نهنگ های فرو افتاده به ساحل است در جان و روانم ولوله انداخته و هر لحظه با خودم در ستیزم که چه باید کرد؟!
بیاییم دعا کنیم که ایکاش که پایان داستان این دوارده نهنگ دریای سیاست چیزی سوای همه داستان های دیگر باشد و دل ببندیم به امیدی که معجزه ای شاید این گره را برای ما باز گشاید، بی درد و زخمی.

--
http://shzerodegree.blogspot.com

۱ تیر ۱۳۹۰

به نهنگ ها نگاه کن - دعای باران

بیاییم شب ها که دریا مد می شود دست به دعا برداریم تا شاید موج های بزرگی به ساحل بزنند و این نهنگ های تشنه به ساحل افتاده را با خود به دریا بکشد، تا بلکه کاری را که ما از انجامش عاجز مانده ایم موج های سنگین دریا به انجام برسانند. اگر چه آن نگاه های آرام هراس و لرزه ای بر اندامم می اندازد که اگر هزار بار هم به دریا باز گردانده شوند باز هم خوشان را به ساحل می کوبند ...
بیاییم با هم شب را فریاد بزنیم و با صدای بلند دعا کنیم تا از آسمان باران ببارد ...
آنها گفته اند که هیچ چیز نمی تواند آنها را از تصمیم شان باز گرداند و این "هیچ" خودش همه چیز است! اگر چه این روزها ناگهان لطف حکومت بیشتر شده و سهل انگارانه تر رخصتی به محمد جواد مظفر می دهد تا بیاید و به مراسم ختم مادر همسرش برسد یا عماد الدین باقی را آزاد می کند که برود، ولی ... این "هیچ" که خودش همه چیز است مرا بد جور می ترساند ...
نهنگ های دوازده گانه ما که از روز شنبه بیست و هشتم خرداد به ساحل خزیده اند و بی هیچ تلاشی برای بازگشتن به دریا با لبان تشنه و پوست های خشک شده به آیندگان و روندگان نگاه می کنند، دارند با همان چشم های آرامشان به همه ما می گویند که ایمان است و پایمردی در راه است که هدف را دسترس تر می کند. گوشمان اما می شنود آیا این ندا را؟

به نهنگ ها نگاه کن

تمام مسیر را در این هوای تفته ی تابستانی با بغضی سنگین سپری کردم. نمی دانم از بغض گلوگیرم بود یا از اشک چشم هایم که ندیدم و گذشتم از کنار دوستی که از دور با لبخندی و از نزدیک با ابهام و سر درگمی بدرقه ام کرد و گذشت. تمام ذهنم پر شده از نهنگ هایی که خود را به ساحل می کشند و هیچ تلاشی برای نجات خود نمی کنند تا عاقبت از تشنگی تلف شوند و هنوز هم آنان که با خود لقب اشرف مخلوقات را یدک می کشند نتوانسته اند از چرایی کار آن ها سر در بیاورند. نهنگ هایی که دریای متلاطم و طوفانی حتا آرامشان را بر هم نمی زند، چگونه است که چنین مصمم خود را به ساحل می رسانند و می مانند تا بمیرند...

بغض امروز من اما برای نهنگ های دریای دیگریست که تا پیش از این طعمه های خود را می بلعید و ناجوانمردانه جسد آن ها را قی می کرد و ما را با نگاه حیرت زده مان تنها می گذاشت. نهنگ های آرام دریای این روزهای ما این بار هم، ما نظاره گران ساکت را از چرایی خودزنی خود، آگاه کرده اند و همین دانستن است که تحمل هر لحظه اش را سخت تر و تلخ تر می کند. این دوازده تن همانا که نهنگان آرام عرصه ی سیاست مملکت مان هستند که اینک اقیانوس نامردی ها را متحیر خود کرده اند و با لبخندی به تلاش های دیگران برای انصراف آنان نگاه می کنند...