اراده شمائید!
رهبران و وظایف ما
تقریبا بر همه - حتی درخواست کنندگان آن - مسلم بود که درخواست مجوز راهپیمائی از طرف رهبران و گروه های اصلی حامی جنبش سبز نتیجه ای جز عدم صدور آن از طرف وزارت کشور حکومت نخواهد داشت، و از این بابت جای تعجب، شگفتی و دلسردی و نومیدی برای هیچکس نباید باشد. از طرف دیگر جای تعجب است از برخی دوستان و همراهان که توقعاتی ناشدنی از رهبرانی دارند که حتی خود را در قواره رهبری هم نمی دانند و در هر فرصتی به صورت مشخص اعلام کرده اند که رهبر این جنبش نیستند. به همین دلیل از سخنان این دوستان بیشتر بر می آید که در این زمانه رواج بگیر و ببند و زندان و شکنجه و اعدام، به دنبال فرد یا افرادی هستند تا به راحتی در پای این جنبش قربانی کنند تا خود به راحتی پشت آن ها پنهان شوند و کسی کاری به کار آن ها نداشته باشد.
سخن و سوال اصلی حال ما این نیست که چرا رهبران ما نمی گویند علیرغم عدم صدور مجوز به خیابان ها بریزید که روشن است لحظه ای پس از آن همین بضاعت اندک را هم در رهبری نخواهیم داشت و آن وقت فقط باید منتظر خفقان جنبش و نعره های فاتحانه خصم باشیم. سوال اصلی در این موقعیت و در همسایگی سالگرد بزرگ ترین ضربه و توهین تاریخی به جامعه ایرانی این است که واقعا وظیفه من و تو چیست؟ و من و تو چه باید بکنیم؟ بهتر است همگی به جای قربانی کردن از خانه همسایه وظایف و مسئولیت های خود را بدانیم و انجام دهیم.
رمز موفقیت
در شرایط فعلی که پیکره جنبش به دلیل دستگیری ها و انواع رفتارهای ایذائی از یک سو و توان حکومت به دنبال یک سال آماده باش داخلی و ضربات پیاپی بیرونی و افتضاحات اقتصادی رو به تحلیل رفته است، هر دو طرف باید بسیار حساب شده و دقیق عمل کنند تا با اشتباهات خود بیش از این از توشه خود هزینه بیجا نکنند. تاریخ نشان داده است در این نزاع در نهایت نیروئی که مقاوم تر است دیرتر جا می زند. حکومت لهستان، دولت کودتائی پینوشه در شیلی، حکومت چهل ساله در چین و دولت تماما دیکتاتوری کره شمالی از نمونه هائی هستند که حکومت غیر مردمی سالیان سال بر مسند قدرت تامه بوده اند و تعدادی از آن ها هنوز هم پابرجا می نمایند.
ولی برای رسیدن به موفقیت همیشه دو عنصر اصلی را نباید فراموش کرد؛ اول داشتن برنامه ای مشخص برای تسلیم مرحله به مرحله حکومت به خواسته ها و نهایتا پیروزی، و دوم سرسختی و جسارت کافی برای دستیابی به اهداف.
نقش رهبری در عنصر اول روشن و انکار ناپذیر است، در شرایط کنونی نیز اولین، در دسترس ترین و ملموس ترین هدف توسط رهبری این جنبش در یک شعار روشن ترسیم شده است: رای من کجاست؟ این شعار بیانگر روشن ترین و در دسترس ترین هدفی است که تمامی معترضین را می تواند جلب کند و لذا از این بابت نیز منحصر به فرد است. این شعار و هدف همچنین این امکان را مهیا کرده تا گروه های سیاسی که هنوز توسط حکومت کودتا تحمل شده اند بتوانند در مجلس یا با بیانیه های خود به اعتراض درون حکومت ادامه دهند و اين نيز خود ظرفيتي است که اگر درست از آن استفاده شود بسيار سودمند است.
برای عنصر دوم اما هیچ رهبری نمی تواند کاری بکند، سرسختی در رهبر البته مزیتی است که نزد همه رهبران نبوده. در دوران جدید، جسارت ستودنی منصور اسانلو به تنهائی شرکت واحد را به عرش اهمیت رساند، و سرسختی مثال زدنی اکبر گنجی در زندان، نام او را در جهان بر سر تیتر همه روزنامه ها برد. اینان نه به عنوان رهبر یک حرکت و نهضت، که بصورت شخصی و فردی شناخته شده و ای بسا نتیجه همین رفتار آن ها کم کم آن ها را از گروه هوادارانشان دور کرده است.
جسارت و سرسختی اجتماعی را نمی توان به صورت فردی و در نهان تحصیل کرد، این خصیصه باید در جوهره جنبش شکل بگیرد و رشد یابد. سرسختی و جسارت هدیه ای نیست که از رهبر یک حرکت به جامعه داده شود و یا متاعی نیست که از دست حکومت به زیر افتد تا جنبش به دست آوردش، جسارت در میان سنگفرش خیابان است که هر چه بیشتر با دست ها و پاها سائیده شود درخشان تر و خواستنی تر می شود. این عنصر در عمق نگاه ها و لبخندهای آشنا در خیابان ها و کوچه ها و با در کنار هم بودن به دست می آید. عنصری که شاکله خود را در نفس جمعیت همراه می سازد، نه در درون سیم های اینترنت و جهان مجاز که با تمام محاسنش ذاتا ترسوست. چرا که هیچ گاه چشم در چشم همدیگر نمی شود و رو در روی خصم نمی کند تا هر دو طرف - هر چند با نگاه - همدیگر را محک بزنند که تا کجای این نزاع همراه هستند...
چه باید کرد؟
جمعیت معترض هر گاه که اراده کرد و به خیابان ها آمد - ولو برای لحظه ای، حتی اگر نتوانست گرد هم آید و شعاری دهد - ترسناک و خطر آفرین شد، آن چنان که فوج فوج نیروهای خصم با گاز اشک آور و باتوم هم نتوانستند هراس خود را پنهان کنند. این تجربه موفق می تواند هر لحظه و هر روز تکرار شود بی این که در آن منتظر زد و خورد و تلفات باشیم، آماده باش هر روزه و هر ساعته نیروهای نظامی برای وسعت شهری چون تهران مستهلک کننده و روحیه شکن است. در عوض نگاه های آشنا در خیابان ها روحیه ساز و امید بخش می شود تا خود را برای روز بعد در جای دیگر آماده کنیم. اين را بارها در خيابان ها و در کنار هم تجربه کرده ايم و ديده ايم که يک لبخند ساده از يک سو چگونه تمام غريبه ها را آشنا مي کند و بلاتکليفي را به جسارت بدل مي کند.
رفتارهای افراطی و تهییج جمعیت در این شرایط همان حرکت مهره اشتباه در شطرنج است که می تواند تلفات بیهوده را به جنبش تحمیل کند و دلسردی آور باشد. جنبش اعتراضی ایران به حرکت در سکوت معروف شده است، این ویژگی منحصر به فرد باید حفاظت شود و از آن استفاده کافی شود تا بازخورد مناسب دهد.
پیشتر گفته بودم که این جنبش نیاز به گسترش دارد، محورهای آن را هم کم و بیش مشخص کرده بودم. اینک باز هم می گویم که زندگی این جنبش به بالندگی و گسترش آن است و اگر ریشه های آن در خاک پهناور ایران زمین گسترش نیابد، امید به زنده ماندن آن کاهش می یابد. راه پیروزی این نهضت در همبستگی دو شاخه اجتماعی است که باید در درون همین حرکت فعال شود: یکی اصناف و دیگری اقوام.
در هر دو شاخه زمینه های مساعد فراوان و انگیزه های کافی وجود دارد تا نقش خود را به صورت پر رنگ بازی کنند، ولی تنها دلیلی که موجب می شود که تاکنون با انگیزه کافی پا به میدان نگذاشته اند - علیرغم همه وحشی گری های حکومت علیه اقوام - عدم باور کافی به این مسئله است که این نهضت دغدغه های آن ها نیز درک کرده است و برای بهتر شدن شرایط آن ها نیز مبارزه می کند. در این صورت است که می توان به حضور این دو شاخه اجتماعی پر ارزش امید داشت. در غیر این صورت این حرکت اجتماعی شهری اندک اندک به یک حرکت روشنفکری مبدل خواهد شد که حضور یا عدم حضور آن برای جامعه در تمامیت آن از درجه کافی از اهمیت برخوردار نخواهد بود.