۷ اسفند ۱۳۸۵

آمريكا طرحي احتياطي براي بمباران ايران طراحي مي‌‏كند

منبع: سايت اينترنتي امروز
مجله نيويوركر:
به‌‏رغم تأكيد دولت بوش مبني بر نبود طرحي براي جنگ با ايران، مجله نيويوركر گزارش داد كه پنتاگون برنامه‌‏اي براي حمله به ايران طراحي كرده است كه ظرف 24 ساعت به اجرا درآيد. به گزارش "ايلنا" به نقل از خبرگزاري رويترز، سيمور هرش، نويسنده اين مقاله در مجله نيويوركر به نقل از يك مقام جاسوسي سابق آمريكا نوشت: در ماه‌‏هاي اخير گروه طراحي ويژه‌‏اي در دفتر ستاد مشترك ارتش آمريكا ايجاد شده است. به گفته مشاور نيروي هوايي آمريكا و مشاور پنتاگون كه خواستند نامشان فاش نشود، گروه طراحي ويژه در ابتدا بر تخريب تأسيسات هسته‌‏اي ايران و تغيير رژيم متمركز شدند اما اخيراً به آنها دستور داده شده است كه اهدافي را در ايران شناسايي كنند كه احتمال دارد در تأمين و كمك به مبارزان در عراق مشاركت داشته باشند. آنها افزودند: نيروهاي نظامي آمريكا و تيم‌‏هاي عمليات ويژه براي پيگيري عاملان ايراني از مرز عراق عبور كردند و وارد ايران شدند. بريان وايتمن، سخنگوي پنتاگون در پاسخ به مقاله هرش گفت: آمريكا براي جنگ با ايران برنامه‌‏ريزي نمي‌‏كند و بيان هر چيزي مخالف آن اشتباه، اغفال كننده و مغرضانه است. وايتمن افزود: آمريكا درباره نگراني‌‏هاي خود در مورد فعاليت‌‏هاي خاص دولت ايران بسيار شفاف بوده است و رييس‌‏جمهور بوش بارها تكرار كرده است آمريكا قصد دارد با متحدان خود در منطقه براي بررسي اين نگراني‌‏ها از طريق تلاش‌‏هاي ديپلماتيك فعاليت كند. در مقاله سيمور هرش به نقل از مقامات سابق و كنوني آمريكا كه نامشان بيان نشده, آمده است: دولت بوش اطلاعاتي از اسرائيل دريافت كرده است مبني بر اينكه ايران داراي موشك‌‏هاي قاره‌‏پيما است كه قادر به حمل كلاهك‌‏هاي متعدد كوچك هستند و مي‌‏توانند به اروپا اصابت كنند. براساس اين مقاله صحت اين اطلاعات هنوز مورد بحث قرار نگرفته است.

برگزاری دادگاه دوفعال سیاسی ومطبوعاتی

منبع: سايت اينترنتي امروز
همبستگي نوشت: جلسه رسيدگي به اتهامات منصور اصانلو، رييس سنديكاي شركت واحد اتوبوسراني، صبح ديروز در شعبه 14 دادگاه انقلاب تهران برگزار شد. پرويز خورشيد، وكيل مدافع اصانلو، با اعلام اين مطلب، اتهامات موكلش را تبليغ عليه نظام و اقدام عليه امنيت داخلي عنوان كرد. جلسه رسيدگي به اتهامات علي فرحبخش، روزنامه‌نگار زنداني نيز صبح ديروز در شعبه ششم دادگاه انقلاب تهران برگزار شد. در اين جلسه نماينده مدعي‌العموم، اتهام اين روزنامه‌نگار را جاسوسي عنوان كرد و سپس فرحبخش و عليزاده‌طباطبايي، وكيل مدافع وي به دفاع از اتهامات مطرح شده در كيفرخواست پرداختند.

هشدار نسبت به تکرار قتل هاي زنجيره اي

کانون نويسندگان ايران و ده ها تن از فعالان فرهنگي اعتراض کردند؛ - دوشنبه 7 اسفند 1385
منبع: روز انلاين
اعتراض نهادهاي صنفي و نويسندگان مستقل از حکومت در ايران به محدوديت هاي تازه بر سر راه آزادي بيان و شرايط حاد کشور ادامه دارد. در چند روز اخير نويسندگان و شاعران با انتشار نامه اي خوستار خواستار محو کامل و بي قيد و شرط همه اشکال سانسور و حذف در عرصه هاي فرهنگي و هنري شدند.
رويدادهاي ناگوار
کانون نويسندگان ايران در اين بيانيه و خطاب به "مردم آزاده ايران" انتشار داد اعلام کرد: "در هفته هاي اخير، در ادامه سرکوب، مسايل مهمي رخ داده است که با توجه به شرايط دشوار کنوني، سرنوشت مردم ميهن ما را به مخاطره جدي مي‌اندازد". در اين بيانيه با اشاره به اينکه کانون بارها به مجازات اعدام اعتراض و خواهان برچيده شدن احکام اعدام شده است، آمده: " ر يک سال اخير در چند استان از جمله خوزستان، کردستان، و سيستان و بلوچستان اعدام هايي صورت گرفته که آخرين مورد آن اعدام چند نفر در شهر اهواز و زاهدان است".
اين بيانيه در ادامه "وضعيت جسمي و رواني احمد باطبي را که از سال ۷۸ تاکنون در زندان است" مايه نگراني همه مردم عنوان و خواهان آزادي فوري وي و ديگر زندانيان سياسي شده است.
نهاد صنفي و مستقل نويسندگان ايران در بخش ديگري از بيانيه خود با اظهار تاسف از مسدود شدن سايت کانون نويسندگان ايران در روزهاي اخير همچون بسياري از سايت هاي ديگر، اعلام کرده که با مسدود شدن اين سايت، تنها راه ارتباط کانون با مخاطبانش از ميان رفته است. اين بيانيه با اشاره به اينکه نشريات دانشجويي با سانسور شديدي روبه رو هستند و روزي نيست که شماري از اين نشريات توقيف و نويسندگان آنها به دادگاه فرا خوانده نشوند، خواهان برداشتن اين سد و بندها از پيش روي نشريات روشنگر دانشجويي شده است.
"موج سرکوب روشنفکران و نويسندگان ايران، هنرمندان و فعالان سياسي ـ اجتماعي" يکي ديگر از مواردي است که بر اساس اعلام کانون نويسندگان هر روز ابعاد و شکل هاي گوناگون به خود مي‌گيرد. در اين بيانيه با اشاره به اينکه احضار به دادگاه ها، امري روزمره شده، و"تهديد و ارعاب مستقيم و غير مستقيم به ابزاري معمول بدل گشته است" نسبت به بازگشت برخي از روزنامه ها به شيوه هاي قتل هاي زنجيره اي هشدار داده شده است. اين بيانيه تاکيد کرده: "مدتي است برخي روزنامه ها، قلم بر مدار روزگار قتل هاي زنجيره اي مي‌گردانند و يادآور برنامه «هويت» و «چراغ» شده‌اند. هتاکي مي‌کنند و مي‌کوشند با بهره‌گيري از واژه‌هايي چون مرتد، معاند، مفسد و... زنجيره‌اي ديگر بسازند".
در بيانيه کانون نويسندگان ايران همچنين آمده: "عوامل اجرايي اين سياست، در کوچه و پس کوچه ها، راه بر نويسندگان و فعالان سياسي مي بندند و آن ها را به قصد کشت کتک مي زنند". در پايان اين بيانيه کانون نويسندگان ايران اعتراض و انزجار شديد خود را نسبت به اين گونه اعمال ابراز داشته و خواستار پايان دادن به چنين حرکات ضد انساني شده است.
اعتراض به سانسور و حذف فرهنگي
دوم اسفند نيز ده ها تن از نويسندگان، شاعران و فعالان فرهنگي کشور با امضاي نامه سر گشاده اي نسبت به ابعاد تازه سانسور و حذف فرهنگي اعتراض کردند. در اين نامه با اشاره به اينکه آزادي قلم، انديشه و بيان، صرف نظر از قوميت، زبان، مذهب، جنسيت، طبقه و باورهاي سياسي، حق انکارناپذير همه انسان هاست، تاکيد شده: "درهمه دوره هاي تاريخ کشورمان، تيغ بي رحم سانسور و حذف فرهنگي را همراه با همه تنگناها، محدوديت ها و تهديدهاي بي‌امان موجود بر سر راه رشد و شکوفايي فرهنگي، احساس کرده ايم".
معترضان به حذف فرهنگي علاوه بر اين يادآوري کرده اند: "اين روزها در کشور ما، سانسور ابعاد وسيع‌تري يافته است و هردم ترفند تازه اي براي نظارت و قيمومت بيش تر، در قلمرو انديشه و قطع جريان آزاد اطلاعات به کار مي رود". "توقيف کتاب‌ها و نشريات" و "بستن روزنامه ها"، "اعمال نگرش تمامت خواه حاکم و جلوگيري از دسترسي به بسياري از پايگاه هاي اطلاع رساني اينترنتي" و "تعقيب و آزار وبلاگ نويسان" در اين نامه به عنوان مواردي از نقض آشکار حقوق انساني ذکر شده که همچنان ادامه دارد.
"بناي سياست حاکم بر حذف آثار خلاق" و "تحميل آثار دستوري و يارانه‌اي و منطبق با خواست حاکميت"در عرصه هاي ادب و هنر، همچون سينما، کتاب، تاتر، موسيقي و نقاشي بخش ديگري از موارد اعتراض نويسندگان، شاعران و فعالان فرهنگي را به خود اختصاص داده است. نويسندگان اين نامه در ادامه با اشاره به "نبود هيچ گونه راه و روش دموکراتيک در حاکميت" آن را مانعي در برابر روايت هاي انديشمندانه‌ نويسندگان، شاعران، مترجمان و هنرمندان و پژوهشگراني دانسته اند که با هوشمندي، واقعيت هاي انساني و اجتماعي را در جامعه تصوير کرده اند. در اين نامه که همزمان با روز جهاني زبان مادري منتشر شد، آمده: "اين روزها، گسترش سانسور در کشور ما، بحران اجتماعي و فرهنگي گسترده اي را سبب شده و زيان هاي مادي و معنوي فراواني به بار آورده است‌ که سرنوشت همه‌ دست‌اندرکاران عرصه هاي ادب و هنر و پژوهش را تحت تاثير قرار داده است".
امضاء کنندگان اين نامه که از نويسندگان و فعالان فرهنگي سرشناس ايران هستند در نامه خود تاکيد کرده اند: "سانسور به هرشکل، چه پيش و چه پس از نشر و نمايش آثار، پديده اي ضد خلاقيت است. اما آن چه در کشور ما روي مي دهد، يعني مميزي و توقيف اثرپيش از نشر، پديده‌اي نادر است که در هيج جاي جهان وجود ندارد". آنها هم چنين سانسور را سبب سرخوردگي و انزواي فکري بسياري از نويسندگان و هنرمندان به ويژه جوانان دانسته و تاکيد کرده اند: "وقتي تاريخ و فرهنگ ملتي اين چنين زير تيغ سانسور برود، ملت دچار از خود بيگانگي مي‌شود و فرهنگ جامعه زير سلطهي خودکامگان قرار مي گيرد".
"سانسور آثار نويسندگان کلاسيک ايران" نيز در اين نامه به عنوان بخش ديگري از اعمال سانسور در ماه هاي اخير ذکر و تاکيد شده که حتي ميراث ادبيات و فرهنگ ايراني از آسيب سانسور در امان نمانده است. بر اساس اعلام نويسندگان معترض به تشديد سانسور در ايران "چاپ‌هاي تازه آثار بزرگاني چون خيام، مولانا، سعدي، حافظ، فردوسي و عبيد زاکاني به سبب سانسور موجب رويگرداني همسايگان پارسي زبان ما از اين آثار شده است". همچنين تاکيد شده که اين تجربه تلخ در باره ديگر زبان هاي رايج ايران نيز تکرار مي‌شود.
در اين نامه با اشاره به اينکه"پيامد زيانبار سانسور تنها منحصر به توقف نشر نمي شود بلکه نابودي زندگي اقتصادي همه دست اندرکاران عرصه هاي فرهنگي را در پي دارد"، يکي از "پيامدهاي شوم" سانسور حذف ناشران مستقل از گردونه نشر عنوان شده است. آنها هشدار داده اند که اين کار آسيب هاي جبران ناپذيري به رقابت سالم در نشر کتاب وارد آورده است. علاوه بر اينها، "باطل کردن مجوز نشر آثاري که پيش تر مجوز دريافت کرده‌اند" در اين نامه يکي ديگر ازنشانه هاي "تشديد بي سابقه ِحذف فرهنگي" عنوان شده است. نويسندگان اين نامه با اشاره به پديدار شدن شرايطي که عرصه را بر پديد آورندگان آثار فرهنگي مستقل تنگ کرده است، اعلام کرده اند: "همه امکانات و کمک هزينه هاي دولتي چاپ و نشر در اختيار صاحبان آثار مقبول حاکميت قرار مي گيرد".
اين نامه که نام ده ها تن از نويسندگان، شاعران و فعالان فرهنگي مستقل ايران در پاي آن ديده مي شود، در پايان با اشاره به ماده 19 اعلاميه جهاني حقوق بشر خواستار"محو کامل و بي قيد و شرط همه اشکال سانسور و حذف در عرصه هاي فرهنگي و هنري" شده و نويسندگان آن تاکيد کرده اند: "ما خواهان اقدامات جدي همه فعالان عرصه‌ فرهنگ و انديشه، براي مقابله با سانسور هستيم".
شروين اميدوار

دستگيري سه روزنامه نگار گيلاني

همزمان با سفر محمود احمدي نژاد انجام شد؛ - دوشنبه 7 اسفند 1385
منبع: روز انلاين
بابک مهديزاده، آرش بهمني و کوهزاد اسماعيلي اعضاي شوراي مرکزي شعبه گيلان سازمان دانش آموختگان ايران اسلامي[ادوار تحکيم وحدت ] از سوي اداره كل اطلاعات استان گيلان بازداشت شدند.
عبدالله مومني، سخنگوي سازمان دانش آموختگان ايران اسلامي در اين مورد گفت: ماموران اداره اطلاعات غروب روز پنج شنبه با مراجعه به دفتر ادوار تحكيم شاخه گيلان و ارايه كارت رسمي اقدام به بازداشت آرش بهمني، سيد كوهزاد اسماعيلي و بابك مهدي‌‏زاده دبيران كميته‌‏هاي اطلاع‌‏رساني حقوق بشر و مالي اين تشكيلات كردند.
وي با بيان اينكه پس از اين اتفاق اعضاي شعبه گيلان سازمان ادوار تحكيم وحدت براي مطلع شدن از اتهامات بازداشت شدگان تلاش كردند، گفت: برغم رايزني دوستان ما با مسوولان و تصميم‌‏گيران استان گيلان اين تلاش‌‏ها تاكنون به نتيجه نرسيده است.
مومني ادامه داد: بازداشت شدگان توانسته‌‏اند با خانواده‌‏هاي خود تماس تلفني داشته باشند و به خانواده‌‏هاي خود گفته‌‏اند كه از آنها هيچ بازجويي صورت نگرفته است اما برغم وعده‌‏ها براي آزادي اين افراد به نظر مي‌‏رسد اراده‌‏اي براي ادامه اين روند وجود دارد.
وي ضمن هشدار نسبت به ادامه بازداشت اين افراد خواستار رعايت قانون در مورد آنها شد و افزود: اين افراد بدون ارايه حكم قضايي و اعلام اتهام مشخص در زندان هستند و با وجود گذشت چند روز از بازداشت آنها هنوز اتهام‌‏شان اعلام نشده است.
سخنگوي سازمان دانش آموختگان ايران اسلامي، همچنين با بيان اينكه در اين مدت از اين افراد خواسته شده كه خبر بازداشت‌‏شان را علني و خبري نكنند، گفت: "اين برخوردها را با هدف ايجاد محدوديت براي فعالان سياسي و مدني مي‌‏دانيم كه همزمان با حضور رييس‌‏جمهور اقدام به بازداشت فعالان سياسي شده است".
وي اين بازداشت‌‏ها را نشان دهنده حاكم بودن نگاه امنيتي بر دولت نهم خواند و گفت: "شايسته نيست حضور رييس‌‏جمهور در استان ها موجبات سلب آزادي و ناامني براي برخي شهروندان شود و به جاي مهرورزي وعده داده شده، شاهد ايجاد محدوديت براي فعالان سياسي باشيم".
مومني با اعلام اعتراض سازمان ادوار تحكيم وحدت به بازداشت اين افراد، خواستار آزادي آنها شد و افزود: سازمان ادوار تحكيم وحدت نسبت به رعايت حقوق بشر و حقوق شهروندي حساس است، به محدوديت اعضاي اين سازمان نيز حساس‌‏تر است و بر همين اساس حساسيت خود را از طرق مسالمت‌‏آميز و مجاري قانوني به اطلاع مي‌‏رسانيم.
وي با اشاره به برگزاري اولين مجمع عمومي سازمان دانش آموختگان ايران اسلامي شعبه گيلان و تعيين شوراي مركزي اين استان به مدت دو سال گفت: با توجه به اهتمام اعضاي سازمان دانش آموختگان به فعاليت‌‏هاي جمعي و تشكيلاتي به نظر مي‌‏رسد اين گونه برخوردها نتيجه و هزينه رفتن به سوي فعاليت‌‏هاي سازماندهي شده تشكيلاتي است.
به گزارش كميته تلاش براي آزادي اين سه تن، ماموران وزارت اطلاعات هنگام دستگيري اين سه نفرعمل خودرا بسيار طبيعي اعلام كرده و گفته بودند اين سه نفر مانند دفعات قبلي كه به وزارت اطلاعات احضار مي شدند پس از چند ساعت آزاد خواهند شد.
بابک مهديزاده، آرش بهمني و کوهزاد اسماعيلي که سابقه روزنامه نگاري نيز دارند، روز جمعه با خانواده هاي خود تماس گرفتند و خبر از برگزاري دادگاه خود در روز يكشنبه دادند.آنان همچنين به توصيه مسوول بازجويي خود از خانواده هايشان خواستند جهت تسريع آزادي آنها وثيقه اي هم آماده كنند، اما اين امر هنوز عملي نشده است.
ماموران اطلاعات همچنين به انحاي مختلف همکاران و خانواده هاي بازداشت شدگان را از اعلام مسئله و خبري کردن آن پرهيز داده اند.

حمله انصار به مراسم سخنراني شمس الواعظين

قدرت نمايي گروه فشار در گرگان - دوشنبه 7 اسفند 1385
منبع: روز آنلاين
انصار حزب الله گرگان، مراسم سخنراني شمس الواعظين در گرگان را به آشوب و درگيري کشاند. شمس الواعظين در اين مراسم تحت هجوم انصار حزب الله قرار گرفت که با حمايت روزنامه نگاران و خبرنگاران حاضر در حاضر در جلسه، گزندي به وي نرسيد.
طي چند روز گذشته، شهر گرگان، حوادث غيرمترقبه اي چون ربايش همسر باطبي در ساعت 8 شب توسط نيروهاي امنيتي بوده که البته نامبرده پس از چند روز آزاد شد.
به گزارش خبرنگار روز شمس الواعظين که به دعوت خانه مطبوعات استان گلستان، قرار بود در مسجد هيات متوسلين گرگان سخنراني کند، با حمله انصار حزب الله به رهبري فردي به نام شيخ حسن زاده مواجه شد. براساس گزارش دريافته، خانه مطبوعات استان گلستان قبلا براي برگزاري اين جلسه از اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي مجوزهاي لازم را براي برگزاري سخنراني شمس الواعظين دريافت کرده بود.
سرهنگ ابراهيم کريمي فرمانده نيروي انتظامي استان، در اين باره به معترضين عضوخانه مطبوعات استان گلستان که چرا بر اساس قوانين اين نيرو در تأمين امنيت مراسم کاري انجام نمي دهد گفت: نيروي انتظامي مسوول امنيت در بيرون از مکان مسجد است، و امنيت داخل آن ارتباطي به اين نيرو ندارد.
در آغاز مراسم سخنراني، شيخ حسن زاده تقاضاي صحبت کرد که مورد قبول مديريت جلسه قرار گرفت. اما بعد از اتمام سخنانش اجازه ادامه جلسه را با آغاز سخنراني شمس الواعظين نداده، و با قرائت نامه اي، اعلام کرد که فرماندار گرگان طي نامه اي اعلام کرده که جلسه مذکور غير قانوني بوده و شوراي تأمين با برگزاري آن مخالف است.
اين كه اين نامه چرا توسط فرماندار به فرد نامبرده داده شده تا درمراسم قرائت كند موضوعي است كه تا كنون ازسوي فرماندار گرگان مورد تكذيب واقع نشده است.
هواداران شيخ حسن زاده با فحاشي هاي غيرقابل تحمل، آن هم درحضور زنان، دختران، وكودكان، ودر حمايت از نظام شعارهاي زير را براي برهم زدن نظم جلسه تكرار مي كردند:
حزب فقط حزب علي/ رهبرفقط سيدعليمرگ برمنافقمرگ بر قلم به دست مزدورخط فقط خط علي/رهبر فقط سيد عليبسيجي مي ميرد/ ذلت نمي پذيرد
درخانه مطبوعات استان گلستان نيروهاي جبهه رفته وجانباز حضور دارند كه نيروهاي انصار آنان را تحت عنوان خوارج خطاب قرار داده ومراسم را به آشوب كشيدند.
ناظران سياسي منطقه معتقدند با رفتن دكترشاعري استاندار استان گلستان به معاونت وزارت بهداشت، گروه مذكور با سرپرست استانداري استان گلستان به نام دكتر انجم شعاع كه قبلا مديركل اداره محيط زيست كرمان بوده، وداراي سياست هاي ملايم تري نسبت به ديگر نيروهاي جناح راست افراطي به شمارمي رود، مخالف بوده وبا ايجاد جو تشنج وآشوب سعي دارند استان را ناامن جلوه داده ومديريت وي را زير سوال برده تا با بركناري وي نيروي موافق خود را برمسند قدرت بشانند.

اتاق بازرگاني سنگر سياسي نيست

محمد رضا بهزاديان در مصاحبه با روز: - دوشنبه 7 اسفند 1385
منبع: روز آنلاين
دقيقا 365 روز پس از اينكه محمد رضا بهزديان، رئيس دوره پنجم اتاق بازرگاني تهران توسط خاموشي، رئيس اتاق ايران بركنار شد، با آراي مستقيم اعضاي اتاق تهران راي اول اين انتخابات را كسب كرد و دوباره در تركيب اصلي جاي گرفت. بهزاديان كه نام وي در ليست تحول گرايان بود، در گفت و گوبا روز به بررسي انتخابات اين دوره و برخي از برنامه هاي آتي تحول گرايان پرداخته است.
تفاوت تركيب جديد اتاق با دوره هاي قبل چيست؟تركيب اتاق تهران در اين دوره از تمام جهات با دوره هاي قبل متفاوت است. دوره هاي انتصابي تا سال 66 كه كاملا مشخص و معلوم است. از سال 66 به بعد هم چون فضاي بي رمقي بر انتخابات حاكم بود افرادي انتخاب مي شدند كه از همان صنف سنتي هاي انتصابي قبل بودند. در اين دوره ميانگين مدرك تحصيلي بالا رفته و ميانگين سني پايين آمده است. تعداد بسيار زيادي از منتخبان اين دوره داراي مدرك دكترا و فوق ليسانس هستند. همچنين توزيع تخصص ها در اين دوره از انتخابات بسيار خوب است. همچنين چهره هايي كه انتخاب شده اند به معناي معمول، گروهي و حزبي نيستند. بخش صنعت اتاق در اين دوره مشخصا بسيار تقويت شده است و افراد بسيار باتجربه اي انتخاب شده اند.
يعني اصولا سياسي نيستند؟نه، سياسي بودن به معناي سياست سازي در اتاق اساسا خوب است. منظور من اين است كه فراد منتخب نمي خواهند از سنگر اتاق براي فعاليتهاي سياسي حزب خود بهره گيرند. در مجموع افرادي انتخاب شده اند كه تسليم زور، لابي و رابطه بازي نخواهند شد.
شما معتقديد بسياري از منتخبين از طيف اصلاح طلبان و تحول گرايان هستند، سنت گرايان چنين اعتقادي ندارند. نظر شما در اين مورد چيست؟ليست تحول گرايان را اگر با حساب سرانگشتي بشماريم متوجه مي شويم اكثريت با كدام طيف است.
استدلال آنها اين است كه مانند دوره قبل برخي از افراد وابسته به اصلاح طلبان در عمل به سنتي ها گرايش خواهند يافت.در دوره قبل با توجه به اينكه انتخابات در خاموشي و تاريكي برگزار شد، ما درتاريكي افرادي را يافته بوديم كه ضمن اينكه افراد محترمي بودند اما خيلي نسبت به پايداري آنها شناختي نداشتيم. اما در اين دوره با افرادي مرتبطيم كه به آرمانهاي تحول پايبند هستند. برخلاف دوره قبل، در دوره اخير در ليست سنتي ها و تحول گرايان هيچ كانديداي مشتركي حضور نداشت. از اين رو حرف آنها چندان درست نيست.
يعني پايه اي ندارد؟بله. اما حق دارند اين حرفها را عنوان كنند. چرا؟چون اينها قصد دارند به اين طريق چند ماه ديگر حضور خود را در اتاق طولاني كنند. اساسا عملكرد اين افراد به شكلي نبود كه نه كارمندان و نه اعضاء و نه طرفهاي مذاكره، دل خوشي از اينها داشته باشند. لذا اگر معلوم شود روزهاي پاياني حضور اين طيف در اتاق ايران است، شاهد وقايعي خواهند بود كه پاسخ و تلافي سيطره 27 ساله آنان بر اتاق ايران است. اما علي رغم اين، آنها تظاهر مي كنند در آينده هم به هر شكل باقي خواهند ماند. ولي آنها نبايد برخلاف نظر اعضاء خودشان را بر اتاق بازرگاني تحميل كنند. اينها خودشان هم مي دانند كه مشروعيت ندارند اما سعي مي كنند خود را بربنگاه داران اقتصادي تحميل كنند.
راه همكاري با چند نفر از سنتي ها كه به اتاق راه يافته اند باز است؟بله، قطعا ما خواستار همكاري آنان هستيم. ما با كسي دعوا نداريم. ما بر خلاف سنتي ها كه سياسي عمل كردند، قطعا قرار نيست سياسي عمل كنيم. در قانون برنامه چهارم و سياستهاي اجرايي اصل 44 براي نهاديته شدن بخش خصوصي راهكارهايي پيش بيني شده است. اتاق محل طرح چالشهاي بخش خصوصي است. رسالت اتاق، انتقال بحث هاي بخش خصوصي و يافتن راهكار براي آن است. ما با هيچ كسي مخالف نيستيم. هر كسي خواستار تحول در اتاق بازرگاني باشد و در مرحله بعد بخواهد كمكي به اقتصاد كشور كند ما دست او را مي فشاريم و حاضريم با او همكاري كنيم. اتاق محل فعاليت سياسي نيست كه ما افراد را به خاطر وابستگي هاي حزبي نپذيريم. قطعا ما تصويري را كه سنتي ها از رئيس اتاق دارند، نداريم چرا كه از نظر ما اتاق محل حضور اعضاء است. همچنين در شورا ها و مراكزي كه اتاق مي تواند نمايندگي داشته باشد تنها به اين قائليم كه افراد متخصص حضور يابند نه اينكه مثل اين 27 سال گذشته رئيس اتاق در همه مراكز دولتي و شوراها شخصا حضور داشته باشد و جالب آنكه در هيچ جايي هم به عنوان نماينده بخش خصوصي نباشد.
شما تحول خواهان چه برنامه اي براي تحول داريد؟رئوس برنامه هاي شما چيست؟برنامه بسيار مفصلي داريم. مثل اصلاح قانون اتاق در جهت دستيابي كامل و استقرار يك نهاد مردمي، تعديل ساختار اتاق در جهت رسيدن به يك الگوي جهاني، مشاركت در تدوين سياستهاي راهبردي در اقتصاد ايران، حمايت و تاسيس تشكل ها و سازمانهاي غير دولتي در زير چتر اتاق، شكل دهي و حمايت از حاكمين بخش خصوصي در اقتصاد ملي، حمايت از كار آفرينان در مسير اشتغال در كشور، شناسان وآموزش و بهره گيري مناسب از پديده ها و فناوري هاي مدرن در تجارت بين الملل، گشايش راه بهره مندي همه ازداوريهاي بين المللي و دعاوي منطقه اي و جهاني و فعال كردن بخش داوري اتاق ايران، ايجاد پايگاه اطلاعاتي و اينترنتي جامع و كارا و متناسب با شان اتاق و بسياري از رئوس ديگر. مثلا در دور گذشته كه وارد اتاق شديم حتي كامپيوتر هم به عنوان يك وسيله مدرن در اتاق وجود نداشت، يعني در كل 11 طبقه اتاق بازرگاني تنها 2 دستگاه كامپيوتر وجود داشت. ما براي اولين بار سخت افزار مدرن را به اتاق برديم. در دوره جديد ما بايد نرم افزارهم ببريم تا مديريت نويني در آنجا شكل بگيرد.
نرم افزار منظرتان بحث فكري است يا سيستم مديريتي؟هم فكر و هم مديريت. به عنوان مثال در دوره گذشته ما براي اولين بار در خاورميانه سيستم iso را در اتاق تهران پايه گذاري كرديم. از اين رو بحث ما هم فكر ها و ايده هاي تحول خواهانه است و هم سيستم مديريت و نرم افزارهاي مدرن.
تاثير اتاق بر اقتصاد هم مد نظر تان است؟بله. اتاق تاكنون بسيار درون گرا بود و تمام امور را در خودش محصور كرده بود. اتاق از اين جهت هيچ تاثيري بر اقتصاد كشور نداشت. هيچ ارتباطي هم با جامعه بين المللي نداشت. ما دنبال اين هستيم كه با مراكز عمده تجارت دنيا ارتباط برقرار كنيم. بايد راه را براي آميختن اقتصاد ايران با اقتصاد جهان باز كنيم.
در همين راستا احتمالا مهمترين چالش اتاق در رابطه با اصل 44 خواهد بود. تحول خواهان در اين زمينه هم برنامه هايي دارند؟قطعا برنامه داريم. ما احساس مي كنيم در مورداصل 44 كم كاري هايي شده است. در طول بيست سال گذشته با بي برنامگي كامل و برداشت غلط اقتصاد ما به سمت سوسياليسم و دولتي شدن رفت. اما متاسفانه وقتي بند الف و ب در خرداد 83 و سپس بند ج در تير 84 ابلاغ شد، فرصت خوب براي پرش اقتصاد ايران مورد بي اعتنايي قرار گرفت. ما اعتقاد داريم اصلي ترين بخشي كه بايد به اين موضوع توجه مي كرد اتاق بازرگاني بود كه متاسفانه اين كار انجام نشد. اكنون اصلي ترين برنامه ما، با توجه به فضايي كه اكنون ايجاد شده است، در همين راستا خواهد بود. ما نبايد در خصوص اين اصل شعار بدهيم. ما نمي توانيم مثلا با چند ميليارد پول بخشي از دولت را بخريم و دولت را كوچك كنيم. فروش كارخانه نساجي و احداث پتروشيمي قطعا در راستاي اصل 44 نيست. بايد سرمايه وارد كشور شود ودر مقابل آن مالكيت هاي دولتي خريداري شود. اكنون دولت حداقل 750 هزار ميليارد تومان دارايي دارد، در حاليكه جمع نقدينگي كشور بيشتر از 90 هزار ميليارد تومان نيست. تمام اين 90 هزار ميليارد تومان تنها حدود 13درصد دولت مي شود. از اين رو ما بايد فضا را براي ورود سرمايه هاي خارجي باز كنيم. بخصوص ما بايد راه را براي ورود سرمايه 1200 ميليارد دلاري ايرانيان مقيم خارج باز كنيم.
چقدر اميدوار هستيد كه موفق شويد؟ما با حمايتي كه بخش خصوصي در دوم اسفند امسال ازتحول گرايان نشان داد، بايد آنچه را در توان خود داريم بكار بنديم. اين كار، كاري فردي و شخصي نيست. من مطمئنم كه اگر تمام استعداد هاي بخش خصوصي در اتاق ايران متبلور و مطرح شود ما كاملا مي توانيم به همه آنچه كه اصل 44 در نظر دارد دست يابيم.
وقتي دولتي 750 هزار ميليارد تومان ثروت دارد، اتاق بودن حمايت دولت نمي تواند به اهدافش دست يابد، به حمايت دولت تا چه حد اميدوار هستيد؟من احساس مي كنم چون در اين بخش شخص رهبري به ميدان آمدند و دستور آن را ابلاغ كردند و از آنجا كه دولت تابع دستوراتي است كه از جانب رهبري ابلاغ مي شود، بنابراين معتقديم در اين راستا جلو خواهيم رفت و اين مسئله به ما کمک خواهد کرد..
چه تضميني وجود دارد كه اتفاق يك سال قبل در اتاق تهران دوباره تكرار نشود؟من فكر مي كنم بزرگترين تضميني كه وجود دارد حمايت بخش خصوصي است كه در اين دوره بسيار بسيار پر رنگ تر رخ نموده است. دولت جديد و مديران جديدي در سال قبل روي كار آمده بودند. اين كساني كه اتفاق اتاق تهران را رقم زدند در آن زمان همگرايي سياسي با دولت داشتند، آنان نمايندگان دولت را به انجام آن كار خلاف متقاعد كردند. به گمانم در يك سال گذشته كه ما نبوديم تجربه خوبي براي دولت و نمايندگان آن بودتا متوجه شوند چه افرادي در اتاق كار مي كردند و چه افرادي مي خواهند از اتاق به عنوان ابزار خود سود ببرند. اكنون ديگر همه در موقعيت هاي جديدي قرار گرفته ايم حتي دولت.
انتخابات اتاق ايران چه زماني برگزار مي شود؟تاثير انتخابات اتاق تهران بر آن چه خواهد بود؟طبق قانون بايد حداكثر تا يكماه آينده اتاق تهران و سپس اتاق ايران را تشكيل بدهند. اما تجربه دور قبل يادمان نرود كه 6 ماه آن را به تعويق انداختند. ايندفعه هم ممكن است با استفاده از خلاء قانوني و يا هرچيز ديگري سعي كنند همين کار را بكنند.
اما اتاق تهران بزرگترين اتاق كشور است و به تنهايي از هر جهت از تمام اتاقهاي ايران گسترده تر است. بنابراين نمي توان از تاثير اين انتخابات بر انتخابات اتاق ايران چشم پوشي كرد. اغلب اعضاي اتاق ايران از اعضاي اتاق تهران هستند. بنابراين نمي توان با يك سري فعاليت هاي زير ميزي و لابي اين اراده حاكم شده در اتاق تهران را متوقف كرد.
يعني اميدوار به تغييرات در آن سطح هم هستيد؟بله. قطعا به دنبال اين امر هستيم.

۶ اسفند ۱۳۸۵

بررسي پرونده 1300 صفحه اي در يک روز

منبع: روز آنلاين
دادگاه غيرعلني اسانلو - یکشنبه 6 اسفند 1385
پروانه اسانلو، همسر منصور اسانلو جمعه شب گذشته در حالي جشن تولد 48 سالگي شوهرش را برگزار کرد که بر تمام لحظات اين جشن کوچک خانوادگي، اضطراب دادگاه فرداي منصور حاکم بود.
سرانجام صبح روز شنبه دادگاه منصور اسانلو رييس هيئت مديره سنديکاي کارگران شرکت اتوبوسراني تهران و حومه در شعبه 14 دادگاه انقلاب تهران بر گزار شد. منصور اسانلو که هشت ماه از سال گذشته را به اتهام فعاليت هاي سنديکايي و دفاع از حقوق کارگران شر کت واحد در زندان گذرانده، همچنان اعتقاد دارد داشتن سنديکا و اعتصاب براي احقاق حقوق کارگران در برابر کارفرما، حق او و همکارانش است و او تاکنون تنها بر اساس اين حق قانوني خود، عمل کرده است.اين اعتقاد و پايداري اسانلو در پيگيري ديدگاه هايش بود که باعـث شد فرداي آن روز علاوه بر همسر و دو فرزندش تعدادي از کارگران عضو سنديکا هم که پس از دستگيري هاي گسترده پاييز سال 84 و اخراج از شرکت واحد اکنون همچنان از کار بيکار هستند براي حمايت از وي در مقابل سر دراصلي دادگاه انقلاب در خيابان معلم تجمع کنند.
تجمع کنندگان در برابر چشمان پرسشگر عابرين و مراجعه کنندگان به دادگاه انقلاب، پلاکاردهايي با مضاميني همچون درخواست علني بودن دادگاه اسانلو و يا رفع هرگونه محدوديت براي فعاليت سنديکايي را در دست داشتند. آنها در پاسخ به پرسش هاي عابران که جوياي جرم اسانلو بودند تنها فعاليت هاي قانوني براي تاسيس سنديکا و دفاع از حقوق کارگران را عنوان مي کردند.
منصور اسانلو به همراه دکتر يوسف مولايي و دکتر خورشيدي وکلاي مدافع وي در ساعت 9 صبح روز شنبه روانه دادگاهي شدند که حتي اعضاي درجه يک خانواده وي هم اجازه ورود به آن را نيافتند و خبرنگاران نيز نتوانستند با حضور در اين دادگاه به علل مخالفت هاي دستگاه قضايي با فعاليت هاي قانوني سنديکاليست ها پي ببرند؛ هر چند اتهامات وي در اين پرونده تبليغ عليه نظام و اقدامات ضد امنيتي عنوان شده بود.ظهر ديروزيوسف مولايي وکيل مدافع رييس هيات مديره سنديکاي کارگران شرکت اتوبوسراني تهران پس از خروج از دادگاه در گفتگويي با مطبوعات اعتراض به غير علني بودن دادگاه گفت: در اينگونه موارد اصل بر علني بودن دادگاه است مگر آنکه قاضي با دلايل منطقي غير علني بودن دادگاه را توجيه کند. اما در اين دادگاه بدون هيچ دليلي شاهد بوديم که شرايط غير علني حاکم بود.
مولايي در ادامه غير علني بودن دادگاه را به ضرر موکل خود دانست و گفت: شرايط ويژه دادگاه انقلاب به متهم فضاي بازو اجازه دفاع آزادانه را نمي دهد.
وکيل مدافع اسانلو با اعلام اين خبر که مسير دادرسي اين پرونده در همين جلسه به پايان رسيد از درخواست فرصت 5 روزه وکلاي مدافع جهت تقديم لايحه دفاعيه به دادگاه خبر داد و در پايان گفت: از نظر ما شرايط برائت اسانلو فراهم است و به راي دادگاه هم خوشبين هستيم.
اعتراض اسانلو
منصور اسانلو نيز پس از پايان جلسه دادگاه طي گفت و گويي با اعلام اين مطلب که به علت دستور قاضي دادگاه از تشريح محتواي جلسه معذور است نسبت به روند دادگاه و اتهاماتش اعتراض کرد. اسانلو با اشاره به اينکه به نظر مي رسد محافل قدرت به نوعي مي کوشند تا هرچه سريع تراين پرونده را به مرحله صدور راي برسانند گفت: تعجب و اعتراض من از اين است که چگونه قاضي اين پرونده 1300 برگي را در يک جلسه رسيدگي کرد. وي به استنباطي بودن اتهاماتش اشاره کرد و افزود: استنباط افراد در مسير اين دادرسي بسيار مهم است. آيا ميتوان تبليغ عليه خانه کارگر را به تبليغ عليه نظام تعبير کرد؟
اسانلو در پايان ضمن اعلام نارضايتي از روند رسيدگي پرونده اش آن را عجولانه خواند.

۵ اسفند ۱۳۸۵

اعتراض کانون نویسندگان به «سانسور» در ایران

منبع: ادوار نيوز

پنج‌شنبه، 3 اسفند 1385

کانون نويسندگان ايران با انتشار بيانيه ای به آنچه «تشديد سانسور» و «حذف آثار فرهنگی توسط جمهوری اسلامی ايران» خوانده، شديدا اعتراض کرد.کانون نويسندگان ايران در بيانيه خود خطاب به مردم ايران، «آزادی قلم، انديشه و بيان، صرف نظر از قوميت، زبان، مذهب، جنسيت، طبقه و باورهای سياسی» را «حق انکار ناپذير همه انسان ها» خوانده و تاکيد کرده است که اين روزها در ايران، «سانسور» ابعاد وسيع‌ تری يافته است.در اين بيانيه در تشريح آنچه «سانسور فرهنگی در ايران توصيف شده آمده است: «سانسور فرهنگی شامل توقيف کتاب‌ ها و نشريات و بستن روزنامه ها و اعمال نگرش تمامت خواهِ حاکم و جلوگيری از دسترسی به بسياری از پايگاه های اطلاع رسانی اينترنتی و تعقيب و آزار وبلا گ نويسان بوده است»در اين بيانيه آمده است: «گسترش سانسور در ايران، بحران اجتماعی و فرهنگی گسترده ای را سبب شده و زيان های مادی و معنوی فراوانی به بار آورده است‌ که سرنوشت همه‌ دست‌ اندرکاران عرصه های ادب و هنر و پژوهش را تحت تاثير قرار داده است.»کانون نويسندگان ايران از جمله تشکل های با سابقه فرهنگی در ايران است که اعضای آن بارها از سوی جمهوری اسلامی تحت فشار قرار گرفته و تشکل آنها نيز به رسميت شناخته نشده است.کانون نويسندگان در ادامه بيانيه خود به مهمترين پيامدهای اعمال سانسور و حذف آثار فرهنگی اشاره کرده و می نويسد: «سانسور سبب سرخوردگی و انزوای فکری بسياری از نويسندگان و هنرمندان به ويژه جوانان شده است . وقتی تاريخ و فرهنگ ملتی اين چنين زير تيغ سانسور برود، ملت دچار از خود بيگانگی می‌شود و فرهنگ جامعه زير سلطه خودکامگان قرار می گيرد.»اين بيانيه می افزايد: «در اين ميان ، آثار نويسندگان کلاسيک ما نيز از آسيب سانسور در امان نمانده است . چنان که چاپ‌ های تازه آثار بزرگانی چون خيام، مولانا، سعدی، حافظ، فردوسی و عبيد زاکانی به سبب سانسور موجب رويگردانی همسايگان پارسی زبان ما از اين آثار شده است . اين تجربه‌ تلخ درباره ديگر زبان های رايج ايران نيز تکرار می‌شود.»در بيانيه ياد شده به «زيان های اقتصادی سانسور» برای ناشران کتاب اشاره شده و آمده است: «يکی از پيامدهای شوم سانسور، حذف ناشران مستقل از گردونه نشر است. اين کار آسيب های جبران ناپذيری به رقابت سالم در نشر کتاب وارد آورده است . در شرايطی که عرصه بر پديد آورندگان آثار فرهنگی مستقل تنگ شده است، همه ی امکانات و کمک هزينه های دولتی چاپ و نشر در اختيار صاحبان آثار مقبول حاکميت قرار می گيرد.»امضا کنندگان بيانيه کانون نويسندگان، خواستار محو کامل و بی قيد و شرط همه اشکال سانسور و حذف در عرصه های فرهنگی و هنری و همچنين اقدامات جدی همه فعالان عرصه‌ فرهنگ و انديشه، برای مقابله با سانسور شده اند.
روزجهانی زبان مادری
کانون نويسندگان همچنين در بيانيه ديگری که به مناسبت «روز جهانی زبان مادری» منتشر کرده اند، بر حق قوميت های مختلف برای آزادی آموزش به زبان های مادری خويش تاکيد کرده است.اين کانون در بيانيه خود با اشاره به اينکه ، «زبان مادری بخش عمده‌ای از هم ميهنان ايرانی، غير فارسی است»، خواستار پذيرش اين روز جهانی در ايران شده است.در اصل سوم منشور کانون نويسندگان آمده است که «کانون، رشد و شکوفايی زبان های متنوع کشور را از ارکان اعتلای فرهنگی و پيوند و تفاهم مردم ايران می داند و با هرگونه تبعيض و حذف در عرصه ی چاپ و نشر و پخش آثار به همه‌ی زبان های موجود مخالف است.»
منبع: رادیو فردا

اعتصاب سراسری معلمان از 15 اسفند

اگر خواست هایشان برآورده نشود - پنجشنبه 3 اسفند 1385
منبع: روز آنلاين
نويد احمدي

"ما نگرانيم از اينكه شوراي نگهبان بندهاي ديگري از لايحه خدمات كشوري را رد كند و بدين ترتيب حق و حقوق ما ضايع شود".اين خواسته معلميني بود كه ظهر ديروز براي دومين بار طي سه هفته اخيردر مقابل مجلس شوراي اسلامي تجمع كردند.آين معلمان با تجمع مقابل مجلس قصد داشتند به رد لايحه مديريت خدمات كشوري از سوي شوراي نگهبان اعتراض كنند.این معلمان در واقع تمام خيابان مجاهدين اسلام را در تصرف خود داشتند، هر چند عبور و مرور خودرو ها همچنان انجام مي شد.ماموران لباس شخصي و لباس يشمي نيروي انتظامي نيز به تعداد زيادي مشاهده مي شدند.
مانند تجمع دو هفته قبل تعداد زيادي دوربين فيلمبرداري نيز از هر سو مشغول فيلمبرداري بود در حالي كه معلمان حتي خواهان فيلمبرداري از مراسم براي خود نبودند.
حتي پنجره هاي طبقات چهارم و پنجم مجلس نيز پذيراي افرادي بود كه با دوربين هاي مخصوص خود مشغول فيلمبرداري بودند.برخي از معلمان دقيقا در عدسي دوربين هاي فيلمبرداري كه در خيابان و نزديك تجمع آنها موجود بود خیره مي شدند وبه فيلمبردارمي گفتند:" بيا تصوير من را را هم بگير شايد براي ارتقا، به دردت بخورد".
فرهنگيان حاضر در اين تجمع که خبرگزاري ها تعداد آنها را "چند صد نفر" اعلام كردند و خودشان معتقد بودند جمعيت آنها از مرز 3 هزار نفر نيز گذشته، در عین حال نماينده بسياري از تشكل هاي فرهنگيان بودند.
در جریان اين تجمع از سوي معلمان تريبون آزاد تشكيل شد و حدود بيست نفر از معلمان زن و مرد به ارائه مباحث خود كه اغلب كوتاه و زمينه هاي معيشتي،كرامت انساني،منزلت معلمي و سوء مديريت در وزارت آموزش و پرورش را شامل مي شد، پرداختند.چيزي كه تجمع امروز را از تجمع دو هفته قبل متمايز مي كرد حضور بسيار زياد خانم هاي معلم بود كه همراه با همكاران ديگر خود شعار می دادند و فرياد مي زدند.
آنها شعارهايي همچون" معلم دست‌فروش نتیجه تبعیض"،"رييس جمهور كشور وعده به فرهنگيان شعار بود شعار"، "مجلسان هفتم مصوبه هماهنگ فريب بود، فريب بود"،" حقوق ما ريال است، هزينه به دلار است"، "معلمين كشور، رزمندگان جنگند، انصاف نبود اينقدر از تبعيضات برنجند"،"شوراي نگهبان، عدالت عدالت"،" مجلس، دولت، نگهبان، غافل از فرهنگيان"،" معلم چند شغله نتيجه تبعيضه، نداشتن انگيزه، نتيجه تبعيضه" سرمي دادند.
بسياري از معلمان در خصوص علت تجمع خود در مقابل مجلس و نه شوراي نگهبان كه اين لايحه را رد كرده است اعلام كردند:" اساسا گويا اين طرح قرار بود از ابتدا رد شود و در نتيجه اعتراض ما در دو هفته قبل، دولت و مجلس اين طرح را تصويب كردند و در عوض از شوراي نگهبان خواستند آن را رد كند و بدين ترتيب توپ را به زمين شوراي نگهبان انداختند".
در اين تجمع همچنين معلمان حاضر اعلام كردند خواهان استعفا و يا بركناري،"محدث" معاون وزير آموزش و پرورش هستند كه به معلماني كه در تجمع 15 بهمن شركت كرده بودند توهين كرده است.
در ادامه این گردهمایی نيز معلمان خواستار استيضاح "فرشيدي"وزير آموزش و پرورش به علت سوءمديريت و عدم درك مسايل آموزشي شدند.
در تجمع معلمان تنها نماينده اي كه حضور يافت"قنبري"بود كه معلمان از آنجا كه به شدت عصباني بودند اجازه ندادند او حرفهاي رسمي اش را به اتمام برساند.قنبري اعلام كرد مجلس وظيفه اش را در قبال نظام هماهنگ و معلمان انجام داده است.تجمع معلمان ديروز در حالي شكل گرفت كه شنبه گذشته بسياري از معلمان در راستاي برنامه اي كه در تجمع دو هفته قبل اعلام شده بود در مدارس حضور يافتند اما به كلاسهاي درس نرفتند.
همچنين تجمع ديروز معلمان در حالي صورت گرفت كه هنوز شوراي نگهبان در بررسي اش در خصوص لايحه نظام هماهنگ به بند 10 كه در ارتباط با معلمان است نرسيده و تا بند 5 كه مورد بررسي شوراي نگهبان قرار گرفته تا كنون 20 ايراد مشاهده شده است.
تجمع فرهنگيان كه تا حدود ساعت5 عصر ادامه داشت با صدور قطعنامه اي 4 ماده اي خاتمه يافت.
در بند يكم اين قطعنامه آمده بود:"در صورت ادامه اين روند و عدم نتيجه گرفتن معلمان تجمعي در روز شنبه 12 اسفند ماه در مقابل مجلس برگزار خواهند كرد".
بند دوم تاكيد مي كرد:"معلمان ديگر هيچ مقام و هيچ مسوولي را در تجمع بعدي جز رئيس جمهور و رئيس مجلس نخواهند پذيرفت و از پذيرش نمايندگان نيز معذور خواهند بود".
در بند سوم اين قطعنامه اشاره شده:"در صورت عدم پاسخ روشن به خواسته ها،معلمان كشور از 15 اسفند از حضور در مدارس خودداري خواهند كرد".
و در نهايت بند چهارم با اشاره به عملكرد صدا و سيما و دعوت به روشنگري و عملكرد فراجناحي، پيشنهاد كرده بود:" ميزگردي با حضور نماينده مجلس،نماينده دولت و نماينده معلمان در اين رسانه ملي برگزار شود".

صدور احکام سنگین حبس برای دکترکیوان انصاری،سعید درخشندی وابوالفضل جهاندار

منبع: ادوار نيوز
شعبه ششم دادگاه انقلاب تهران، كيوان انصاري، عضو سازمان ادوار تحکیم و عضو سابق انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه اميركبير را به تحمل سه سال و نيم حبس تعزيري محكوم كرد. نعمت احمدي،‌‏ با اعلام اين مطلب،‌‏ گفت: دادگاه پس از رسيدگي به اتهامات موكلم، وي را به اتهام اقدام عليه امنيت ملي، اجتماع و تباني به منظور فعاليت تبليغي عليه نظام و توهين به مقامات به تحمل سه سال و نيم حبس تعزيري محكوم كرد. وي با بيان اينكه در فرصت قانوني نسبت به حكم موكلش تجديدنظرخواهي مي‌‏كند،‌‏ اظهار اميدواري كه دادگاه تجديدنظر رأي بر برائت انصاري دهد.پيش از اين دادسراي انقلاب تهران پرونده اين فعال دانشجويي را با صدور قرار مجرميت و كيفرخواست براي رسيدگي به دادگاه انقلاب تهران ارجاع كرده بود.
همچنین سعيد درخشندي و ابوالفضل جهاندار، از فعالان دانشجويي به ترتيب به سه و دو سال و نيم حبس تعزيري محكوم شدند. بر اساس رأي صادره از سوي شعبه ششم دادگاه انقلاب تهران، اين فعالان دانشجويي به اتهام توهين به مقامات، اقدام عليه امنيت ملي و اجتماع و تباني به جهت برهم زدن امنيت كشور به سه و دو سال و نيم حبس تعزيري محكوم شدند. پرونده درخشندي و جهاندار با تجديدنظرخواهي وكلاي مدافع آنها جهت رسيدگي به دادگاه تجديدنظر استان تهران ارجاع مي‌‏شود. پيش از اين جلسه محاكمه اين دو فعال دانشجويي، روز سي‌‏ام دي ماه سال جاري در شعبه ششم دادگاه انقلاب تهران برگزار شده بود.

منبع:ایلنا

آزادی بیان هم، حق مسلم ماست

شیرین عبادی در گفت و گو با روز: - پنجشنبه 3 اسفند 1385
به دنبال شکایت تعدادی از ناشران از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، با شیرین عبادی، وکیل آنها گفت و گویی کرده ایم که در پی می آید. خانم عبادی در این مصاحبه با تاکید براینکه"آزادی هم حق مسلم ماست" می گوید:" شکی نیست که انرژی هسته ای حق مسلم ماست اما ما حقوق مهم تر و واجب تری هم چون رفاه، آرامش، بهداشت، آزادی و ... هم داریم. نمی شود یک حق را فدای حق دیگر کرد".
خانم عبادی موضوع شکایت ناشران از ارشادچیست؟
این شکایت توسط چند ناشر و نویسنده انجام شده و دلیل هم این بوده که از زمانی که آقای صفار هرندی آمده سانسور شدیدتر شدهاست. حتی مجوز کتاب هایی را هم که قبلا چاپ شده باطل کرده اند و آنها هم بایدمجددا مجوز بگیرند. به عنوان مثال کتاب "سهم من" که 13 بار چاپ شده در نوبت چهاردهم جلوی چاپش را گرفته و حتی دلایل آن را هم اعلام نکرده اند. فقط شفاهی چیزهایی گفته اند. به طورکلی همه چیز سلیقه ای شده است؛ مثلا در موردی گفته اند باید به جای جمله «فلان فلان شده» بنویسی پدرسوخته....
پس شکایت به دلیل وجود سانسور است؟
بله، چون طبق قانون اساسی، انتشار کتاب و نشریات باید آزاد باشد و اگر خلافی هم کرده باشند باید بعد از چاپ به آن رسیدگی شود. اما ممیزی کتاب، قبل از چاپ خلاف قانون است. ضمن آنکه این ممیزی ضابطه مند هم نیست.
البته مسئولان ارشاد گفته اند این روند از دولت های قبلی به آن ها به ارث رسیده است.
اولا اگر در دولت آقای خاتمی هم چنین بوده، همان موقع هم خلاف قانون بوده است. نکته دوم اینکه در زمان گذشته وقتی برای کتابی مجوز صادر می شد، آن مجوز برای چاپ های بعدی هم معتبر بود. نه اینکه برای هر بار چاپ، کتاب دچار ممیزی شود.
آقای احمدی نژآد اخیرا اعلام کردند برای رسیدن به انرژی هسته ای می توانیم مثلا 10 سال هم همه فعالیت هایمان را تعطیل کنیم. فکر می کنید فرهنگ هم جز حوزه های تعطیل شده خواهد بود؟
البته دراین شکی نیست که انرژی هسته ای حق مسلم ماست اما ما حقوق مهم تر و واجب تری هم چون رفاه، آرامش، بهداشت، آزادی و ... هم داریم. نمی شود یک حق را فدای حق دیگر کرد.
خصوصا وقتی آن حق مربوط به حق فرهنگی و آزادی بیان باشد و آزادی بیان را با مجوز انرژی هسته ای محدود کرد. کسانی که آرزومند داشن انرژی هستند، باید بدانند مبادله صریح اطلاعات و آزادی بیان هم حق مسلم ماست. چگونه با این محدودیت ها می خواهند به انرژی هسته ای برسند؟
برخی مطرح می کنند که چون کشور در شرایط خاص است، خط قرمزهای جدیدی مطرح می شود. همان مساله ای که در همه جای جهان در هنگام شرایط خاص وجود دارد.
هیچ مساله ای مجوز محدودیت آزادی بیان را نمی دهد؛ خصوصا که عملکرد وزارت ارشاد سلیقه ای هم هست. من نمی دانم مثلا چرا باید جلوی چاپ یک داستان ساده که 13 بار چاپ شده و تاکنون هم بر اثر چاپ آن هیچ حادثه ای هم در کشور اتفاق نیفتاده،گرفت.
شما یا شاکیان با اعضای کمیسیون فرهنگی مثل آقای افروغ که منتقد سیاست های فرهنگی دولت هستند نیز مشورت کرده اید؟
برای کنفرانس مطبوعاتی از کمیسیون فرهنگی مجلس و همچنین از وزارت فرهنگ هم دعوت شده بود. البته من شخصا با مجلس صحبتی نکرده ام ولی ناشرین به کرات به مجلس ووزارت ارشاد مراجعه کرده و چون نتیجه ای نگرفته اند به من مراجعه کردند.
فکر می کنید نتیجه شکایت شما چه خواهد شد؟
من چون کلا آدم خوش بینی هستم امیدوارم دیوان عدالت اداری استقلال خودش را نشان دهد و به شکایت ما رسیدگی کند. اما اگر عدالت را کنار بگذارد، من به عنوان وکیل دادگستری این حق را برای خودم قایلم که این مساله را حتی در مجامع بین المللی نیز عنوان کنم.

۲۳ بهمن ۱۳۸۵

ديپلماسي داخلي متفاوت هاشمي

منبع: روز آنلاين
همزمان با شدت گرفتن ديپلماسي گفتگو در خارج - دوشنبه 23 بهمن 1385
حميد احدي
سه روز بعد از آن که سفر برنامه ريزي شده محمود احمدي نژاد به قم لغو شد، سفر دو روزه هاشمي رفسنجاني به قم و ديدار وي با مراجع بزرگ مذهبي آن شهر که با دو سخنراني مهم وي همراه بود، نظر محافل سياسي را به تحولات سياسي داخلي جلب کرده است. رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام در آستانه ساگلرد پيروزي انقلاب به جز با آيت الله منتظري قائم مقام سابق رهبري و بزرگ ترين مقام شيعه منتقد نظام، تقريبا با تمامي مراجع تقليد ديدار کرد.
اعتماد روزنامه هوادار هاشمي رفسنجاني در گزارشي بيرامون اين ديدار نوشته در حالي که اخبار پراکنده يي مبني بر کدورت مراجع قم از احمدي نژاد منتشر مي شود، در خانه اکثريت علماي قم به روي هاشمي باز است. علاوه بر ديدارهاي خصوصي با رهبران مذهبي شرکت و سخنراني در همايش دوسالانه پژوهش برتر حکومت اسلامي و سخنراني در مدرسه عالي امام خميني برنامه هاي رسمي نخستين روز سفر هاشمي رفسنجاني بود.
سفر رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام از چند نظر اهميت استثنائي داشت. اين نخستين سفر هاشمي به قم بعد از ديدار وي در پانزده خرداد که با اغتشاش روبه رو شد و چند تن از وابستگان آيت الله مصباح يزدي که از آن ها به عنوان روحانيون هوادار احمدي نژاد ياد مي شود با ناسزاگوئي به هاشمي، عملا مانع از ادامه سخنراني وي شدند. اهميت ديگر سفر به موقعيت حساس سياست خارجي است که باعث شده است هم نماينده ويژه رهبر جمهوري اسلامي [علي اکبر ولايتي] راهي مسکو شود و پيامي را در آستانه تشکيل کنفرانس مونيخ به رييس جمهوري روسيه برساند و هم علي لاريحاني که اعلام شده بود در اجلاس امنيتي مونيخ حاضر نخواهد شد راهي آن شهر شده تا همزمان با نطق تند ولاديمير پوتين در آن حضور داشته بانشد. اين مجموعه در حالي که تبليغات مربوط به احتمال حمله نظامي آمريکا به ايران شدت گرفته، شرايط بين المللي و منطقه اي ايران را به شدت حساس کرده و از همين رو به سفر هاشمي به قم – پايتخت دوم جمهوري اسلامي – اهميتي فوق العاده بخشيد.
دستمان خالي نيست
هاشمي رفسنجاني خود هدف از اين سفررا استفاده از تجربيات اساتيد قم و تازه کردن ديدار با آنها عنوان کرد، اما محور ديدار وي ضرورت اتخاذ تدبير در اوضاع بحراني کنوني با همفکري علما و حفظ وحدت روحانيت بود. همان موضوعي که هاشمي در اظهاراتش طي چند ماه اخير بر آن تاکيد کرده است. علاوه بر اين، عضو مجلس چهارم خبرگان رهبري، از اهميت مجلس خبرگان سخن گفت. وي اين ساختار را چتر حفاظتي بر روي نظام دانست و گفت: "امروز داستان و شيوه کار ما براي تعيين رهبري روشن است و دستمان از نيروهاي با صلاحيت نيز خالي نيست."
منتخب اول خبرگان رهبري از استان تهران در ابتداي ورود به قم عازم بيوت صافي گلپايگاني، صانعي، موسوي اردبيلي، نوري همداني، مکارم شيرازي، جوادي آملي، شبيري زنجاني، فاضل لنکراني و مشکيني شد و همچنين با بيت مرحوم ميرزاجواد تبريزي هم ديدار کرد. مضاف بر اين صبح جمعه نيز در محل اقامتش با مسعودي خميني توليت آستان حضرت معصومه و آيت الله اميني، کريمي و استادي ملاقات کرد و سخنراني اش در حرم حضرت معصومه نشان داد که با گذشت فاصله زماني چند ماهه ورق به نفع رئيس جمهور اسبق برگشته و او ميهمان ويژه همايش هاي دو روز گذشته قم شده است.
هاشمي رفسنجاني با اشاره به موضوع تجميع سومين دوره انتخابات شوراها و چهارمين دوره انتخابات مجلس خبرگان با اشاره به انتخابات اخير اين مجلس گفت اين ساختار يک چتر حفاظتي بر روي نظام است و اگر در شرايط حساس حاضر نباشند، معلوم نيست چه اختلافاتي در کشور براي کسب منصب رهبري ايجاد مي شود. رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام، پشتوانه مردمي را ضمانت بقاي مجلس خبرگان عنوان کرد و گفت: "امروز برخي ها نظام ما را مسخره مي کنند و مي گويند حکومتشان، حکومت آخوندي است که البته متاسفانه به درستي از نظام و ساختار خود دفاع نکرديم و اين موضوع هم در مظلوميت مانده است."
درباره جهان
رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام همچنين در سمينار "عراق، چالش هاي امروز، بايدها و نبايدها"، همزمان با روزي که روزنامه کيهان کساني را که حمله نظامي آمريکا به ايران را محتمل مي دانند جاسوس غرب توصيف کرده بود ضمن اعلام احتمال حمله امريکا به ايران گفت؛ "حمله به ايران آسان نيست و گران تمام مي شود، اما دشمنان زخمي هستند و بايد فرض را بر حمله بگذاريم و خود را آماده دفاع کنيم".
هاشمي رفسنجاني در گفته هائي که بلافاصله در سراسر جهان پحش شد اضافه کرد بايد مشکلات عراق را ضرب در ده کرد تا امريکا بتواند به ايران حمله کند. البته ما هم بايد خيلي مواظب باشيم و نبايد دشمن را تحريک کنيم و او را کوچک بشماريم. ما منابع، شخصيت هاي مهم و دوستان خوبي در دنيا داريم و مردم ما هم همواره در صحنه حاضر هستند، بايد با استفاده از روش هاي ديپلماتيک اين مسائل را حل کنيم و نگذاريم کار به نقاط حساس بکشد.
کسي که از قديمي ترين گاردهاي انقلاب است و در همين روزها در يک برنامه تلويزيوني از موارد اختلاف خود با آيت الله خميني بنيادگذار جمهوري اسلامي پرده برداشت و نشان داد که از اولين روزهاي انقلاب ضد سلطنتي عضو شوراي انقلاب و طرف مشورت رهبر انقلاب بوده است ربايش ديپلمات هاي ايراني در عراق، اين امر را يک رسوايي بزرگ براي دولت امريکا خواند و گفت: "امريکا با اين اقدام خود مي خواهد به ايران ضرب شست نشان دهد و به دنبال ايجاد جنگ رواني است."
يکي از حضار در سمينار عراق در مورد نقش شيعيان تندرو در حوادث عراق پرسيد و هاشمي پاسخ داد: "شيعيان افراطي در مسائل عراق بي نقش نيستند اما دشمنان ملت ايران هستند که در مساجد شيعه و حرم امامان بمب گذاري مي کنند." وي همچنين به طرح خاورميانه بزرگ اشاره کرد و گفت: "لقمه بزرگ اين طرح ايران است." هاشمي رفسنجاني در ادامه با اشاره به طرح دشمن در ايجاد اختلاف بين شيعيان و سني ها گفت؛ «متاسفانه برخي کارهايي که افراطيون شيعه و سني با شيوه هاي مسلحانه و غيرمسلحانه و گفتارهاي خود انجام مي دهند، بهانه را به دست امريکايي ها داده است که به دنبال اختلاف بين شيعه و سني باشند در حالي که همه ما مسلمان هستيم. از جاهلانه ترين کارهايي که امروز صورت مي گيرد، توسعه اختلاف بين شيعه و سني است. در اين راستا هم ما بايد خودمان را کنترل کنيم و هم برادران سني خودشان را کنترل کنند.
خبرگزاري ها در مورد ديدار هاشمي رفسنجاني با موسوي اردبيلي، عضو ديگر شوراي اوليه انقلاب گزارش مفصلي مخابره نکرده اند و تنها اشاره شده که آيت الله موسوي اردبيلي درباره اهميت حوزه علميه سخن گفته است. موسوي اردبيلي از جمله روحانيوني بود که از ابتداي انقلاب در رديف هاي اول بعد از آيت الله خميني قرار داشت و از وي در بعضي از منابع به عنوان جانشين بنيان گذار جمهوري اسلامي ياد مي شد. اما بعد از درگذشت آيت الله خميني رياست قوه قضاييه و خطبه هاي نماز جمعه تهران را رها کرد و در قم به تدريس و رياست بر دانشگاه مفيد پرداخت. اما آيت الله يوسف صانعي که در سال هاي نخستين انقلاب دادستاني کشور را به عهده داشت در ديدار هاشمي با وي بنا به گزارش خبرگزاري تاکيد کرد: "بايد براي استقلال حوزه تلاش کرد." اين مرجع تقليد ضمن تجليل از "درايت، ايمان و شجاعت" رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام گفت: "مقبوليت شما نزد افکار عمومي و بزرگان همه جناح ها وظيفه جناب عالي را براي عبور نظام و کشور از شرايط حاد کنوني سنگين تر مي کند." هاشمي رفسنجاني نيز آزادمنشي حوزه علميه را بسيار مهم توصيف کرد و گفت: "توجه به مسائل روز يکي از ملزومات تعميق طرح مسائل در حوزه هاي علميه است."
آيت الله مشکيني امام جمعه قم و رييس مجلس خبرگان که هاشمي در آخرين روز اقامت خود در قم به ديدار وي رفت، راي بالاي هاشمي در چهارمين دوره انتخابات مجلس خبرگان را نشان از جايگاه وي نزد افکار عمومي دانست. هاشمي رفسنجاني از آيت الله نوري همداني نيز – که تفکراتش در نقطه مقابل آيت الله صانعي و موسوي اردبيلي قرار دالرد - ديدار کرد. وي به تحريکات ضدشيعي و تلاش براي ايجاد اختلاف در جهان اسلام سخن گفت و با بيان مشکلات موجود در بانکداري اسلامي گفت: "بايد در جهت اسلامي طرح کردن سيستم بانکي تلاش بيشتري کرد" او همچنين گفت: "متاسفانه در کتب دانشگاهي مطالب ضدشيعي گنجانده شده است."
روزنامه هاي هوادار هاشمي نوشته اند رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام دو روز بسيار پرکار را پشت سر گذاشت. هم اکنون بايد به انتظار تاثيرات سفر وي به قم در عرصه داخل و خارج بود و ديد که ديپلماسي متفاوت هاشمي به چه نتيجه اي ختم مي شود.

قبض و بسط روايت انقلاب

منبع: روز آنلاين
محمد جوادغلامرضا کاشي - دوشنبه 23 بهمن 1385
چرا تلويزيون ايران يکباره اقدام به پخش دادگاه خسرو گلسرخي مي‌کند؟جمهوري اسلامي ايران، همزمان با سالگرد بيست و دوم بهمن نيازمند بسيج مردم در حد گسترده است. بنابراين نيازمند تبليغات موثر است. اما تبليغات موثر با کليشه‌سازي‌ها در خصوص انقلاب سازگار نيست. چنين است که هر سال به نحوي خود براي شکستن کليشه‌هايي که خود باني آنهاست، پا پيش مي‌گذارد.
به اين معنا، تبليغات مربوط به انقلاب، يک دوره قبض و يک دوره بسط را پشت سر گذاشته است.
در سال‌هاي پس از پيروزي انقلاب با قبض مواجه بوديم. بهترين نمونه و مصداق قبض در تبليغات انقلاب، تصاوير آيه الله خميني در پاريس، زمان پياده شدن در هواپيما و سخنراني‌هاي اول انقلاب بود. هر سال کسي يا چهره‌اي که در کنار ايشان نشسته بود، يا در تصويري حضور داشت، حذف مي‌شد. تصوير قطب زاده که در هواپيما در کنار ايشان نشسته، آيه الله طالقاني در فرودگاه، دکتر يزدي در سخنراني‌ها و مصاحبه‌هاي اول انقلاب و حتي مهندس بازرگان نخست وزير انقلاب، از مصاديق اين ماجرا هستند. حتي تصاوير شاه نيز کمتر نشان داده مي‌شد. سخنراني‌هاي خود آيه الله خميني نيز با سانسورهاي عديده منتشر مي‌شوند.
ماجراي اين قبض در کتاب‌هاي درسي و کتاب‌هاي رسمي تاريخي بيش از اين است.
اين قبض‌ها مقصود نظام براي عرضه کردن تصويري دقيقاً ساخته و پرداخته شده از انقلاب را فراهم مي‌کند. اما اين بازسازي يک پيامد روشن داشت. تبليغات انقلاب به تدريج به کليشه‌اي فاقد جذابيت بدل شدند. به ويژه آنکه افزايش نارضايتي گروه‌ها و اقشاري از مردم، به تدريج اين کليشه را به ضد خود بدل مي‌ساخت.
چنين بود که فرايند بسط تدريجي پس از فرايند قبض آغاز شد. اما متاسفانه اين فرايند بسط چنان مديريت مي‌شود که به هيچ روي اساس آن روايت تک ذهني را بر هم نزند. به ياد دارم که اولين اقدام براي بازآفريني اين کليشه نشان دادن چهره‌ شاه بود. البته تصاوير معدود. مانند صحنه تاجگذاري و صحنه توام با گريه هنگام خروج از ايران.
پخش تصاويري از مهندس بازرگان نيز گام بعدي در شکستن اين کليشه بود. از دو سه سال پيش هر سال تصاويري بديع از تظاهرات مردم نشان داده مي‌شود که به صراحت نشانگر حضور گروه‌هاي ديگر در ماجراي انقلاب است. حتي تصاويري که نشانگر حضور نيروهاي چپ در انقلاب بود. پخش بخشي از دادگاه خسرو گلسرخي نيز در همين چارچوب قابل فهم است.
اما نکته جالب توجه اثرگذاري اين الگوست. من امسال شخصاً شاهد بودم که اين کليشه زدايي آرام، دوباره گروه‌هايي از مردم را به سر شوق مي‌آورد. تکرار آن کليشه‌ها، در گروه‌هايي از مردم واکنش معکوس به بار مي‌آورد به طوري که گاه با شاه همدلي مي‌کنند. اما من امسال شاهد بودم که نفس ديدن چهره خسرو گلسرخي در تلويزيون، دوباره احساس‌هاي اول انقلاب و خشم عليه شاه را در آنها زنده مي‌کند.
اقدامي دوجانبه در اين فرايند بسط در حال انجام است: جمهوري اسلامي تا حدودي توفيق پيدا مي‌کند که به تدريج با بازآفريني چهره‌هاي محذوف، آنها را در منظومه تنگ خود مصادره کند. اما با اين کار، انسجام منظومه تنگ خود را نيز به هم مي‌زند.
کاش تلويزيون مي‌توانست از تصلب روايت‌هاي تک صدايي خارج شود و به جاي مصادره ديگرهاي ممنوع در فضاي تک صدايي خود، نمايانگر فضاي چندصدايي و پيچيده اول انقلاب شود. او با عدم آشتي با فضاي چندصدايي اول انقلاب، خواسته يا ناخواسته باني يک مخاطره بزرگ است و آن بي اثرشدن و ناشنيدني شدن اصل انقلاب است. اگر اين چهره‌هاي مصرف نشده، دست کم براي گروه‌هاي ديگر امکان‌هايي براي بازآفريني انقلاب، اگرچه به نحوي ناموافق با جمهوري اسلامي ايران فراهم مي‌کنند، تلويزيون با اين مصادره‌هاي هر ساله اين امکان را نيز زائل مي‌کند
متاسفانه جمهوري اسلامي چندان خود را در حصر کليشه هاي تک ذهني خود مي پندارد که گاه از يک تصوير يا کلام نيز احساس نگراني مي کند. غافل از آنکه به شرط برون رفت از اين کليشه هاي بي معنا، سخن هاي بسيار شنيدني در باب انقلاب مي توان گفت.
منبع: ادوار نيوز

خطرناک ترين پيامد جنگ در خليج فارس

منبع: روز آنلاين
نگاه واشنگتن پست - دوشنبه 23 بهمن
آنتوني شديد
کويت بخاطر جنگ با عراق در سال 1991 هم که شده کمتر روي آمريکا را زمين ميزند. اما به گفته مقامات آمريکايي و تحليلگران کويتي، اين کشور در ماه اکتبر 2006 از اعزام سه ناظر براي مانور دريايي در خليج فارس به رهبري آمريکا شانه خالي کرد: "کويتي ها مراقبند ايراني ها را سر لج نيندازند."
چهار سال بعد از حمله آمريکا به عراق، اين کشور خود را با موجي از فرقه گرايي مذهبي روبرو مي بينند که بسياري آمريکا را مسئول آن مي دانند.
تصرف زمين هاي ازدست داده
ايران روابط خود با گروه هاي اسلامگراي فلسطيني را گسترش داده و به آنها کمکهاي مالي اي ميکند که قبلا ازطرف کشورهاي عرب خليج فارس مي شد. ايران همچنين در لبنان و عراق، به عواملش کمک هاي مالي، تسليحاتي و عقيدتي مي کند و به زورآزمايي با آمريکا ميپردازد.
خالد الدخيل نويسنده و استاد دانشگاه در عربستان مي گويد: "آمريکا مقصر اصلي افزايش نفوذ ايران در خاورميانه است. اما اين نفوذ بيشتر نشانگر شکست سياست هاي آمريکا و متحدان عرب آن در منطقه است، تا تغيير واقعي در ظرفيت هاي اقتصادي و سياسي ايران."
در چنين شرايطي آمريکا مواضع شديدتري نسبت به ايران اتخاذ کرده است. رئيس جمهور بوش از برنامه پنتاگون براي کشتن و دستگيري عوامل ايران در عراق دفاع مي کند. معاون او چني، در مصاحبه با نيوزويک گفته است اعزام ناو هواپيمابر دوم به خليج فارس براي ارسال اين پيام به منطقه بوده که آمريکا "در حال همکاري با متحدان خود و سازمانهاي بين المللي براي برخورد با تهديد ايران است". مقامات ايراني- که دل و جرات گرفته اند ولي از همسايگان اتمي خود، اسرائيل و پاکستان و حضور آمريکا در خليج فارس، عراق و افغانستان دل نگرانند- اخطار کرده اند که حمله آمريکا به تاسيسات خود را بدون پاسخ نخواهند گذاشت.
نجفعلي ميرزايي، ديپلمات سابق ايران در بيروت و رئيس بخش مطالعات ايراني-عرب سازمان گفتگوي تمدنها، گفت: "هواداران ايران در همه جا هستند- در عراق، در افغانستان- و در همه جا حضور دارند. در صورتي که جنگي به ايران تحميل شود، سربازان آمريکايي گروگانهاي ما خواهند بود. آنها در واقع در چنگ ما هستند. در صورت جنگ، ايران لطمه خواهد ديد، اما آمريکا صدمه بيشتري مي بيند."
شکاف عميق
با جدي تر شدن اين مبارزه، مردمان بسياري در کشورهاي عربي خود را در حاشيه مي بينند. آنها بيشتر نگران شديد شدن تنش ميان مسلمانان سني و شيعه در سراسر خاورميانه هستند؛ حتي عده اي آمريکا را متهم مي کنند که براي مقابله با ايران به اين تنش دامن مي زند. طلال سلمان، سردبير روزنامه السفير در لبنان، مي گويد: "آمريکا براي توجيه شکست خود در عراق نيازمند دشمن تراشي است تا ما از گرگ بترسيم و براي حفاظت خود ناوگان خارجي را بياوريم تا زمين، دريا و هواي ما را اشغال کند."
اختلاف ايران با همسايگان عرب و سني اش صدها سال است که سابقه دارد، اما همچون ديگر مناقشات جديد در خاورميانه، اين اختلافات نيز آغشته به سياست و منافع اقتصادي است. ايران به خودي خود احساس قدرت مي کند، زيرا اولا حمله آمريکا به افغانستان طالبان را سرنگون کرد که در دهه 1990 چيزي نمانده بود با ايران وارد جنگ شود، و ثانيا آمريکايي ها صدام حسين را ساقط کردند که ايران به مدت هشت سال با او جنگيد. فرمانروايان عرب متحد با آمريکا هشدار مي دهند و از آن جمله پادشاه اردن در سال 2005 از هلال شيعه با نگراني ياد کرد که از ايران شروع و به اکثريت شيعه عراق و لبنان کشيده مي شود که شيعيان بزرگترين جامعه را در آنها تشکيل مي دهند.
وابستگي سياسي
حسني مبارک رئيس جمهور مصر اعلام کرد که شيعيان در کشورهاي عربي بيشتر طرفدار ايران هستند تا کشورهاي متبوع خودشان. و ملک عبدالله پادشاه عربستان در يک مصاحبه بي سابقه، بدون نام بردن از ايران، گفت اين کشور قصد دارد عربهاي سني را به کيش شيعه بکشاند. او اما به روزنامه کويتي السياسه گفت: "اکثريت مسلمانان سني هرگز دين خود را تغيير نخواهند داد." ايران در حال گسترش نفوذ خود در سراسر منطقه است: احزاب تبعيدي شيعه عراق و شبه نظاميان آنها، حزب الله لبنان و جنبش بي پول حماس در فلسطين. عبدالله الشيجي، استاد علوم سياسي و رئيس گروه مطالعات آمريکايي در دانشگاه کويت مي گويد: "من با سياست ايران موافق نيستم، اما به آانها حق ميدهم. بايد قبول کنيم که آنها مي دانند چه مي خواهند و با برنامه ريزي از فرصت ها استفاده مي کنند."
در جنوب بيروت بر روي پلي که در حملات هوايي اسرائيل خراب شده اين شعار به چشم مي خورد: "دشمن صهيونيستي خراب مي کند و جمهوري اسلامي ايران مي سازد". حتي قبل از پايان جنگ 33 روزه، ايران مبلغ 150 ميليون دلار براي بازسازي اهدا کرد.
در عراق نيز ايران موشک هايي را به شبه نظاميان شيعه مي دهد که قادر به نفوذ در زره خودروهاي آمريکايي هستند. يکي از فرماندهان جيش مهدي گفت هرچقدر هم از ايران بدش بيايد، اما از تحويل 50 موشک انداز در بصره استقبال مي کند.
دامنه حضور ايران در جهان عرب و بالا گرفتن فرقه گرايي ناشي از نفوذ ايران، باعث نگراني عربهايي مي شود که در عين حال از افزايش تنش بين آمريکا و ايران هراسان هستند.
تنگه هرمز
عباس بلورفروشان رئيس انجمن بازرگانان ايراني مي گويد: "اگر ايران بمباران شود بي ترديد پاسخ خواهد داد. آنها بيکار نخواهند نشست ولي اينکه چکار خواهند کرد روشن نيست."
نجفعلي ميرزايي در پاسخ مي گويد: "نتيجه آن فاجعه بار خواهد بود." او پاسخ هاي احتمالي ايران را اين گونه برمي شمارد: بستن تنگه هرمز که 20 درصد نفت جهان از آن عبور مي کند، تلافي جويي در عراق، افغانستان و حتي در لبنان و حمله به هدف هاي آمريکايي در خليج فارس. او مي گويد: "ايراني ها هميشه اين سياست را داشته اند و بارها گفته اند که خليج فارس يا براي همه امن است و يا براي هيچکس امن نيست."
براي مبارزه با نفوذ ايران، آمريکا سعي در تشکيل جبهه اي از متحدان عرب ميانه رو دارد: مصر، اردن، عربستان و کشورهاي حاشيه خليج فارس. در نوامبر 2006 نخست وزير اسرائيل اهود المرت گفت سعي خواهد کرد براي ايجاد يک بلوک ضد ايراني، ارتباطات خود با اين کشورها را گسترش دهد، کشورهايي که بعضي از آنها هنوز اسرائيل را به رسميت نمي شناسند.
اما اييال زيسر با احتياط مي گويد: "اين کشورها چندان قدرتمند نيستند و خود مشکلاتي دارند. تهديد ايران ممکن است آنها را به هم نزديک کند، اما هرگونه اتحاد حاصل از اين نزديکي فقط ماهيتي دفاعي داشته و چهره خاورميانه را تغيير نخواهد داد."
با اين حال جهان عرب از قدرت گيري ايران احساس خطر مي کند. دخيل، نويسنده سعودي مي گويد: "هم اکنون جنگ داخلي فرقه اي در عراق باعث پررنگ شدن خطوط فرقه اي در تمامي منطقه شده است. اين مهمترين و خطرناکترين پيامد جنگ آمريکا در عراق است."

انزواي احمدي نژاد و پيشرفت مذاکرات

منبع: روز آنلاين
تحليلي از ليبراسيون - دوشنبه 23 بهمن 1385
ژان پير پرن
آيا ايران درحال تصميم گيري در مورد توقف فعاليت هاي غني سازي خود است؟ اين خواسته اي است که جامعه بين الملل به طور يک صدا ايران را به انجام آن دعوت مي کند. نشانه هايي که اکنون از سوي دولت ايران دريافت مي شوند، بسيار موجه تر از گذشته به نظر مي رسند. اولين نشانه به روي صحنه آمدن علي ولايتي است که براي مدت ها سمت وزير "هميشگي" امور خارجه ايران را برعهده داشت و امروز به عنوان مشاور ديپلماتيک رهبر جمهوري اسلامي علي خامنه اي به ايفاي نقش مي پردازد.
اصولگرايي
از اين پس، ولايتي و در واقع آيت الله خامنه اي خواهند بود که صحنه را رهبري مي کنند؛ به عنوان مثال، ديداري که روز پنج شنبه با ولاديمير پوتين در مسکو انجام شد. تاکنون پرونده هسته اي ايران در دست لاريجاني و احمدي نژاد بوده؛ دومي شخصيتي است که حتي نمي تواند به وعده هاي انتخاباتي و "سيستماتيک" خود جامه عمل بپوشاند. آنگونه که به نظر مي رسد، از لاريجاني نيز ديگر کاري ساخته نيست و ديگر نمي تواند پيشرفتي در اين پرونده حاصل کند. احمدي نژاد نيز پس از انتخابات شوراها و مجلس خبرگان تا حد قابل توجهي تضعيف شده و اکنون صاحب منصبان حکومتي نيز اصولگرايي او را زير سؤال برده اند و او را مسؤول تحميل مجازات هاي سازمان ملل و حملات احتمالي امريکا مي دانند. در اين وضعيت مي بينيم کرملين لحن خود را در متقاعد کردن حکومت ايران که پيشنهاداتي خاص براي خروج از اين بحران دارد، تغيير مي دهد. در اواخر ماه ژانويه، ايگور ايوانوف، دبير امنيت ملي روسيه به تهران اعزام شد. علي خامنه اي که هرگز با مقامات غيرمسلمان [به استثناي چند رييس دولت] به مذاکره نمي نشيند، در اقدامي بي سابقه پذيراي او شد. روز اول فوريه، پوتين از مقامات ايراني خواست"به طور فعال درخصوص پيشنهاد محمد البرادعي، رييس آژانس اتمي کار کنند". پيشنهادي مبني بر اينکه ايران و شوراي امنيت به طور همزمان فعاليت هاي غني سازي و اقدامات تحريم کننده خود را متوقف کنند.
ولايتي در مسکو اعلام کرد ايران از "تلاش هاي" روسيه حمايت مي کند و او حامل پيامي ازسوي دولت تهران در اين زمينه است. مي توان حدس زد او به پيشنهاد البرادعي و يا حداقل نسبت به خواسته کرملين، مبني بر بازگشت به ميز مذاکره، پاسخ مثبت دهد. اگر پوتين و ايوانوف توانسته باشند در موضع ايران تغييري ايجاد کنند، مسلماً اطمينان دولت تهران را درخصوص موضوعات ديگري که هيچ گاه جنبه رسمي پيدا نخواهند کرد نيز جلب کرده اند: روسيه براي ايران کمک هاي نظامي تأمين خواهد کرد تا بدين وسيله بتواند در برابر حمله امريکا مقاومت کند.
از هم اکنون، مسکو 29 سيستم موشکي زمين به هواي TOR-M1 به ارزش 700 ميليون دلار براي ايران تأمين کرده [در ماه ژانويه]، به طوري که ايران قادر است هواپيماها و موشک هاي پرتاب شده از ناوهاي جنگي را به راحتي مورد هدف قرار دهد. اين در واقع حکم يک تقويت نظامي را دارد که به طور چشمگيري هزينه مداخله نظامي امريکا را افزايش خواهد داد.
بهانه
اين روند که از طرف مسکو آغاز شده مجدداً منطق ديپلماتيک را روي صحنه آورده است. اکنون اين روند مي تواند"منطق جنگ"ي را که بر تهران و واشنگتن تحميل شده متوقف و پنتاگون را نيز از "بهانه مداخله نظامي" محروم کند. به علاوه، مطمئناً خواهد توانست در يک نشست شوراي امنيت که در آن همکاري هسته اي ايران با سازمان ملل مورد بررسي قرار مي گيرد، "منطق تحريم" را هم زير سؤال ببرد.
منبع: ليبراسيون، فوريه 2007
مترجم: علي جواهري

۲۲ بهمن ۱۳۸۵

چگونه می توان مانع جنگ شد؟

منبع: وب سایت آینده
عباس عبدی

هنگامي كه تصويب قطعنامه‌هاي شوراي امنيت عليه ايران و در راه بودن قطعنامه‌هاي بعدي را در كنار تشديد سياست‌هاي ايالات متحده عليه ايران قرار مي‌دهيم، به ناچار روندي را مشاهده مي‌كنيم كه دير يا زود به تقابل مي‌رسد. تقابلي كه در خصوص ابعاد و حواشي آن نمي‌توان پيش‌بيني دقيقي كرد، و صرفاً مي‏بايد به حدس و گمان متوسل شد، و تصور مي‌كنم كه اين عدم تعيّن حتي براي مقامات تصميم‌گيرنده دو طرف نيز وجود دارد. و به همين دليل فكر مي‌كنم كه ايالات متحده و دولت ايران در وضعيتي قرار گرفته‌اند كه طرفين ضمن اينكه براي يكديگر خط و نشان مي‌كشند، در عين حال مترصدند كه از خطوط معيني پيش نروند تا موجب تحريك ناخواسته طرف مقابل نشوند، و به همين دليل سياست نمدمال كردن را پيشه مي‌كنند، به اين معنا كه گام‌هاي كوچكي برمي‌دارند تا واكنش طرف مقابل را بسنجند، اگر طرف مقابل دستش خالي باشد، توجيه مناسبي براي عدم واكنش خواهد داشت، اما اگر دستش پر باشد آن نيز واكنش مناسبي نشان مي‌دهد. درست شبيه اتفاقي كه براي چهار سال دوم اصلاحات رخ داد و اصلاحات نمدمال شد، بدون آنكه رعد و برقي يا زلزله‌اي رخ دهد و در نهايت هم كالبد آن را در تاريخ اصلاح‌طلبي و البته به صورت غير محترمانه‌اي به خاك سپردند. (ببخشيد از اين حاشيه كه حيفم آمد نگويم)
در اين ميان قضيه اخير فرق مي‌كند، اگر به نقطه بحراني و بروز اتفاق ناخواسته برسد، نتايج آن به شكل هولناكي متفاوت از نمدمال شدن اصلاحات است، البته بروز چنين واقعه‌اي به زعم من يكي از نتايج محتمل و قابل تصور نمدمال شدن و تن دادن به نمدمالي اصلاحات است. در هر حال به دليل اين نگراني، برخي مي‌پرسند كه چه كار بايد كرد تا اين واقعه رخ ندهد؟ برخي از اصلاح‌طلبان بازگشت به سياست‌هاي پيشين هسته‌اي (دولت قبلي) را توصيه مي‌كند، گويي كه دولت قبلي در اين سياست استقلال رأي داشت، كه اگر چنين است، چرا در عرصه داخلي چنين استقلال رأيي را از خود نشان نمي‌داد. به علاوه دولت پيشين همواره مدعي بود كه در سياست هسته‌اي پيرو رهبري نظام است، و طبيعي است كه رهبري نظام نيز كماكان چنين نقشي را عهده‌دار است و دولت جديد حتي بيش از قبلي‌ها بر اين پيروي اصرار دارند. بنابراين چنين گزاره‌اي بيش از آن كه حل مسأله باشد، نوعي شعار براي كسب وجاهت سياسي است. و اگر دولت قبلي هم بود دير يا زود با همين سرنوشت مواجه بود، مگر آنكه مي‌خواست خارج از چارچوب سياست‌هاي كلي نظام و رهبري عمل كند.
عده‌اي ديگر پيشنهاد تعليق را مي‌دهند. اين پيشنهاد راهي عملي است، اما براي كسي كه بخواهد آن را اجرا كند، مشكلات زيادي دارد. از جمله پذيرش شكست، بلاموضوع شدن طولانی مدت غني‌سازي، بروز مشكلات ديگر در فرآيند برنامه‌هاي هسته‌اي و... و ديگر اينكه اگر آقايان مي‌خواستند كه تعليق را بپذيرند، چرا الآن بايد بپذيرند، مي‌توانستند سال قبل چنين كنند كه چيزي هم نصيب آنان شود. و از همه مهمتر اينكه اين شعار را همراهي با و پذيرش خواست آمريكا مي‌دانند كه عوارض چنين امري براي دست‌اندركاران امر سنگين‌تر از عوارض تحريم و حمله نظامي ،تحليل مي‌شود.
عده‌اي ديگر شعار صلح سر مي‌دهند. اين‌ها دو گروه هستند، گروهي از موضع ايراني و گروهي از موضع آمريكايي. گروه اول كه موردنظر من است، وقتي كه اين شعار را بدهند، و خواهان عدم حمله شوند، فوري متهم به همراهي با دولت ايران مي‌شوند، زيرا صلح‌طلبي في‌نفسه مطلوب معرفي نمي‌شود. حتي بسياري از صلح‌طلبان هم در مواقع خاصي از جنگ دفاع مي‌كنند، بنابراين شعار صلح‌طلبي در بحران فعلي لزوماً معادل شعار دسترسي ايران به غني‌سازي اورانيوم تحت شرايط حاضر تعبير خواهد شد و اين شعار در نهايت چون موضع يك طرف را تقويت مي‌كند، مشابه شعار تعليق است كه آن نيز به تقويت موضع يك طرف كمك مي‌كند و چنين شعارهائي اگر به نتائج عملی نرسد(گه معتقدم در شرائط کنونی نخواهد رسید)، موجب تشديد بحران مي‌شود، زيرا با تقويت كفه طرفين، امكان عقب‌نشيني و مصالحه را كمتر مي‌كند.
برخي ديگر هم هستند( هم در ايران و هم در ايالات متحده ) و درصددند با بزرگ كردن نتايج و تبعات عدم عقب‌نشيني طرف مقابل، آنها را به عقب‌نشيني وادارند و از اين طريق مانع جنگ شوند. در ايالات متحده با تأكيد بر قطعنامه‌هاي شوراي امنيت، تحريم‌هاي بانكي و مالي، ناوها و هواپيماها و موشك‌هاي پاتريوت در منطقه و نوشتن مقالات متعدد و... دولت ايران را مرعوب می كنند، از اين طرف هم با دادن پاسخ كه در صورت حمله، تنگه هرمز را مي‌بنديم و به همه منافع آمريكا در همه جهان حمله مي‌كنيم و... هزينه اقدام عليه خود را بالا می برند.
اين سياست از سوي هر دو طرف با جديت پيگيري مي‌شود و به نظر مي‌رسد در كوتاه‌مدت موثرترين شيوه هم هست. اما مشكل اين است كه نقش آن فقط در كوتاه‌مدت و مثل قرص مسكن است و فقط درد را آرام ، بدون آنكه درمانش كند. اين شيوه دو طرف را مجبور مي‌كند كه جانب احتياط را رعايت كنند، اما از آنجا كه شكاف ميان آنان نيز بيشتر مي‌شود، شدت برخورد احتمالي را نيز افزايش مي‌دهد. دو طرف را به سوي حل مسأله رهنمون نمي‌كند، بلكه آنها را در بهترين حالت در صلح مسلح نگه مي‌دارد. چنين احتياطي دير يا زود احتمالا بر اثر حادثه‌اي پيش‌بيني نشده يا محاسبه غلط يك طرف از ميان خواهد رفت. ضمن اين كه طرفين براي ارزيابي يكديگر هم كه شده سكوت نمي‌كنند و اقدامات محدودي را عليه يكديگر به عمل مي‌آورند كه چنين چيزي هر آن مي‌تواند به تشديد بحران منجر شود.
چرا همه راه‌ها بسته است؟ ساخت بازي موجود ميان ايران و آمريكا، در قالبي است كه بازي را صفر و يك كرده و نه تنها سر جمع مثبت براي آن وجود ندارد، بلكه پذيرش شكست نسبي و فرار از شكست مطلق هم در حال رنگ باختن است و با اين حساب راهي براي جلوگيري از بروز فاجعه يا كم كردن احتمال بروز آن در ساختار موجود باقي نمي‌ماند. اگر راهي هست بايد معطوف به تغيير در ساخت بازي شود.
تغيير در ساخت بازي چه معنايي دارد؟ قصد ندارم كه توضيح فني دهم، زيرا يادداشت را مفصل و كمي پيچيده مي‌كند، اما اجمالاً بگويم كه يكي از شيوه‌هاي تحقق اين هدف، ورود عنصر ثالث به بازي است كه با دخالت خود و ارايه داده‌هاي جديد در بازي موجب مي‌شود كه بازي از وضع صفر و يك موجود و" شكست" یا "پيروزي" خارج شود. اين عنصر ثالث قبل از رفتن پرونده به شوراي امنيت، مي‌توانست كشورهاي اروپايي و چين و روسيه باشند، اما با عدم پذيرش ايران و ارجاع پرونده به شوراي امنيت و سپس صدور قطعنامه، قضيه پيچيده شد و عنصر ثالث از ميدان خارج و ساخت بازي بيش از پيش صفر و يك شد.
عنصر ثالث در داخل هم مي‌توانست اصلاح‌طلبان باشند كه با اتلاف سرمايه مردمي خود، امكان ايفاي چنين نقشي را حداقل در شرايط حاضر از دست داده‌اند و در ساخت قدرت هم تنها آقاي هاشمي است كه بالقوه توان ايفاي چنين نقشي را دارد. اما معلوم نيست كه در نهايت اقدامي كند. من قصد باز كردن غده‌هاي گذشته را ندارم اما در سال‌هاي بعد از 1376 بارها گفتم كه اگر آقاي هاشمي كمي فاصله مي‌گرفتند و وارد ميدان نمي‌شدند (مثل رياست مجمع، يا انتخابات مجلس ششم و...) قطعاً سرمايه‌اي محسوب مي‌شدند كه مي‌توانستند روزي و روزگاري كه نياز باشد، گره‌اي از كار كشور بگشايند، و امروز آن روز است، اما چه مي‌توان گفت كه توان لازم خود را براي اين كار در جريان 9 سال اخير تا حدود زیادي صرف امور فرسايشي غیر ضرور کرده است.
عامل ديگري هم كه خارج از اراده من و شماست و مي‌تواند تغييراتي اساسي را موجب شود و زمينه را براي فعال شدن عناصر ثالث فراهم كند، درآمدهاي نفتي است كه با كاهش آن چنين شرايطي به سرعت فراهم مي‌شود، اما مشكل اينجاست كه اولاً معلوم نيست اين واقعه در حد نياز رخ دهد. ثانياً، معلوم نيست كه قبل از بروز بحران رخ دهد.
برخي‌ها معتقدند كه در صورت بروز هر تهاجمي، منافع آمريكا در كل منطقه از طرف ايران با خطر مواجه مي‌شود. خوب، چنين احتمالي كاملاً معقول است، اما مشكل ما هزينه‌هايي نيست كه ايالات متحده در جريان چنين اقدامي پرداخت مي‌كند، مشكل هزينه‌هايي است كه مردم ايران خواهند پرداخت. اما مي‌دانيم كه اين استدلال براي تفاهم و خروج از بحران كافي نيست، زيرا اگر به صرف واهمه داشتن از هزينه‌هاي احتمالي از هر درگيري پرهيز شود، در اين صورت همه كشورها عليه چنين كشوری طمع پيدا مي‌كنند، بنابراين براي رفع درگيري بايد استدلال‌هاي ديگري را بكار گرفت. از جمله اين كه جامعه ايران تا چه حد در اتخاذ چنين تصميمي مشاركت دارد و هزينه‌هاي آن را به منافعش ترجيح مي‌دهد؟ جامعه‌اي كه چالش اصلي مجلس و دولت آن قيمت گوجه‌فرنگي است تا چه حد آمادگي ذهني ورود به اين عرصه را دارد؟ يا اين كه اگر هم اين سياست مي‌خواهد پيش رود، چرا به ابزار داخلي آن كه مردم‌سالاري و حمايت‌هاي بي‌شائبه مردم از حكومت خويش است گردن نهاده نمي‌شود؟ و...
انتظار شما چيست؟ كدام يك از عناصر ثالث فعال خواهند شد؟ آيا اصولاً چنين امري محقق مي‌شود يا اين كه اين راه تا پايان ادامه خواهد يافت؟

چگونه می توان مانع جنگ شد؟

منبع: وب سایت آینده
عباس عبدی

هنگامي كه تصويب قطعنامه‌هاي شوراي امنيت عليه ايران و در راه بودن قطعنامه‌هاي بعدي را در كنار تشديد سياست‌هاي ايالات متحده عليه ايران قرار مي‌دهيم، به ناچار روندي را مشاهده مي‌كنيم كه دير يا زود به تقابل مي‌رسد. تقابلي كه در خصوص ابعاد و حواشي آن نمي‌توان پيش‌بيني دقيقي كرد، و صرفاً مي‏بايد به حدس و گمان متوسل شد، و تصور مي‌كنم كه اين عدم تعيّن حتي براي مقامات تصميم‌گيرنده دو طرف نيز وجود دارد. و به همين دليل فكر مي‌كنم كه ايالات متحده و دولت ايران در وضعيتي قرار گرفته‌اند كه طرفين ضمن اينكه براي يكديگر خط و نشان مي‌كشند، در عين حال مترصدند كه از خطوط معيني پيش نروند تا موجب تحريك ناخواسته طرف مقابل نشوند، و به همين دليل سياست نمدمال كردن را پيشه مي‌كنند، به اين معنا كه گام‌هاي كوچكي برمي‌دارند تا واكنش طرف مقابل را بسنجند، اگر طرف مقابل دستش خالي باشد، توجيه مناسبي براي عدم واكنش خواهد داشت، اما اگر دستش پر باشد آن نيز واكنش مناسبي نشان مي‌دهد. درست شبيه اتفاقي كه براي چهار سال دوم اصلاحات رخ داد و اصلاحات نمدمال شد، بدون آنكه رعد و برقي يا زلزله‌اي رخ دهد و در نهايت هم كالبد آن را در تاريخ اصلاح‌طلبي و البته به صورت غير محترمانه‌اي به خاك سپردند. (ببخشيد از اين حاشيه كه حيفم آمد نگويم)
در اين ميان قضيه اخير فرق مي‌كند، اگر به نقطه بحراني و بروز اتفاق ناخواسته برسد، نتايج آن به شكل هولناكي متفاوت از نمدمال شدن اصلاحات است، البته بروز چنين واقعه‌اي به زعم من يكي از نتايج محتمل و قابل تصور نمدمال شدن و تن دادن به نمدمالي اصلاحات است. در هر حال به دليل اين نگراني، برخي مي‌پرسند كه چه كار بايد كرد تا اين واقعه رخ ندهد؟ برخي از اصلاح‌طلبان بازگشت به سياست‌هاي پيشين هسته‌اي (دولت قبلي) را توصيه مي‌كند، گويي كه دولت قبلي در اين سياست استقلال رأي داشت، كه اگر چنين است، چرا در عرصه داخلي چنين استقلال رأيي را از خود نشان نمي‌داد. به علاوه دولت پيشين همواره مدعي بود كه در سياست هسته‌اي پيرو رهبري نظام است، و طبيعي است كه رهبري نظام نيز كماكان چنين نقشي را عهده‌دار است و دولت جديد حتي بيش از قبلي‌ها بر اين پيروي اصرار دارند. بنابراين چنين گزاره‌اي بيش از آن كه حل مسأله باشد، نوعي شعار براي كسب وجاهت سياسي است. و اگر دولت قبلي هم بود دير يا زود با همين سرنوشت مواجه بود، مگر آنكه مي‌خواست خارج از چارچوب سياست‌هاي كلي نظام و رهبري عمل كند.
عده‌اي ديگر پيشنهاد تعليق را مي‌دهند. اين پيشنهاد راهي عملي است، اما براي كسي كه بخواهد آن را اجرا كند، مشكلات زيادي دارد. از جمله پذيرش شكست، بلاموضوع شدن طولانی مدت غني‌سازي، بروز مشكلات ديگر در فرآيند برنامه‌هاي هسته‌اي و... و ديگر اينكه اگر آقايان مي‌خواستند كه تعليق را بپذيرند، چرا الآن بايد بپذيرند، مي‌توانستند سال قبل چنين كنند كه چيزي هم نصيب آنان شود. و از همه مهمتر اينكه اين شعار را همراهي با و پذيرش خواست آمريكا مي‌دانند كه عوارض چنين امري براي دست‌اندركاران امر سنگين‌تر از عوارض تحريم و حمله نظامي ،تحليل مي‌شود.
عده‌اي ديگر شعار صلح سر مي‌دهند. اين‌ها دو گروه هستند، گروهي از موضع ايراني و گروهي از موضع آمريكايي. گروه اول كه موردنظر من است، وقتي كه اين شعار را بدهند، و خواهان عدم حمله شوند، فوري متهم به همراهي با دولت ايران مي‌شوند، زيرا صلح‌طلبي في‌نفسه مطلوب معرفي نمي‌شود. حتي بسياري از صلح‌طلبان هم در مواقع خاصي از جنگ دفاع مي‌كنند، بنابراين شعار صلح‌طلبي در بحران فعلي لزوماً معادل شعار دسترسي ايران به غني‌سازي اورانيوم تحت شرايط حاضر تعبير خواهد شد و اين شعار در نهايت چون موضع يك طرف را تقويت مي‌كند، مشابه شعار تعليق است كه آن نيز به تقويت موضع يك طرف كمك مي‌كند و چنين شعارهائي اگر به نتائج عملی نرسد(گه معتقدم در شرائط کنونی نخواهد رسید)، موجب تشديد بحران مي‌شود، زيرا با تقويت كفه طرفين، امكان عقب‌نشيني و مصالحه را كمتر مي‌كند.
برخي ديگر هم هستند( هم در ايران و هم در ايالات متحده ) و درصددند با بزرگ كردن نتايج و تبعات عدم عقب‌نشيني طرف مقابل، آنها را به عقب‌نشيني وادارند و از اين طريق مانع جنگ شوند. در ايالات متحده با تأكيد بر قطعنامه‌هاي شوراي امنيت، تحريم‌هاي بانكي و مالي، ناوها و هواپيماها و موشك‌هاي پاتريوت در منطقه و نوشتن مقالات متعدد و... دولت ايران را مرعوب می كنند، از اين طرف هم با دادن پاسخ كه در صورت حمله، تنگه هرمز را مي‌بنديم و به همه منافع آمريكا در همه جهان حمله مي‌كنيم و... هزينه اقدام عليه خود را بالا می برند.
اين سياست از سوي هر دو طرف با جديت پيگيري مي‌شود و به نظر مي‌رسد در كوتاه‌مدت موثرترين شيوه هم هست. اما مشكل اين است كه نقش آن فقط در كوتاه‌مدت و مثل قرص مسكن است و فقط درد را آرام ، بدون آنكه درمانش كند. اين شيوه دو طرف را مجبور مي‌كند كه جانب احتياط را رعايت كنند، اما از آنجا كه شكاف ميان آنان نيز بيشتر مي‌شود، شدت برخورد احتمالي را نيز افزايش مي‌دهد. دو طرف را به سوي حل مسأله رهنمون نمي‌كند، بلكه آنها را در بهترين حالت در صلح مسلح نگه مي‌دارد. چنين احتياطي دير يا زود احتمالا بر اثر حادثه‌اي پيش‌بيني نشده يا محاسبه غلط يك طرف از ميان خواهد رفت. ضمن اين كه طرفين براي ارزيابي يكديگر هم كه شده سكوت نمي‌كنند و اقدامات محدودي را عليه يكديگر به عمل مي‌آورند كه چنين چيزي هر آن مي‌تواند به تشديد بحران منجر شود.
چرا همه راه‌ها بسته است؟ ساخت بازي موجود ميان ايران و آمريكا، در قالبي است كه بازي را صفر و يك كرده و نه تنها سر جمع مثبت براي آن وجود ندارد، بلكه پذيرش شكست نسبي و فرار از شكست مطلق هم در حال رنگ باختن است و با اين حساب راهي براي جلوگيري از بروز فاجعه يا كم كردن احتمال بروز آن در ساختار موجود باقي نمي‌ماند. اگر راهي هست بايد معطوف به تغيير در ساخت بازي شود.
تغيير در ساخت بازي چه معنايي دارد؟ قصد ندارم كه توضيح فني دهم، زيرا يادداشت را مفصل و كمي پيچيده مي‌كند، اما اجمالاً بگويم كه يكي از شيوه‌هاي تحقق اين هدف، ورود عنصر ثالث به بازي است كه با دخالت خود و ارايه داده‌هاي جديد در بازي موجب مي‌شود كه بازي از وضع صفر و يك موجود و" شكست" یا "پيروزي" خارج شود. اين عنصر ثالث قبل از رفتن پرونده به شوراي امنيت، مي‌توانست كشورهاي اروپايي و چين و روسيه باشند، اما با عدم پذيرش ايران و ارجاع پرونده به شوراي امنيت و سپس صدور قطعنامه، قضيه پيچيده شد و عنصر ثالث از ميدان خارج و ساخت بازي بيش از پيش صفر و يك شد.
عنصر ثالث در داخل هم مي‌توانست اصلاح‌طلبان باشند كه با اتلاف سرمايه مردمي خود، امكان ايفاي چنين نقشي را حداقل در شرايط حاضر از دست داده‌اند و در ساخت قدرت هم تنها آقاي هاشمي است كه بالقوه توان ايفاي چنين نقشي را دارد. اما معلوم نيست كه در نهايت اقدامي كند. من قصد باز كردن غده‌هاي گذشته را ندارم اما در سال‌هاي بعد از 1376 بارها گفتم كه اگر آقاي هاشمي كمي فاصله مي‌گرفتند و وارد ميدان نمي‌شدند (مثل رياست مجمع، يا انتخابات مجلس ششم و...) قطعاً سرمايه‌اي محسوب مي‌شدند كه مي‌توانستند روزي و روزگاري كه نياز باشد، گره‌اي از كار كشور بگشايند، و امروز آن روز است، اما چه مي‌توان گفت كه توان لازم خود را براي اين كار در جريان 9 سال اخير تا حدود زیادي صرف امور فرسايشي غیر ضرور کرده است.
عامل ديگري هم كه خارج از اراده من و شماست و مي‌تواند تغييراتي اساسي را موجب شود و زمينه را براي فعال شدن عناصر ثالث فراهم كند، درآمدهاي نفتي است كه با كاهش آن چنين شرايطي به سرعت فراهم مي‌شود، اما مشكل اينجاست كه اولاً معلوم نيست اين واقعه در حد نياز رخ دهد. ثانياً، معلوم نيست كه قبل از بروز بحران رخ دهد.
برخي‌ها معتقدند كه در صورت بروز هر تهاجمي، منافع آمريكا در كل منطقه از طرف ايران با خطر مواجه مي‌شود. خوب، چنين احتمالي كاملاً معقول است، اما مشكل ما هزينه‌هايي نيست كه ايالات متحده در جريان چنين اقدامي پرداخت مي‌كند، مشكل هزينه‌هايي است كه مردم ايران خواهند پرداخت. اما مي‌دانيم كه اين استدلال براي تفاهم و خروج از بحران كافي نيست، زيرا اگر به صرف واهمه داشتن از هزينه‌هاي احتمالي از هر درگيري پرهيز شود، در اين صورت همه كشورها عليه چنين كشوری طمع پيدا مي‌كنند، بنابراين براي رفع درگيري بايد استدلال‌هاي ديگري را بكار گرفت. از جمله اين كه جامعه ايران تا چه حد در اتخاذ چنين تصميمي مشاركت دارد و هزينه‌هاي آن را به منافعش ترجيح مي‌دهد؟ جامعه‌اي كه چالش اصلي مجلس و دولت آن قيمت گوجه‌فرنگي است تا چه حد آمادگي ذهني ورود به اين عرصه را دارد؟ يا اين كه اگر هم اين سياست مي‌خواهد پيش رود، چرا به ابزار داخلي آن كه مردم‌سالاري و حمايت‌هاي بي‌شائبه مردم از حكومت خويش است گردن نهاده نمي‌شود؟ و...
انتظار شما چيست؟ كدام يك از عناصر ثالث فعال خواهند شد؟ آيا اصولاً چنين امري محقق مي‌شود يا اين كه اين راه تا پايان ادامه خواهد يافت؟

۲۱ بهمن ۱۳۸۵

نزديکي به هاشمي، دوري از احمدي نژاد

موضع روحانيت شفاف مي شود - پنجشنبه 19 بهمن 1385
منبع: روزنامه اينترنتي روز
سينا حسيني
با وجود تحليل هاي بسياري که در پي رياست جمهوري محمود احمدي نژاد، در مورد تضعيف جايگاه روحانيت در مقابل نيروهاي منسوب به نهادهاي نظامي انتشار يافت است، هنوز هستند بسياري که طبقه روحاني را، نيرويي بالقوه توانا براي مقابله با انحصار قدرت توسط نومحافظه کاران مي دانند. اين ناظران، در توضيح اين تواناي بالقوه، به نتايج درگيري هاي ميان رييس جمهور و هوادارانش با هاشمي رفسنجاني (به عنوان نماينده "روحانيون باسابقه" حکومت ايران) استناد مي کنند.
مهم ترين بخش از اين درگيري، به انتخابات اخير مجلس خبرگان مربوط مي شود. انتخاباتي که هاشمي رفسنجاني، چند روز پيش و در آستانه سفر خود به قم براي مذاکره با علما، نتايج آن را به گونه اي معني دار مورد يادآوري قرار داد. او در جمع ائمه جماعات و جمعه گفت: "روحانيت در آخرين انتخابات خبرگان رهبري جايگاه مردمي خود را نشان داد و من مطمئنم با اين اعتماد بالاي مردم به روحانيت تيرهاي مسموم كساني كه روحانيت را خار در چشم خود مي‌دانند به سوي ما رها خواهد شد". (17 بهمن ) اشاره هاشمي به انتخابات اخير، وقتي معني دار مي شود که به خاطر آوريم پس از نخستين دوره انتخابات خبرگان در 27 سال پيش، انتخابات هاي بعدي اين مجلس، همواره صرفا محل رقابت "علماي باسابقه" با يکديگر بوده است: تنها در انتخابات اخير بوده که هواداران رييس جمهور، با هدايت سرسخت ترين حامي روحاني او، محمد تقي صباح يزدي، نمايندگان نسل جديدي از روحانيون تندرو را تحت عنوان "نخبگان حوزه و دانشگاه" وارد صحنه رقابت با تشکل هاي روحاني اصلي محافظه کار (جامعه مدرسين حوزه علميه قم و جامعه روحانيت مبارز) کردند.
در همين راستا بود که در آستانه انتخابات خبرگان، مسوول دفتر آيت‌الله مصباح يزدي(جلالي) در گفت‌وگو با خبرگزاري ايسنا اعلام كرد که ستادهاي "خودچوش" طرفدار نامبرده در انتخابات خبرگان از" فهرست منهاي هاشمي" حمايت مي‌كنند"، و يكي از نزديكان جنجالي مصباح يزدي (روانبخش) با اعلام اين که "ممكن است مردم دوست نداشته باشند كه تابع محض ليست‌ها باشند و كساني را انتخاب كنند كه داراي مساله هستند"، در مورد مشخصات فهرست انتخاباتي خالي از افراد "مساله دار" گفت: "در اين ليست قطعا آقايان هاشمي و حسن روحاني حضور نخواهند داشت." (6 آبان 85) در همان زمان، نشريه "پرتو سخن" به مسووليت مصباح يزدي، با اشاره غير مستقيم به هاشمي رفسنجاني و حسن روحاني، اولي را به خاطر آن که عملكردش "موجب شكاف بيشتر طبقاتي شده و در سايه مديريتش معدود افرادي از رانت هاي فاميلي بهره مند شده اند"، و دومي را به دليل اين که "با سياست هاي نادرست و منفعلانه خود موجب تعليق كليه مراحل فناوري هسته اي صلح آميز شده" فاقد صلاحيت براي حضور در مجلس خبرگان دانست.
اما نتيجه نهايي انتخابات، حکايت از آن داشت که نه تنها هاشمي رفسجاني (و نيز حسن روحاني) به مجلس خبرگان راه يافتند، که آراي هاشمي حدود 700 هزار راي بيشتر از مصباح يزدي بود، و به علاوه، تنها کانديداي اختصاصي ليست هواداران مصباح و احمدي نژاد که در هيچ ليس ديگري نبود (آيت الله خوشوقت) اساسا انتخاب نشد. اين در حالي بود که همزمان، در انتخابات شوراها هم، تنها سه نفر از کانديداهاي ليست هواداران رييس جمهور (رايحه خوش خدمت) توانستند در ميان 15 نفر منتخبين تهران جاي بگيرند که 2 نفر از آنها کانديداي اختصاصي ليست مزبور بودند؛ شکستي که در ساير حوزه هاي انتخاباتي نيز، به گونه اي مشابه براي نومحافظه کاران ايراني تکرار شد.
شکست سنگين هواداران رييس جمهور در در انتخابات خبرگان و شوراها، در شرايطي به وقوع پيوست که در آستانه انتخابات، هاشمي رفسنجاني با ادبياتي بي سابقه به موضع گيري در مقابل احمدي نژاد پرداخته بود تا براي ناظران، ترديدي در شدت گرفتن مواجهه اين دو در عرصه سياسي ايران باقي نماند. بارزترين موضع گيري رفسنجاني، زماني صورت گرفت که در پي چند هفته حملات پي در پي محمود احمدي نژاد و دولت او به "دانشگاه آزاد"، هاشمي رفسنجاني در مقام رييس هيات امناي دانشگاه، فشارهايي كه براي تسلط بر آن آغاز شده را "موذي گري" دانست و تاکيد کرد: "اگر قرار بود در مقابل اين موذي‌‌گري‌‌ها عقب بنشينيم، بايد به همان اتاق طلبگي برمي‌‌گشتيم و يا در روستا ها براي مردم مساله مي‌‌گفتيم." اين موضع در حالي بيان شد که هاشمي رفسنجاني روز قبل از آن نيز در بياني صريح گفته بود: "اميدواريم شرارت‌هايي كه مي‌شود تا دانشگاه آزاد را به عنوان واحد ملي و جهاني تضعيف كند، شرش از سر دانشگاه كوتاه شود". هاشمي رفسنجاني در اظهاراتي همزمان در جمع فعالان سياسي استان اصفهان، با اشاره جرياني که "براي کنارگذاشتن نيروهاي قديمي فعاليت مي‌کند و از آن بدتر به دنبال بدنام کردن اين افراد است" گفت: "با اين تهديدات که در خارج عليه کشورمان وجود دارد اگر نارضايتي‌هاي داخلي هم به آن اضافه شود، يا به بي‌تفاوتي تبديل مي‌شود و يا بدتر از آن چالش به وجود مي‌آورد که هر دو اينها چراغ سبز نشان دادن به دشمن است." (امروز – 12 آذر 85)
در پي اين اظهارات بود که اقدام نامعمول 221 نفر از نمايندگان مجلس ايران، حمايت آنها از موضع هاشمي را در دعوايي که بر سر دانشگاه آزاد به راه افتاده بود نشان داد: اين نمايندگان، با ارسال نامه اي سرگشاده به رهبر جمهوري اسلامي، از عملکرد جاسبي، رئيس دانشگاه آزاد اسلامي تقدير کردند. (ايسنا – 14 آذر 85)
تعداد 221 نفري امضا کنندگان نامه فوق، شباهت معني داري به تعداد امضا کنندگان نامه ديگري داشت که 4 ماه پيش از آن، توسط اکثريت بالايي از نمايندگان مجلس ايران انتشار يافته بود و از قضا محور آن هم، هاشمي رفسنجاني بود. آن نامه، در پي ايجاد اغتشاش توسط شاگردان مصباح يزدي در حين سخنراني هاشمي رفسنجاني در قم و توسط 210 نماينده مجلس امضا شده بود و در آن، ضمن محکوميت "تلاش سازمان يافته" براي برهم زدن سخنراني هاشمي رفسنجاني در شهر قم، اين حرکت ناپسند موجب "خشنودي دشمنان انقلاب و مغاير با حفظ وحدت ملي" دانسته شده بود (ايسنا – 28 مرداد 85) ...
در چنين فضايي است که هاشمي رفسنجاني، فردا بار ديگر عازم قم است تا با روحانيون عالي رتبه ديدار کند (آفتاب 19 بهمن). به هر ترتيب، گذشته از آن که نيروهاي منتسب به محور مصباح-احمدي نژاد، در جريان مسافرت جديد هاشمي به قم، مجددا به ابراز وجود بپردازند يا نه، نفس ملاقات ريس مجمع تشخيص مصلحت نظام به قم براي ديدار با علما و مراجع
(همان مراجعي که از رييس جمهور گله مندند و از ملاقات با وزرايش ابا مي کنند) در شرايط فعلي، اتفاق مهمي است.
حداقل، اگر - چنانکه گروهي از تحليلگران معتقدند – نهاد روحانيت "هنوز" در ساختار حکومت ايران نقشي داشته باشد، اتفاقاتي از اين دست، قاعدتا مي تواند نشان از تاثيراتي محتمل در تغيير معادلات قدرت در ايران داشته باشند.

چهار ارزيابي جامعه‌شناختي از موقعيت زنان ايران(84-1376 )

منيع:سايت امروز
حمیدرضا جلایی پور
درآمد- تحول يكصد سالِ اخير ايران، كه عمدتاً ناشي از اجراي سياست‌هاي نوسازيِ دولت‌ها و پيگيري مطالبات چهار جنبش اجتماعي2 بوده است، زندگي مردم خصوصاً زنان را به طور اساسي دستخوش تغيير قرار داده است. البته در حال حاضر هيچ صاحب نظري مدعي نيست كه نابرابري‌هايِ حقوقي، فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي كه زنان نسبت به مردان با آن روبرو هستند چنان بهبود يافته است كه في المثل بتوان وضع آنان را با وضع زنان در جوامع مدرن ديگر كه در رفع نابرابري‌هاي جنسيتي كارنامة درخشان‌تري دارند (مانند كشور سوئيس) مقايسه كرد. در عين حال هيچ صاحب نظري هم نيست كه تغييرات اجتماعي را كه زنان در يكصد سال اخير در معرض آن بوده‌اند و كوشش‌هايي كه براي بهبود وضع خود انجام داده‌اند ناديده بگيرد و وضع آنان را با تاريخ پيشا مدرن ايران قابل مقايسه بداند. در حال حاضر‌، در عرصة عمومي ايران نابرابري‌هايي كه زنان از آن رنج مي‌برند و در عين حال توانايي‌هايي كه زنان بدست آورده‌اند تبديل به موضوعي گرديده كه صاحب نظران را به بررسي و تئوريزه كردن موقعيت و پويش جمعي زنان از منظر‌هاي مختلف، از جمله از منظر جامعه‌شناختي، وا داشته است.3 هدف اصلي اين مقاله ارزيابي نگاه‌هاي موجود جامعه‌شناختي به حركت جمعي زنان است. اين مطالعه ابتدا چهارده روند نامتوازن در ميان زنان را توصيف مي‌كند، سپس با توجه به روندهاي مذكور به طور مشخص به سه سؤال اصلي (كه سه بحث مهم دربارة زنان در عرصة عمومي ايران است) مي‌پردازد: آيا موقعيت زنان به سطح يك مسأله اجتماعي ارتقا پيدا كرده است؟ آيا موقعيت زنان و حركت جمعي آنان از سطح يك «مسأله اجتماعي» فراتر رفته و به يك جنبش اجتماعي تبديل شده است؟ اگر در شرايط فعلي نمي‌توان تمام ويژگي‌هايِ اصلي «جنبش‌هاي اجتماعيِ» متعارف را در حركت جمعيِ زنان تشخيص داد آيا ويژگي‌هايِ «جنبش‌هاي اجتماعي جديد» در حركت آنان قابل تشخيص نيست؟ چارچوب نظري روش‌شناختي اين مقاله مبتني بر رويكردِ تحليلي- تجربي است. بدين معنا كه نويسنده ابتدا براي فهم موقعيت كنوني زنان ايران از مفاهيم تحليلي جامعه‌شناسي (مثل مسائل اجتماعي؛ جنبش اجتماعي؛ جنبش اجتماعي جديد و مقاومت اجتماعي) استفاده مي‌كند و سپس براي بررسي مفاهيم مذكور به مصاديق و دلايلي اشاره مي‌كند كه براي خواننده مسموع و به لحاظ تجربي براي همه قابل دسترسي است.4 همچنين اين مقاله، از لحاظ سرمشق‌هاي موجود (يا پارادايم‌هاي رايج) در جامعه‌شناسي، به سرمشق «انتخاب عقلاني» نزديك است. در سرمشق مذكور فرض بر اين است كه براي فهم و تبيين پديده‌هاي اجتماعي و در اينجا براي فهم و تبيين «پويش جمعي زنان ايران» بايد زنان را به عنوان افرادي که آگاهانه و مبتني بر محاسبة هزينه و فايده عمل مي‌كنند، در نظر گرفت. بر طبق سرمشقِ انتخاب عقلاني سه دستة نظريه توسط صاحب نظران براي فهم حركت‌هاي اجتماعي طرح شده است (Oberschall: 1973)؛ (Zald and Mccarty: 1979)؛ (Tilly: 1978) كه به تفصيل در كتاب‌ جامعه‌شناسي جنبش‌هاي اجتماعي مورد بحث قرار داده است (جلائي‌پور، 1381: 54-48). روش در اين پژوهش از روش كيفي استفاده شده‌است. در اين نوشته، نگارنده قصد ندارد ارزيابي‌هاي خود از وضعيت زنان را به عنوان نتايج قطعي و مبتني بر روش كمي و جامعة آماري نماياي زنان ايران در سراسر كشور ارائه دهد؛ بلكه مي‌كوشد با اتكا به روش كيفي نشان دهد ارزيابي‌هاي ارائه‌شده در اين مقاله مباحثي مسموع هستند. به بيان ديگر، اين مقاله مدعي «كفايت عيني» ارزيابي‌هاي مطرح‌شده‌ در آن نيست، بلكه ادعاي «كفايت ذهني» آن‌ها را دارد. منظور از «كفايت ذهني» (subjective adequacy) اين است كه وقتي ادعا و دلايل تجربي مقاله توسط خواننده مرور ‌شود، قانع‌كننده، مسموع و قابل بررسي به لحاظ تجربي به نظر برسد. اما براي نشان دادن «كفايت عينيِِ» (objective adequacy) دعاوي مقالة حاضر، انجام تعدادي مطالعات كمي و پيمايشي (survey) مورد نياز است. مقالة حاضر به روش كيفي تا سطح كفايت ذهني پيش آمده‌است (براي آشنايي دقيق با دو مبحث كفايت ذهني و عيني و روش‌هاي كيفي و كمي در تحقيقات اجتماعي رجوع كنيد به: Bryman, 2001:28-32). در اين پژوهش براي جمع‌آوري داده‌ها از روش‌هاي مشاهده مستقيم، استفاده از منابع موجود (خصوصاً استفاده از مجموعة تحقيقات علوم انساني، حوزه مسائل زنان، شامل هزار و صد صفحه، كه توسط مركز اطلاعات و آمار زنان منتشر شده‌است) و مصاحبة عميق با سي نفر از زنانِ اقشارِ مختلف شهري (30 تا 45 ساله) در تهران استفاده شده‌است. تركيب زنان مصاحبه شونده از اين قرار است: پنج نفر از زنان مذهبي كه كراراً در جلسات مذهبي زنانه شركت مي‌كردند، پنج نفر فمينيست كه در مطبوعات فعال‌ بودند، پنج نفر از اقشار پايين جامعه، پنج نفر فروشنده مغازه و پنج نفر كارمند. در اين بررسي ابتدا از سه مفهوم تحليلي كه در علوم اجتماعي معاني گوناگوني از آن‌ها مراد مي‌شود استفاده شده‌است. در اين‌جا مراد خود را از هر يك از اين مفاهيم مشخص مي‌كنم. اول، در اين مقاله منظور از «فمينيست»، «فمينيست‌هاي اصلاح‌طلب» است. فمينيست‌هاي اصلاح‌طلب به مردان و زناني گفته مي‌شود كه به برابري حقوقي زنان و مردان اعتقاد دارند و براي رفع وضعيت تبعيض‌آميز زنان مبارزه مي‌كنند (آبوت و والاس، 1380: 278). دوم، منظور از «مسألة اجتماعي» وضعيتي است كه سه ويژگي دارد: براي گروهي از افراد رنج‌آور است، عمومي است، و قربانيان اين رنج احساس مي‌كنند اين رنج تقدير آن‌ها نيست و مي‌توان آن را علاج كرد (Horton and Leslic، 1970). سوم، «جنبش اجتماعي» به وضعيتي گفته مي‌شود كه علاوه بر وجود يك يا چند مسألة اجتماعي، افراد آماده باشند براي بهبود يا تغيير اين وضعيتِ رنج‌آور از علل اصلي اين وضعيت آگاهي پيدا كنند، خود را براي رفع اين وضعيت از طريق سازمان‌ها و شبكه‌هاي غيرحكومتي سازمان دهند و براي نهادينه‌كردن خواسته‌هاي خود از چاش با حكومت يا مدافعان آن وضعيت رنج‌آور نهراسند (دياني، 1383: 25-1). اين مقاله، ارزيابي خود را در قالب مفهوم چهارمي از موقعيت زنان و حركت جمعي آنان ارائه مي‌كند و نشان مي‌دهد وضع زنان از سطح «مسأله اجتماعي» فراتر رفته است، اما در شرايط فعلي علاقمندان به رفع نابرابري‌هاي زنان (يا فمينيست‌هاي ايراني- اعم از اسلامي و لائيك- و زناني كه در معرض رنج و تبعيض‌ا‌ند) نتوانسته‌اند اين مسأله اجتماعي را تا سطح يك جنبش اجتماعي (چه از نوع متعارف و چه جديد آن) ارتقا دهند تا به وسيلةآن بتوانند امكان تحقق موقعيت برابرتري را براي زنان به حكومت بقبولانند. به تعبير ديگر موقعيت كنوني زنان ايران نه وضعيتي «جنبشي» بلكه حالت يك «پويش مقاومتي» را دارد. بدان معنا كه مقاومت زنان در برابر ابعاد تبعيض‌آميز جنسييتي از حركت «در خود» به حركت «براي خود» در جريان است اما در شرايط فعلي، نه پاسخ به مطالبات اين مقاومت مورد توجه دولت است و نه هنوز مقاومت زنان به يك پويش از نوع جنبش اجتماعي تبديل شده است. 3- يافته‌ها 1-3- يافته‌هاي توصيفي يا زنان و روندهاي نامتوازن با نگاهي به زندگي و وضع زنان، حداقل نُه روند مثبت و پنج روند منفي در ميان آنان قابل ذكر است. 1-1-3- روندهاي مثبت روند اول اينكه پس از انقلاب، تلقي امن شدنِ عرصة عمومي در ميان زنان مذهبي رشدي فزاينده داشته است. پيش از انقلاب «بيرون خانه» براي بخش چشمگيري از جمعيت زنان خصوصاً بخش مذهبي جامعه محيطي ناامن تلقي مي گرديد. تلقي منفي مذكور، يكي از موانع رشد زنان مذهبي (كه بخش وسيعي از جامعه را تشكيل مي‌دادند) در عرصة عمومي بود. به عنوان مثال، خانواده‌هاي زيادي بودند كه اگر با تحصيل دخترانشان در دبيرستان‌ها مخالفتي نداشتند،حتماً براي رفتن آن‌ها به دانشگاه موضع گيري مي كردند. يكي از پيامد‌هاي مثبت پيروزي انقلاب اسلامي براي زنان اين بود كه عرصة عمومي براي آن‌ها امن تلقي شد و گويي همه با هم خواهر و برادر شدند (از سي نفر مصاحبه شونده، بيست و هشت نفر روند مذكور را تأييد مي‌كردند). روند دوم اينكه در جريان انقلاب و پس از آن بخش وسيعي از زنان مذهبي (خصوصاً زنان خانه‌دار) به عرصة سياستِ توده‌وار كشيده شدند. به بيان ديگر، زنان نه فقط از خانه بيرون آمدند بلكه در صحنة سياسي، بخش تعيين كننده‌اي از حاميان جنبش توده‌اي- اسلاميِ عظيم مردم ايران را تشكيل دادند. جنبشي كه هدفِ تغيير حكومت پهلوي را تعقيب مي‌كرد و پس از پيروزي انقلاب نيز هدفِ مبارزه با نفوذ آمريكا را در منطقه مد نظر قرار داده بود. صرف نظر از ارزيابي ما از دستاوردهاي مثبت و منفي مبارزات مردم ايران در جريان اين جنبشِ مردمي و انقلابي (و با آگاهي از اينكه زنان نقش محوري در رهبري جريان انقلاب نداشتند) نكته حائز اهميت در اينجا اين است كه بخش وسيعي از زنان مذهبي كه تا قبل از انقلاب، خانه نشين بودند به حاملانِ پروژه سنگين تغييرات سياسي در ابعاد ملي و بين المللي تبديل شدند. هم اكنون نيز پس از گذشت نزديك به سه دهه از پيروزي انقلاب اسلامي همچنان دو پديده در ايران وجود دارد كه حكايت از ادامة عملِ سياسي بخش وسيعي از زنان مذهبي مي‌كند. پديده اول حضور چشمگير زنان در مناسبت‌هايي چون بزرگداشت انقلاب اسلامي در 22 بهمن و اعلام حمايت از مردم مسلمان و آواره فلسطيني در روز قدس است كه زنان تقريباً نيمي از جمعيت ميليوني تظاهر كننده را تشكيل مي‌دهند (جلائي‌پور، 1378: 42-36). پديده ديگر تجربه‌هاي انتخاباتي زنان است. به طوريكه مشاركت يا عدم مشاركت آنان در تجربه‌هاي انتخاباتي دوران اصلاحات به عنصري تعيين كننده تبديل شده است. از يك طرف، زنان با مشاركت بيش از 44 درصد در رخداد غير منتظره دوم خرداد سهيم بودند؛ در تشكيل مجلس ششم با اكثريت اصلاح‌طلب كه حامي حقوق برابر زنان بود نقش داشتند؛ و خاتمي اصلاح‌طلب را براي بار دوم با رأي 22 ميليوني به رياست جمهوري فرستادند و از سويي ديگر وقتي مشاركت زنان شهري در انتخابات بعدي چشمگير نبود مانند انتخابات دومين دوره شوراها، انتخابات مجلس هفتم و انتخابات نهمين دوره رياست جمهوري، اصلاح طلبان شكست خوردند و نمايندگاني كه پيروز شدند پيگيري مطالبات زنان و حقوق برابر آنان را در دستور كارشان قرار ندارد. ممكن است گفته شود كه مشاركت سياسي زنان همچنان توده‌اي است (دفتر امور بانوان، 1384: 37-35) با اينكه اين سخن خالي از حقيقت نيست اما مشاركت توده‌اي زنان خود مقدمه‌اي است براي مشاركت سازمان‌يافته‌تر و مدني‌تر. آمارهاي موجود حكايت از حركت توده‌اي مشاركت زنان به طرف مشاركت سازمان‌يافته‌تر مي‌كند. به عنوان نمونه در بين سال‌هاي 1376 تا 1383 تعداد داوطلبان زن نمايندگي مجلس از 351 به 504 نفر، تعداد اعضاي زن شوراها از 1373 نفر به 2338 نفر، تعداد زنان در سطوح مديريتي از 726 نفر به 1186 نفر، تعداد تعاوني‌هاي زنان از 508 به 1793 و تعداد سازمان‌هاي غير دولتي زنان از 67 به 480 افزايش داشته است. (مركز اطلاعات و آمار زنان، 1382: 630) و (شجاعي، 1384: 16). روند سوم، رشد فزايندة آموزش در ميان زنان است. معمولاً در توضيح روند مذكور به همپا بودن حضور دختران در مقايسه با پسران در مدرسه، دبيرستان و خصوصاً گسترش تعداد آنان (بيش از 60 درصد) در دانشگاه‌هاي كشور اشاره مي‌شود (مركز اطلاعات و آمار زنانِ، 1382: 653-649). اما موضوعي كه مورد غفلت قرار مي‌گيرد اين است كه زنان تا حدودي بيش از مردان در معرض آموزش‌هاي غير مستقيم قرار دارند. بدين معنا كه زنان نسبت به مردان بيشتر از راديو، تلويزيون، مجله، رمان، كتاب و سينما استفاده مي‌كنند. اين رسانه‌ها در تغيير ديدگاه‌ها و انتظارات زنان نقش تأثيرگذار دارند (هر بيست و پنج نفر از زنان مصاحبه شونده روند مذكور را تأييد مي‌كردند). مطالعات انجام شده كه فعاليت فرهنگي زنان مردان (در اموري چون استفاده از رسانه‌هاي مكتوب، صوتي و تصويري) را مقايسه كرده‌اند نشان مي‌دهد فعاليت فرهنگي زنان يا بيشتر از مردان يا با آنها مساوي است (رجب‌زاده، 1381: 54-37). يا آمار مركز امور مشاركت زنان نشان داده است كه در بين سال‌هاي 1376 تا 1380 تعداد ناشران زن از 66 به 103، تعداد زنان مؤلف از 358 تا 1309 و تعداد زنان مترجم از 214 به 708 نفر افزايش يافته است. روند چهارم رشد فزايندة زنان در عرصة فعاليت اقتصادي و كسب استقلال اقتصادي است. قبل از انقلاب از جمعيت 36 ميليوني ايران، زنان 7 درصد نيروي كار را تشكيل مي‌دادند و هم اكنون از جمعيت نزديك به 70 ميليون نفر، زنان بيش از 15 درصد نيروي كار را تشكيل مي‌دهند (مركز اطلاعات و آمار زنان، 1382: 191). جداي از رشد مذكور، حضور زنان در عرصة اقتصادِ خُرد در بخش خصوصي جامعه نيز رشد فزاينده داشته است. با اشاره به پنج زمينه مي‌توان رشد فزايندة مذكور را نشان ‌داد. اول، حضور زنان در شغل‌هاي فروشندگيِ مغازه‌ها در شهرهاي بزرگ است. قبل از انقلاب، كار زنان به عنوان فروشندة مغازه‌ها شيوع نداشت و امر ممدوحي نبود، اما هم اكنون نگاهي به مغازه‌ها در شهرهاي بزرگ نشان می دهد که فعاليتِ زنان در آن‌ها به امري عادي و رايج تبديل شده است. دوم، حضور زنان و (فروش كارشان) در مقابل انجام كارهايِ خانگي نيز رشدي فزاينده پيدا كرده است. قبلاً كار زنان در خانه‌ها به عنوان كاري پست (نوعي كارگريِ سطح پايين و كلفتي) محسوب مي‌شد، اما هم اكنون، زنانِ ديپلمه و بالاتر از ديپلم آماده‌اند تا در قبال دريافت مزد به انجام «خدماتِ خانگي» مثل نظافت، آشپزي، مديريت بچه‌ها و پرستاري مشغول شوند.5 زنان مذكور، لزوماً به عنوان اقشار پايين جامعه محسوب نمي‌شوند بلكه اين كارها به عنوان يك منبع درآمد براي آْن‌ها محسوب مي‌شود. سوم، در دهه گذشته تعداد زيادي از زنان خانه‌دار و غير خانه‌دار در بازار بورس، بانك‌ها و خصوصاًحساب هاي قرض الحسنه (و ساير فعاليت‌ها) به دنبال فعاليت‌هاي سرمايه‌گذاري و سودآور بوده اند.6 در صورتي كه دل مشغوليِ زنان در گذشته جمع‌آوري طلا و جواهرآلات (و تا حدودي ملك و املاك) بود. چهارم، يكي از اقدامات جمعي زنان مذهبي برگزاري جلسات و سفره‌هاي مذهبي در خانه‌ها است كه از فاميل و همسايه‌ها تشكيل مي‌شود. تشكيل مرتب اين جلسات مذهبي زنانه در يك سنت ريشه‌دار و فراگير در اغلب اقشار متوسط رو به پايين و بالايِ شهري ريشه دارد. نکته ظريف اين كه در حاشية جلسات و سفره‌هاي مذهبي، زناني هستند كه ضمن انجام مراسم ديني از كسب و كار هم غفلت نمي‌كنند. در حاشيه همين جلسات مذهبي كالاهايي را كه در سفرهاي زيارتي يا سياحتي (در سفر به كيش و قشم و يا سفر به كره، مالزي و تركيه) خريداري كرده‌اند به معرض فروش مي‌گذارند (از هيجده مصاحبه شونده‌اي كه تجربه شركت در جلسات مذهبي مذكور را داشتند تجربه خريد و فروش اجناس را در حاشيه سفره‌هاي مذهبي تأييد مي‌كردند). بدين ترتيب غير از رشد حضور زنان در عرصة رسميِ اقتصاد، پنج مورد مذكور نشان مي‌دهد ميل به عمل اقتصادي خصوصاً ميل به استقلال اقتصادي در ميان زنان به يك روند جدي و گسترده در جامعه تبديل شده است. در صورتي كه در گذشته خصوصاً در ميان زنان اقشار مذهبي تكيه‌گاه اصلي اقتصادي زنان يا شوهرانشان يا فرزندان ذكورشان و يا ارث پدري آن‌ها بود. روند پنجم رشد فزاينده در جذب خدمات بهداشتي و درماني توسط زنان است. زنان هم كارگزاران اصلي عرصة بهداشت و درمان‌اند و اكثريت كارمندان بيمارستان‌ها و مراكز خدمات درماني را تشكيل مي‌دهند و هم به طور جدي‌تري از خدمات سازمان‌هاي بهداشتي و درماني استفاده مي‌كنند. ذكر سه شاهد، اين وضع را روشن مي‌كند. يك، قبلاً استفاده از خدمات بهداشتي و درماني در مراحل حاملگي زنان بيشتر مورد استفادة زنان شهري قرار مي‌گرفت ولي هم اكنون زنان روستايي يكي از مشتريان جدي مراكز بهداشتي و درماني هستند.7 دوم، در زمينة آموزش امور بهداشتي و اقدامات پيشگيرانه از بيماري‌ها، زنان بيشتر از مردان به مراكز درماني مراجعه مي‌كنند. به عنوان نمونه، مراجعه زنان براي انجام تستِ سرطان سينه و آزمايشات مربوط به قلب و عروق به مراتب بيشتر از مراجعه مردان براي تست پروستات و قلب و عروق است. يا چك‌آپ‌هاي سالانه، تنظيم وزن، آگاهي از ميزان فشار خون، كنترل ميزان قند خون، رسيدگي به وضعيت سفتي و پوكي استخوان‌ها و جلوگيري از انواع بيماري‌هاي آرتوروز از سوي زنان بيش از مردان مورد توجه قرار مي‌گيرد.8 روند ششم رشد تفريحات و استفاده از ساعات فراغت در ميان زنان است. قبلاً تفريحات زنان در ضمن تفريحاتي كه در درون خانواده انجام می‌شد صورت می‌گرفت و سهم اين تفريجات براي زنان كه مسؤلِ بچه‌ها و تمهيد امور خانه بودند، بسيار كم بود. در صورتي كه هم اكنون استفادة مستقل زنان از اوقات فراغتشان به يك روند تبديل شده است. هم اكنون طبق نظرسنجي‌ها دومين خواستِ زنان در شهرهاي بزرگ امكانات ورزشي و تفريحي مخصوص زنان است (مركز اطلاعات و آمار زنان،1382: 1130). در محلات شهرهاي ايران، هم اكنون اختصاص محل‌هاي كوچكي‌ در خانه‌ها توسط بخش خصوصي براي بدن‌سازي زنان حتي در شهرهاي سنتي و مذهبي به يك پديدة قابل رويت تبديل شده است.9 همچنين كوهنوردي‌ها، كوير نوردي‌ها و مسافرت‌هاي دسته جمعي توريستي و زيارتي هم اكنون توسط اكيپ‌هاي مستقل زنان به عنوان يك پديدة رايج درآمده است.10 روند هفتم، پديده «رسيدن به خود» در ميان زنان است. قبلاً «رسيدن به ظاهر خود» در ميان دختراني كه در آستانة ازدواج‌ بودند، صورت مي‌گرفت. ولي هم اكنون در بخش قابل توجهي از زنان شهري رسيدن به خود، از نوجواني تا دوران پيري را در بر مي‌گيرد. زنان وارد عرصة عمومي شده‌اند و مي‌خواهند به چشم ديگران خوب بيايند. قبلاً در محافل مذهبي، زني كه ازدواج كرده بود و در بيرون به خودش مي‌رسيد، تقبيح مي‌شد ولي اكنون اين مساله به امری رايج و معمولي تبديل شده است. جراحي لثه‌ها، كاشت دندان، جراحي براي برداشتن چربي‌هاي اضافي بدن، جراحي روي بيني و زير چشم‌ها به منظور زيبايي از رايج ترين جراحي‌ها در ميان اقشار متوسط زنان شهري ايران است. به طوريكه هم اكنون، مراكز جراحي اختصاصي فقط به منظور انجام اقدامات مذكور در شهرهاي بزرگ تشكيل شده است. اغلب مشتريانِ پزشكان تغذيه و رژيم‌هاي غذايي، زنان هستند. هم اكنون زنان بر خلاف گذشته زير بار كارهاي سنگين خانه نمي‌روند و مثل گذشته وسايل سنگين را جا به جا نمي‌كنند. زنان وقتي حامله مي‌شوند گويي اتفاق جديدي در خانواده افتاده و انتظار اين است كه ديگر اعضاي خانه اين وضعيت جديد را درك كنند. در صورتي كه در گذشته حاملگي مكرر زنان پديدة خاصي در خانواده محسوب نمي‌شد و اعضاي خانواده فقط در ده روزي كه زنان وضع حمل مي‌كردند رعايت حالشان را می‌کردند (بيش از 22 نفر از مصاحبه شوندگان، روند فزاينده «رسيدن به خود» را تأييد مي‌كردند ولي نسبت به وجود اين روند در ميان اقشار پايين جامعه مشكوك بودند). روند هشتم، رشد «فرديّت» در ميان زنان است. ويژگي مذكور با ويژگي‌هايي كه مطرح شد و خصوصاً با رشد آموزش، در معرض رسانه‌ها بودن و رشد استقلالِ اقتصادي در ميان زنان تقويت مي‌شود. رشد «فرديت» حداقل در سه جنبة زندگي زنان به خوبي خود را نشان داده است كه وجه نخست، انتخاب همسر است. اگر در گذشته، خصوصاً در خانواده‌هاي مذهبي، انتخاب همسر بيشتر متأثر از مصلحت جويي پدران و مادران بود در حال حاضر انتخاب و رضايت دختران و پسران يكي از شرايط اغلب ازدواج‌ها است (اغلب مصاحبه شوندگان خصيصة مذكور را تأييد مي‌كردند). همين‌طور در مواقعي كه خانواده‌ها با بحران داخلي روبرو مي‌شوند برخلاف گذشته اين فقط مردان نيستند كه از حق طلاق استفاده مي‌كنند بلكه زنان نيز (با مكانيزم شرط گذاشتن در هنگام ازدواج و اخذ وكالت بلاعزل از داماد) از اين حق استفاده مي‌كنند. دوم، بر خلاف گذشته كه بار فيزيكي زندگي و زحمات آن در داخل خانه به طور سنتي بر دوش خانم‌ها بود، هم اكنون مديريت كار در درون خانه‌ها (حداقل در اقشار متوسط جديد) مشاركتي‌تر شده است. زن خانه ممكن است همچنان مدير خانه باشد و همچنان از ديگران زحمت بيشتر بكشد اما ديگران نيز (از جمله همسر) خود را موظف مي‌دانند كه در كارهاي خانه از جمله ظرف شويي و بچه‌داري به ميزان بيشتري مشاركت كنند. سوم، زنان نسبت به رفتارهاي ديني، آگاهانه‌تر، انتقادي‌تر و باز انديشانه‌تر عمل مي‌كنند و مثل گذشته بر طبق عادت رفتار نمي‌كنند. به عنوان مثال بعضي از خانم‌ها نوع حجاب رايج را پذيرفته‌‌اند و با اينكه در عرصه‌هاي آموزش و اشتغال فعالند حجاب رايج را حتي در گرماي تابستان رعايت مي‌كنند. اما گروهی ديگر از خانم‌ها اگر ترس از كنترل سازمان‌هاي حكومتي نبود حجاب رايج را رعايت نمي‌كردند (پنج نفر از مصاحبه شوندگان مي‌گفتند اگر مطمئن بوديم كه مأموران انتظامي با ما برخورد نمي‌كنند، روسري به سر نمي‌كرديم). روند نهم، نقش تعيين كنندة زنان در تربيت و آيندة فرزندان خانواده‌هاي ايراني است. خانواده‌هاي ايراني در مقايسه با خانواده‌هاي جوامع غربي، غير از وظائف مرسوم خانواده‌‌ها، وظائف ساير نهادهاي جامعه را در زمينه‌هايي چون آموزش، اشتغال، تأمين اجتماعي و امور مربوط به ساعات فراغت را نيز برعهده دارند. يعني اين خانواده‌ها هستند كه بايد بار تحصيلي فرزندان خود را تا دانشگاه و بعد از آن به دوش بكشند، اگر فرزندانشان كار پيدا نكردند براي اشتغالشان تقلّا كنند؛ و يا اگر در معرض آسيب‌هاي اجتماعي (مثل اعتياد) قرار گرفتند هزينه آن رامتقبل شوند. تحمل بار مضاعف بر دوش خانواده‌ها ويژگي‌ اغلب خانواده‌هايِ ايراني، اعم از طبقه متوسط پايين و بالاي شهري، است (اغلب مصاحبه شوندگان خصيصة مذكور را تأييد مي‌كردند). تنها خانواده‌هايي كه با مشكل مفرط فقر يا اعتياد دست به گريبانند قادر نيستند چنين مسؤليت مضاعفي را به دوش بكشند. لذا در ايران، بيشترين بار جامعه بر روي خانواده‌ها است و زنان در چنين خانواده‌هايي نقش محوري دارند. 2-1-3- روندهاي منفي در برابر نُه روند مثبت مذکور، پنج روند منفي نيز در ميان زنان قابل تشخيص است. روند دهم اينكه به رغم مشاركت زنان در جريان انقلاب اسلامي و در عرصه‌هاي آموزش و اشتغال، آنان از لحاظ حقوقي نسبت به مردان از وضعيت تبعيض‌آميز رنج مي‌برند. برای مثال، پيش از انقلاب طبق قانون، تشخيص حضانت فرزندانِ زوج‌هاي مطلقه به دادگاه سپرده شده بود، ولي هم اكنون، حضانت بر عهدة پدر است؛ دية زنان با مردان متفاوت است؛ سهم ارث زنان از مردان كمتر است؛ زنان براي مسافرت بايد از شوهران خود مجوز كتبي داشته باشند و قوانين از زنان و دختراني كه در خانه در معرض خشونت قرار مي‌گيرند به طور صريح دفاع نمي‌كند (مركز آمار و اطلاعات زنان: 902-890). روند يازدهم اين است كه در مضمونِ برنامه‌هايي كه از طريق دستگاه‌هاي اصلي فرهنگ‌ساز مثل شش كانالِ سراسريِ تلويزيوني و ده ها شبكه راديويي پخش مي‌شود با فرهنگ مردسالاري مبارزه نمي‌شود. همچنين در محتوايِ مطالبي كه در كتاب‌هاي وزارت آموزش و پرورش براي بيست ميليون دانش‌آموز نوشته شده است درمان بيماري ريشه‌دار مردسالاري بطور اساسي مورد توجه قرار نگرفته است. نسبت به سنن قومي و ملي كه مروج مردسالاري است حساسيتي نشان داده نمي‌شود. اين انديشه كه در جامعه مدرن زن‌ها و شوهرانشان راهي ندارند جز اينكه به عنوان افراد صاحب حق و تكليف با هم تفاهم، توافق و مدارا داشته باشند با صراحت تبليغ نمي‌شود و به طور غير مستقيم مردان به عنوان تكيه‌گاه زنانِ مطرح مي‌شوند (در جريان مصاحبه‌ها وقتي از تبليغات و متون درسي مرد سالارانه سخن به ميان آمد، يازده نفر از آن‌ها اصلاً به اين موضوع توجه نكرده بودند. و نوزده نفر ديگر نيز نتوانستند حتي يكي از سريال‌هاي تلويزيوني را مثال بزنند كه در آن بر حقوق برابر زنان و مردان تأكيد شده باشد). نتايج يك مطالعه دربارة نقش تبعيض جنسيتي در تصاوير كتاب‌هاي دورة ابتدايي نشان مي‌دهد كه تصاوير زنان يك چهارم مردان است؛ بيشتر تصاوير زنان مربوط به درون خانه است؛ در فعاليت‌هاي حرفه‌اي و سياسي- اجتماعي زنان بسيار كمتر به تصوير كشده شده‌اند (صداقت/زاهد، 74-1373: 56-51). روند دوازدهم اين است كه زنان در استفاده از فرصت‌هايِ مديريتي، اقتصادي و اجتماعي در معرض تبعيض‌اند. زنان عملاً نمي‌توانند به سطوح بالايِ تصميم‌گيري در سازمان هايِ دولتي راه پيدا كنند و يا نمي‌توانند قاضي و رئيس جمهور شوند. زنان براي پيدا كردن شغل مناسب، حداقل سي درصد كمتر از مردان مزد مي‌گيرند و به بيگاري گرفته مي‌شوند. زنان از امكانات عمومي (مثل امكانات ورزشي، هنري و كتابخانه‌اي) بسيار كمتر برخوردارند. (فرشاد مهر، 1383: 136) و (زاهدي، 1381: 53-66). روند سيزدهم اين است كه بيشتر قربانيانِ «مصيبت‌هايِ پنهان» در جامعه از ميان زنانند. مصيبت‌هاي پنهان، مصيبت‌هايي هستند كه در جامعه وجود دارند ولي در آمار رسمي و افكار عمومي بصورت مستند مورد توجه و بحث قرار نمی‌گيرند. گفته مي‌شود در ايران بين 5/2 تا 5 ميليون معتاد وجود دارد. اگر حداقل اين تعداد را در تعداد اعضاي خانواده آن‌ها (حدود 4 نفر) ضرب كنيم حدود ده ميليون نفر از جمعيت ايران در معرض نابساماني‌هايِ شديد ناشي از اعتياد هستند كه مصيبت‌هاي پنهانِ درون اين خانواده ها عمدتاً به دوش زنان است. بدين معنا كه اين مادران و دختران خانواده‌هاي معتاد هستند كه در معرض عصبانيت و خشوت مردان معتاد در هنگام خماري قرار مي‌گيرند؛ اين زنان هستند كه از تحصيل و ديگر فرصت‌هايِ مشروع محروم مي‌شوند؛ به خود فروشي كشيده مي‌شوند؛ حداقل هزينة امرار معاش آن‌ها صرف خريد مواد مخدر مي‌شود؛ از سوء تغذيه رنج مي‌برند و به قاچاقچي‌گري و دزدي كشيده مي‌شوند.11 در ايران گفته مي‌شود بين پنج تا هشت ميليون نفر زير خط فقر هستند كه زنان آن‌ها بيشتر آسيب پذيرند. بيشتر افسردگي‌ها و خود كشي‌ها در ميان زنان است. قربانيان بيماري‌های‌ مقاربتي و ايدز بيشتر زنانند (همان:395-371). روند چهاردهم ضعف در آمادگي سازمان‌هاي دولتي، نهادهاي مدني و گروه‌هاي خودياري براي مقابله با آسيب‌ها و مصيبت‌هاي مذكور است. سازمان بهزيستي و سازمان تأمين اجتماعي به عنوان دو سازمان دولتي و محوري در رسيدگي به زنان آسيب ديده با مشكلاتِ مالي و ساختاري روبرو هستند. سازمان‌هاي مدني نيز كمتر به فعاليت‌هاي عملي و خيريه‌اي و امداديِ مي‌پردازند. حتي در زمينة گروه‌هاي خودياري توسط نهادهاي مدني هيچگونه تحقيقاتي حتي بصورت توصيفي انجام نگرفته است. 2-3- يافته‌هاي تحليلي 1-2-3- مشکلات زنان به عنوان يك مسأله اجتماعي هم اكنون مي‌توان با آگاهي از روندهاي مثبت و منفي در ميان زنان، موقعيت كنوني آن‌ها را روشنتر كنيم. در جامعه‌شناسي براي اينكه از يك پديدة اجتماعي به عنوان يك «مسأله اجتماعي» ياد كنند حداقل بايد از سه ويژگي برخوردار باشد. اول، آن مسأله بايد «رنج‌آور» باشد. دوم، عدة زيادي از افراد جامعه از چنين رنجي احساس ناراحتي كنند. سوم، احساس رنج صرف كافي نيست بلكه قربانيان اين رنج‌ها بايد اين تلقي را داشته باشند كه مي‌توانند اين رنج‌ها را «علاج» كنند. لذا احساس توانمندي براي درمان رنج، از ويژگي‌هاي مهم يك «مسأله اجتماعي» است. از اين منظر به طور قاطع مي‌توان گفت وضع زنان در ايران معاصر در سطح يك مسأله اجتماعي (و عمومي) است. زيرا عدة زيادي از زنان از شرايط تبعيض آميزشان (با توجه به روندهاي منفي مذكور) رنج مي‌برند و سطح آگاهي و تجربي آنها به حدي رسيده است (با توجه به روندهاي مثبت) كه از اين وضعيت تبعيض‌آميز عبور كنند. به عبارت ديگر بر خلاف زمان‌هاي گذشته كه نسل‌هاي پي در پي زنان، قرباني تبعيض مي‌شدند ولي با آن «مي‌ساختند»، امروز تعداد زيادي از زنان زير بار اين وضعيت نمي‌روند و به دنبال تغيير وضع موجود خود هستند. در اينجا اين سؤال ظريف پيش مي‌آيد كه آيا چنين وضعيتي در ميان زنان، حركتِ جمعي آن‌ها را ازيك مسأله اجتماعي به يك جنبش اجتماعي تبديل نخواهد كرد؟ ارائه پاسخ قطعي به اين سؤال از منظر جامعه‌شناختي دشوار است. چرا كه ظهور جنبش‌هاي اجتماعي، فقط محصول ارادة فعالان و حاملان آن جنبش براي حل «مسائل اجتماعي» نيست، بلكه معمولاً بستگي به فرآيندهاي پيچيده‌اي از تعامل فعالان يك جنبش با شرايط و زمينه‌هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه دارد. به عبارت ديگر جنبش اجتماعي فقط توسط فعالان آن «آورده» نمي‌شود بلكه عوامل شناخته شده و نشده‌اي در كار است كه باعث مي‌شود يك جنبش «بيايد». در ظهور يك جنبش، وجود مسأله يا مسائل اجتماعي و عملِ فعالان آن، تنها شرط لازم ونه شرط كافي است (دلاپورتا و دياني، 1383: 43-13). 2-2-3- موقعيت زنان به مثابه يك جنبش اجتماعي روندهاي نه گانه مثبتي كه زنان ايران تجربه كرده‌اند، فمينيست‌هاي ايراني (اعم از مذهبي و لائيك) را بر آن داشته است كه پويش كنوني زنان ايران را فراتر از يك مسأله اجتماعي بدانند و قاطعانه اعتقاد داشته باشند كه جامعه ايران در كنار ساير جنبش‌هاي ملي و اقشاري با جنبشِ اقشار زنان نيز روبرو است. در اينجا قبل از ادامه بحث و ارزيابيِ جنبشي بودن موقعيت كنوني زنان ضروري است كه منظور خود را از طيف فمينيست‌هايِ ايراني با سه توضيح روشن كنم. اول اينكه فمينيست‌هاي ايراني يك شبه به وجود نيامده‌اند و ريشه‌هاي آن حداقل به يكصد سال پيش برمي‌گردد (ساناساريان: 1384). دوم، منظور از اقدامات فمينيست‌هاي ايراني، طيف متنوعي از اقدامات كساني است كه حداقل در شش لايه به طرق مختلف در دفاع از حقوق زنان فعاليت كرده‌ و مي‌كنند. لاية اول لايه حكومتي است. مانند مركز امور مشاركت زنان در رياست جمهوري، اداره كل دفتر امور زنان در وزارت كشورو مراكز پيگيري امور زنان در ساير وزارتخانه‌ها و مراكز استان‌ها در دوران اصلاحات (84-1376). لايه دوم، فعاليتِ تعدادي از زنانِ مجلس ششم شوراي اسلامي و عضو شوراهاي شهر و روستا در سراسر كشور بود، همچنين كميته امور زنان در حزب مشاركت كه سمپات‌هايي در مراكز استان‌ها نيز دارند. لايه‌ سوم، فعاليت NGOهاي زنان است كه بعضي از آن‌ها فعال‌ترند و نشست‌هاي ماهانه‌اي نيز برگزار مي‌كردند. قبل از سال 76 تعداد آن‌ها كمتر از هفتاد و در سال 84 تعدادشان بيشتر از 480 شده است. چهارم، فعاليت‌هاي مطبوعاتي نويسندگاني است كه در فصلنامة فرزانه، فصل زنان، پژوهش زنان، ماهنامة زنان و در روزنامه‌هاي اصلاح‌طلب مشغول فعاليت بوده و هستند و حدود پنج سايت اينترنتي را نيز هدايت مي‌كنند. لاية پنجم، شامل فعاليت‌هاي هنري است كه دو زمينة آن حائز اهميت است. اول آن دسته از فيلم‌هاي سينمايي است كه مستقيماً مسائل زنان ايران را مورد توجه قرار داده است. دوم، زمينه ادبيات- خصوصاً رُمان- كه توسط زنان نوشته شده و در ميان آنان مخاطبان زيادي پيدا كرده است. به عنوان نمونه از صد نويسنده كتاب پر فروش داستاني هشتاد و يك نفر آن‌ها از زنان هستند.12 لاية ششم، مربوط به فعاليت‌ فكري و پژوهشي در مراكز مطالعات زنان در بعضي از دانشگاه‌هاي كشور و همچنين فعاليت پاره‌اي از جامعه‌شناسان و اساتيد زن دانشگاهي در داخل و خارج كشور است (هر پنج فمينيست مصاحبه شونده شش لاية مذكور را تأييد مي‌كردند). توضيح سوم اينكه فمينيست‌هاي ايراني در اين شش لايه داراي گرايشات ايدئولوژيك و عقيدتي گوناگوني هستند كه از لحاظ تمايزيابي عقيدتي، اجتماعي و سياسي مراحل اولية خود را مي‌گذرانند. البته به يك معنا و به طور اجمالي مي‌توان گفت حضور فمينيست‌هايي كه بر مسلماني خود نيز تأكيد دارند در لايه‌هاي اول و دوم بيشتر از ساير لايه‌ها است و بر عكس، حضور فمينيست‌هايي كه بر مواضع عقيدتي خود تأكيد خاصي ندارند در لايه‌هاي ديگر بيشتر است. اما چرا پويش و حركت جمعي زنان ايران يك «جنبش اجتماعي» نيست؟ پويش زنان وقتي يك «جنبش» محسوب مي‌شود كه توانسته باشد حداقلي از ويژگي‌هاي مشترك در جنبش‌هاي اجتماعي را به دست آورد. از منظر جامعه‌شناختي سه ويژگي‌ ذيل حداقل‌هايي است كه در تمام جنبش‌هايي كه تاكنون اتفاق افتاده و قابل رديابي است. اول، جنبش‌هاي اجتماعي از شبكه‌اي غير رسمي (عمدتاً غير حكومتي) از روابط متقابل ميان تعدادي از افراد، گروه‌ها و سازمان‌هاي فعال تشكيل مي‌شوند. دوم، جنبش‌هاي اجتماعي از طريق يك گفتمان آگاهي بخش در حاميان خود، روشنگري، هويت، شور و اميد براي رسيدن به هدفي مشترك ايجاد مي‌كنند. سوم، جنبش‌هاي اجتماعي در فرآيند تغييرات اجتماعي (و تغيير وضع تبعيض‌آميز موجود) از لحاظ «سياسي» يا «فرهنگي» با مخالفان خود حتي اگر در حكومت سنگر گرفته باشند وارد مبارزه و آماده پرداخت هزينه مي‌شوند (دياني،1383: 25-1). هنوز نمي‌توان در پويش زنان ايران به طور همزمان سه ويژگي‌ فوق را مشاهده كرد. در شهرهاي بزرگ ايران، عمدتاً در تهران، افراد و تعدادي از تشكل‌هاي غير دولتي هستند كه براي بهبود وضع زنان فعاليت مي‌كنند. اما هنوز در ميان «هواداران» فمينيست‌هاي ايراني فرآيند آگاهي بخشي و هويت بخشي و فرآيند مبارزة سياسي يا فرهنگيِ فراگيري شكل نگرفته است و زنان ايران همچنان يا با شرايط تبعيض‌آميز به صورت انفرادي و درخود مبارزه مي‌كنند يا همچنان با شرايط نابرابر موجود مي‌سازند. به عنوان نمونه، اگر دو مؤلفة اخير در پويش زنان ايران فعال بود، صداي اعتراض آن‌ها هنگام عدم تصويبِ قانونِ منع تبعيض عليه زنان كه از سوي شوران نگهبان (در تابستان 82) رد شد به گوش بخش قابل توجهي از جامعه مي‌رسيد. وزارت بهداشت و درمان نمي‌توانست از طرح «سهميه‌بندي» آموزش پزشكي به ضرر زنان سخني به ميان آورد.13 اگر جنبش زنان وجود داشت تغيير نام مركز مشاركت زنان رياست جمهوري به مركز خانواده، پس از نهمين دورة انتخابات رياست جمهوري و پيروزي اصول‌گرايان راديكال با مخالفت روبرو مي‌شد. يا اگر جنبش زنان فعال بود در جريان انتخابات مذكور دو كانديدايي كه از حقوق زنان بيشتر دفاع كردند ( مصطفي معين و هاشمي رفسنجاني) رأي بيشتري مي‌آوردند و در انتخابات شكست نمي‌خوردند.14 استدلال فوق را به نحوة ديگري و با توضيحی پيرامون نقش حاملان و فعالانِ جنبش مي‌توان دنبال كرد. زيرا «حاملان»، نقشي محوري در تكوين جنبش‌ها و از آن جمله در جنبش زنان دارند. حاملان، همان كساني هستند كه فقط از تبعيض عليه زنان رنج نمي‌برند بلكه با فعاليتِ فكري- علمي، فردي- جمعي و محفلي- سازماني، در راه رفع تبعيض مي‌کوشند و با عوامل و نهادهاي استحكام بخشِ تبعيض مبارزه مي‌كنند. به زبان ديگر «حاملان» كساني هستند كه قصد دارند يك يا چند مسأله اجتماعي - در اينجا مسأله زنان را- به يك جنبش اجتماعي تبديل ‌كنند تا با «قدرت اجتماعي» ناشي از جنبش، حقوق پايمال شده و شرايط نابرابر جنسيتي را، كه معمولاً از سوي قدرت سياسي و قدرتِ نهادهاي مرد و پدرسالار تغذيه مي‌شوند، برطرف كنند. مفهومِ «حاملانِ جنبش» دربرگيرندة چهار دسته از افرادِ مختلف جامعه در جريان جنبش زنان است. دستة اول، همان فعالان اصلي و يا «هستة پيش برندة» مطالبات زنان در جامعه، در جريان پويش زنان است. اين عده معمولاً كساني هستند كه اولاً خودشان نسبت به وضعيت زنان و راه‌هاي برون رفت از آن آگاهي دارند و با گفتمان‌ها، نظريه‌ها و راهبردهاي فمينيستي نيز آشنا هستند. ثانياً از توانايي بسيج و هدايت زنان در جهت آگاه‌سازي و توانمند‌سازي نسبت به استيفاي حقوقشان برخوردارند. تاكنون، هيچ جنبش زناني را در دنيا نمي‌توان سراغ گرفت كه از هستة بسيج كننده و هدايت كننده برخوردار نبوده‌ باشد. معمولاً اين دسته از حاملان، در جامعه به عنوان فمينيست (به معناي مدافعان حقوق و شرايط برابر زنان با مردان) معروفند. آن‌ها از برچسب فمينيست نه تنها شرمنده نيستند، بلكه به آن مي‌بالند و افتخار هم مي‌كنند و تقريباً تمام وقت خود را به مبارزه در راه رهايي زنان اختصاص مي‌دهند. در جنبش زنان، «تعداد» افراد دستة اول از حاملان اهميت ندارد بلكه «كيفيت» اين افراد در فهم اوضاع و احوال جامعه و جهان و ميزان توانايي آن‌ها در سازماندهي و اتخاذ راهبردهاي مناسب در جهت كسب مطالبات زنان اهميت دارد. دستة دوم، «هوادارانِ» فمينيست‌ها هستند. هواداران ممكن است كيفيت دستة اول را نداشته باشند و تمام وقت خود را در خدمت اهداف فمينيستي مصروف نكنند، اما معمولاً به فراخوان‌هاي گوناگون دستة اول (مثل كمك مالي، اختصاص وقت، شركت در اجتماعات و مناسبت‌ها و ...) پاسخ مي‌دهند. اين عده از پرداخت هزينه، حداقل براي اولين‌بار، نگراني ندارند. دستة سوم از حاملان، «علاقمندان» به شعارهاي فمينيستي هستند. اين عده بر خلاف دسته دوم انرژي و وقت زيادي را اختصاص نمي‌دهند ولي «دوست» دارند كه اهداف فمينيست‌ها در جامعه تحقق پيدا كند و اگر براي آنان زمينة نگران كننده‌اي به وجود نيايد آمادة همدردي و تشويقِ (مثلِ رأي دادن به نمايندگان آن‌ها) فمينيست‌ها هستند.15 دستة چهارم، شامل انبوه ميليوني «بي‌طرفان» در جامعه است. بي‌طرفان در جامعه غرقِ در زندگي خود هستند، ولي اگر بنا به عللي فكر كنند بازار حاملانِ دستة اول و دوم (و بعد سوم) در جامعه گرم شده و رونق گرفته است و در شرايطي كه نشانه‌هاي پيروزي آن‌ها به چشم بيايد، به احتمال زياد به پويش زنان مي‌پيوندند. معمولاً اگر دستة اول و دومِ حاملان، بتوانند جامعه را به اين مرحله حتي براي يك بار، ارتقا دهند آنگاه مي‌توانيم خبر از خيزش جنبش زنان در جامعه بدهيم. بنابراين توجه به لايه‌هاي تشكيل دهندة «حاملان» نشان مي‌دهد كه هواداران و علاقمندانِ (و تحت شرايطي، انبوه بي‌طرفان) حقوق زنان تحت عنوانِ كلي «حاملان» نيز جاي مي‌گيرند ولي بايد به تفاوت‌هاي آن‌ها براي درك يك جنبش توجه داشت.16 بدين ترتيب در ذيل تقسيم‌بندي فوق بهتر مي‌توان به اين سؤال پاسخ داد كه چرا تاكنون در ايران پويش زنان به جنبش زنان تبديل نشده است. زيرا هنوز مدافعان حقوق و شرايط برابرِ زنان، از اينكه خود را آشكارا با عنوان فمينيست (طرفداران حقوق برابر زنان و مردان) هويت‌يابي كنند و به جامعه بشناسانند، ابا دارند.17 اين بدين معنا است كه «هواداران» و «علاقمندان» از هستة بسيج‌گر و هدايت كننده در جامعه محرومند و جمعيت بي‌طرف هم به زندگي خود ادامه مي‌دهد و در جامعه هم خبري از جنبش زنان نيست. اتفاقاً در صورت فعال شدن دستة اولِ حاملان، شرايط اجتماعي جامعه ايران (مانند روندهاي مثبت 9 گانه) زمينه فعال شدن جدي دسته دوم و سوم را فراهم كرده است. البته اينكه چرا مدافعانِ حقوق زنان، يا دستة اولِ حاملان، از كاربرد واژة فمينيست (طرفداران حقوق زنان) در ايران نگراني دارند و خود را با اين واژه هويت‌يابي نمي‌كنند، دلايل گوناگوني دارد كه به چهار دليل آن اشاره مي‌كنم. دليل اول اينكه مدافعان حقوق زنان فكر مي‌كنند فمينيسم با «نهادِ خانواده» كه براي قوام جامعه جنبة بنيادي دارد، در تعارض است. لذا ترجيح مي‌دهند كه خود را با واژه‌اي كه «مسأله‌دار» است هويت‌يابي نكنند. اما اين نگراني عمدتاً ناشي از بي‌توجهي به محتواي اصلي گفتمان‌ها و مطالبات فمينيستي در دويست سال گذشته است. عمده فمينيست‌ها نه با نهاد خانواده که با نوع خانوادة «مردسالار» ضديت دارند و به جاي آن بر «خانوادة مدني و دموكراتيك» تأكيد مي‌كنند.18 تنها در معدودي از شاخه‌هاي فرعي گفتمان‌هاي فمينيستي است كه از «ضديت با خانواده» سخن مي‌رود. ظريف اينكه گرايشات افراطيِ فمينيستي در كشورهاي غربي هم نتوانسته اند خود را درحد و اندازة يك جنبش اجتماعي و سراسري ارتقا دهند و معمولاً در اندازه‌هاي يك «فرقه اجتماعي» درجا زده اند. دليل دوم اينكه آن شاخه از فمينيسم كه بر «آزادي بدن» تكيه مي‌كند اين نگراني را در ميان مدافعان زنان ايجاد مي‌كند كه فمينيسم باعث رشد و گسترش بي‌بند و باري و يا «اباحه‌گري» است. اين نگراني نيز پاية محكمي ندارد. اولاً حرف اصلي گفتمان‌ها و مطالبات فمينيستي، گسترش اباحه‌گري نيست. آن‌ها در تندترين ارزيابي‌هايشان تنها مي‌گويند «لذت جنسي» هم حق مرد و هم حق زن است، اما در خانواده‌هاي مردسالار فقط «لذت‌جويي مردان» مورد توجه قرار مي‌گيرد. ثانياً فساد و بي‌بند و باري جوامع مرد سالار كمتر از جوامع دموكراتيك نيست ولي چون اين اباحه‌گري در بخش‌هاي پنهان جامعه است و ديده نمي‌شود عده‌اي نتيجه مي‌گيرند كه گويي اين پديده وجود ندارد و اباحه‌گري فقط خاص جوامع غربي است- يعني جوامعي كه در آن فمينيست‌ها نيز فعالند. ثالثاً، جامعه‌اي كه در آن زنان و مردان از حقوق و شرايط برابر برخوردار باشند (حداقل در تئوري) برآيندهاي ناخواسته‌اي دارد كه با يك جامعة مرد سالار متفاوت است. اما اين وضعيت به هيچ وجه دليل نمي‌شود كه ما فمينيسم را به اباحه‌گري تقليل دهيم. چنين تقليلِ بي‌پايه‌اي مثل تقليل آثار دموكراسي به «ارتداد» و تقليل آثار صنعت به «دود ماشين» و يا تقليل دين اسلام به «مسلك القاعده و بن لادن» است. سومين دليل اين نگرانيِ بي‌پايه، مربوط به سوابق ماركسيستي بخشي از فمينيست‌ها در دهه‌هاي اخير در كشورهاي غربي است. اولاً شاخة اصلي فمينيسم، فمينيست‌هاي اصلاح طلب بوده‌اند (آبوت و والاس، 1380: 297-278). ثانياً فمينيست‌هاي چپ، فقط فمينيست‌هاي ماركسيست- لنينيست (كه همه اغلب از اين شاخه چپ واهمه دارند) نيستند. فمينيست‌هاي چپ ميراث‌ برِ سوسياليسمِ اروپايي و سوسيال دموكراسي نيز هستند و شاخة چپ افراطي و ضد خانواده فمينيست نيز هيچ وقت از حد يك «فرقه» عبور نكرده‌اند. ثالثاً، فمينيسم هم مثل دموكراسي (در عالم سياست) با چپ و راست همراه بوده است و به همان دليلي كه ما نمي‌توانيم «دموكراسي» را به چپ استاليني تقليل دهيم، فمينيسم را هم نمي‌توانيم به يك شاخه با گرايشي خاص محدود كنيم. آخرين دليل نگراني اين است كه در جامعه ايران، يك گرايش بنيادگراي مذهبي بر بخش‌هايي از دولت پنهان مسلط است و اگر كارگزاران آن، فضاي داخلي و بين‌المللي را مساعد ببينند اوضاع را بر «فمينيست‌ها» تنگ خواهند كرد. لذا حتي زنان معتقد به فمينيسم، احتياطاً خود را فمينيست نمی نامند. 3-2-3- موقعيت زنان به عنوان يك جنبش اجتماعي جديد گفته مي‌شود موقعيت و پويش كنوني زنان اگرچه داراي ويژگي‌هايِ جنبش‌هايِ اجتماعيِ متعارف (همچنان كه اشاره كرديم) نيست ولي از ويژگي‌هاي جنبش‌هاي اجتماعي جديد برخوردار است. بعضي از محققانِ زن از همين زاويه معتقدند كه مي توان از فعاليت‌هاي زنان ايران تحت عنوان يك جنبش اجتماعي جديد ياد کرد (صادقي، 1384: 51-46). گفته مي‌شود ممكن است زنان در ايران مثل جنبش‌هاي متعارف اجتماعي به صورت دسته جمعي هويت‌يابي و اعتراض نكنند و مستقيماً حكومت را زير فشار قرار ندهند. اما زنان ايران به صورت انفرادي نسبت به وضع تبعيض‌آميز خود اعتراض دارند و سعي مي‌كنند با مراجعه به سازمان‌ها و نهادهاي حكومتي حقوق خود را ايفا كنند. اين حركت فردي، كه بدون اطلاع از يكديگر صورت مي‌گيرد، يك نتيجه جمعي دارد و آن هم يك جنبش اجتماعي جديد است. از نظر اين محققان بهترين نمونه در اين حركت فردي زنان كه نتايج جدي اجتماعي دارد موضوع طلاق است. به عنوان نمونه فاطمه صادقي تأكيد مي‌كند «برخلاف جنبش‌هاي اجتماعي نوع متعارف در جنبش‌هاي اجتماعي جديد علاقه به منفعت شخصي و اقدام رهايي بخش فردي جاي علاقه به امر عمومي و اقدام رهايي بخش جمعي را مي‌گيرد. علاقه به منفعت شخصي، انگيزة نخست عاملِ كنش فردي است كه به عنوان برآيند، پيامد سياسي و اجتماعي به دنبال دارد. زيرا انبوهي از افراد به صورت مستقل و جداگانه و انفرادي، دست به اقدامي مشابه مي‌زنند كه در آن هيچ نفعي جز منفعت شخصي ندارند، اما برآيند اين اقدامات شخصي، افزايش چشم‌گير در مطالبات مشابه از سوي افراداجتماع است كه به مسؤلان و سياست‌گزاران هشدار مي‌دهد.» (صادقي، 1384: 51-469). وي همچنين مي گويد «مطابق آمارهايي كه طي سال‌هاي اخير در مورد رشد طلاق منتشر شده است، گوياي اين واقعيتند كه آمار طلاق در سال‌هاي اخير به طرز حيرت‌انگيزي رشد يافته است (بنابر برخي آمار رشدي معادل 11 درصد در سال‌هاي اخير در مقايسه با سال‌هاي پيش داشته) [...]. به عبارت ديگر در مدت زمان مشخص با افزايش بي‌سابقة آمار طلاق مواجه مي‌شويم كه اگرچه مجموعه‌اي از اقدامات فردي بوده اما نتيجه‌اي اجتماعي را به دنبال داشته است [...]. به عبارت ديگر براي زناني كه جهت تقاضاي طلاق به دادگاه خانواده مراجعه مي‌كنند، ضرورتاً آگاهي از اين كه به عنوان جنس زن به آن‌ها ظلم مي‌شود و آن‌ها را در شرايط نا عادلانه قرار مي‌دهد موضوعيت ندارد. آنچه انگيزة اصلي به شمار مي‌رود خواست فرد براي خلاص شدن از شرايطي است كه اتفاقاً افراد را نخست بر آن وا مي‌دارد كه به كانال‌هاي قانوني ودولتي مراجعه و تظلم خواهي خود را به آن‌ها منتقل كنند نه اينكه در صدد پيوستن به يك جنبش اجتماعي فمينيستي براي ايجاد و تغيير در قوانين و ساختارهاي پدر سالار باشند» (همان). بر خلاف نظر فوق، نگارنده معتقد است در جامعه ايران از پديدة تقاضاي طلاق از سوي زنان نمي‌توان يك جنبش اجتماعي جديد را نتيجه گرفت. زيرا سه ويژگي كه در فراز سوم اين نوشته براي جنبش‌هاي اجتماعي ذكر شد هم ويژگي‌هاي مشترك جنبش‌هاي اجتماعي متعارف و هم جنبش‌هاي اجتماعي جديد است. در جامعه‌شناسي ويژگي هايِ تايپ ايده‌آل جنبش‌هاي اجتماعي متعارف را از جنبش‌هاي كارگري اروپا و ويژگي‌هاي تايپ ايده‌آل جنبش‌هاي اجتماعي جديد را از جنبش‌هاي زنان پس از 1960 اقتباس كرده‌اند. دو نوع جنبش مذكور در سه ويژگي (كه قبلاً ذكر شد) با هم مشتركند، ولي در هشت ويژگي به شرح ذيل متفاوتند. يك، از نظر هدف، جنبش كارگري در پي «كنترل دولت» بود در حالي كه جنبش زنان به دنبال حضور برابر، آگاهانه، خودمختارانه و كثرت‌گرايانه در جامعه مدني بود. دوم، تهديد اصلي در جنبش نخست، از سوي سرمايه‌داري افسارگسيخته و در جنبش اخير، از سوي دستگاه عريض و طويل اداري و دولتي فرض مي‌شد. سوم، ماهيت جنبش نخست، سياسي است اما ماهيت ديگري عمدتاً فرهنگي- اجتماعي است و فعالان جنبش به دنبال باز تعريف مجدد سياست هستند نه لزوماً گرفتن كرسي‌هاي سياسيِ حكومتي. چهارم، سازماندهي جنبش كارگري از طريق احزاب متمركز و سلسله مراتبي با تكيه بر اتحاديه‌هاي صنفي صورت مي‌گرفت در حالي كه در سازماندهي جنبش زنان، شبكه‌هاي غير سلسله مراتبي و شبكه‌هايي از افرادِ همفكر و همدرد نقش داشتند. پنجم، تاكتيك هاي جنبش نخست، مشاركت در انتخابات و يا دست زدن به اعتصابات جمعي بود در صورتي كه جنبش‌هاي نوع دوم از تاكتيك‌هاي تظاهرات پراكنده، نمايش سبك‌هاي زندگي متفاوت در عرصه عمومي استفاده مي‌كردند. ششم، از لحاظ جهت‌گيري بين‌المللي، جنبش‌هاي نوع اول به دنبال متوازن كردن همبستگي جهاني با احساسات ناسيوناليستي بودند در صورتي كه در جنبش نوع دوم، فعالان آن اعتقاد به عملِ محلي (البته با ديدي جهاني) داشتند. هفتم، رهيافت جنبش نخست به دموكراسي معمولاً سوسيال دموكراسي است در صورتي كه در جنبش نوع دوم رهيافت دموكراسيِ مشورتي غالب است (يعني دموكراسي مبتني بر رأي را قابل دستكاري مي‌دانند و از دموكراسي دفاع مي‌كنند كه مبتني بر كنكاش افراد رأي دهنده است). هشتم، در جنبش‌هاي نوع اول بر حقوق شهروندي براي گسترش و توسعه شهروند ليبرال (يعني گسترش حقوق مدني، سياسي و اجتماعي براي همه اعضاي جامعه) و در جنبش دومي به افزايش حقوق گروهي و حقوقِ عمومي انسان‌ها تأكيد مي‌شود. نُهم، پايگاه اجتماعي جنبش‌هاي نوع اول طبقه كارگر و روشنفكران سيوسياليست از طبقات ديگر است در صورتي كه در جنبش‌هاي نوع دوم پايگاه اجتماعي آن‌ها طبقه متوسط شهري (خصوصاً كارمندان يقه سفيد، متخصصان، فارغ التحصيلان دانشگاه‌ها، كارگران يقه آبي) است (1999:96، Faulks). همانطور كه ملاحظه مي‌كنيد ويژگي‌هاي مذكور نشان مي‌دهد جنبش‌هاي متعارف و جديد با هم متفاوتند ولي در اينكه هم جنبش متعارف و هم جديد براي "جنبش"بودن نيازمند ويژگي‌هايي چون شبكه‌اي از روابط متقابل ميان تعدادي از افراد، گروه‌ها و سازمان‌ها (خواه رسمي يا غير رسمي)؛ گفتمان و هويت آگاهي بخش؛ چالش فعالان جنبش از لحاظ «سياسي» يا «فرهنگي» با مخالفان خود چه در سطح دولت چه در سطح نهادهاي جا افتادة اجتماعي هستند، اشتراك دارند. 4-2-3- پويش زنان از مقاومتِ (در خود) به سوي مقاومت (براي خود) اگر موقعيت و حركت جمعي زنان از سطح يك «مسأله اجتماعي» فراتر است، اگر هنوز به اين مسأله اجتماعي (با توجه به روندهاي منفي مذكور) از سوي دولت پاسخ داده نمي‌شود و اگرهنوز اين مسأله اجتماعي در سطح يك جنبش اجتماعي (چه از نوع متعارف و چه از نوع جديد) براي كسب مطالبات خود ظاهر نشده است باز اين سؤال همچنان وجود دارد كه موقعيت زنان را در چه سطح و مقوله‌ جامعه‌شناختي مي‌توان جا داد؟ به نظر مي‌رسد مي‌توان در حال حاضر پويش و موقعيت جمعي زنان ايران را از «مقاومت در خود» به «مقاومتی اجتماعي و براي خود» در حركت ديد. اين «مقاومت اجتماعي» اگرچه در دوران اصلاحات (و به آن اشاره شد) رشدي رو به جلو داشت اما هنوز اين مقاومت نه از سوي دولت به طور جدي مورد توجه قرار گرفته و مطالبات آن پاسخ داده مي‌شود و نه به يك جنبش اجتماعي (چه نوع متعارف و چه نوع جديد آن) تبديل شده است. مقاومت اجتماعي مذكور در جمعيت هفتاد ميليوني ايران متنوع و عمدتاً در اقشار متوسط شهري در جريان است. حداقل سه علامت نشان دهندة اين مقاومت اجتماعي است. همانطور كه ديديم علامت اول، ميل فزاينده زنان به آموزش رسمي و غير رسمي است که به رغم مشكلات اقتصادي كه زنان طبقه متوسط پايين در اين راه با آن روبرو هستند وجود دارد. علامت دوم، ميل زنان به كسب استقلال اقتصادي حتي در شرايطي كه نرخ كار آن‌ها ارزان است و غير از كار بيرون بايد در خانه هم كار كنند. علامت سوم اين كه شرايط نا مطلوب در درون بخشي از خانواده‌ها از سوي زنان تحمل نمي‌شود و خواهان طلاق هستند كه در مطالعه صادقي به آن اشاره شده بود. در گذشته زنان تابع اصلِ «ساختن و صبر كردن» تحت هر شرايط تبعيض‌آميزي بودند، اما هم اكنون چنين روندي روند مسلط نيست. اما چرا مقاومت اجتماعي زنان از حركتي درخود (مثل تقاضا براي طلاق، يا فعاليت هم در بيرون خانه و هم در خانه) به حركت «براي خود» در حركت است؟ بهترين دليل براي اين وضعيت، فعاليت رو به گسترش زنانِ فمينيست و مخاطب پيدا كردن آنان است. همانطور كه در فراز سوم همين نوشته ذكر شد فعالان و مدافعان حقوق برابر زنان و مردان (يا فمينيست‌هاي ايراني) در شش لايه در فعاليتند و با تكيه بر توانائي‌هاي زنان، خواهان رفع شرايط تبعيض‌آميز از زندگي آنان هستند و در راه آگاهي بخشي به زنان مي‌كوشند. جريان متنوع فمينيست ايراني، دو موضوع را در فعاليت‌هاي خود مورد توجه قرار داده است. اول، آن‌ها مهم ترين نيروي بازدارندة زنان را وجود «خانوادة مردسالار» مي‌دانند كه در آن برتري مرد بر زن طبق گفتمانِ مرسوم پدرسالاري توجيه و تثبيت مي‌شود. برابر اين «فرهنگ و گفتمان مرسوم» ارجح است كه زن در خانه باشد، به امر مهم تربيت فرزند بپردازد، امور خانه از ظرف‌شويي و پخت غذا تا ده ها كار ريز و درشت ديگر را سامان دهد و نيازهاي جنسي مرد را برآورده كند. در مقابل، مرد نيز در بيرون خانه زحمت مي‌كشد و نان‌آور خانه است و قدرتي است كه اعضاي بي‌پناه خانواده مي‌توانند به آن تكيه كنند و آرام بگيرند. از نظر فمينيست‌هاي ايراني روند‌هاي مثبت 9 گانه زمينه‌ساز افزايش آگاهي زنان و به تدريج باعث استقلال شغلي و اقتصادي زنان مي گردد و آنان را از موقعيت نان‌خور خانواده به سطح يك شريك اقتصادي و اجتماعي ارتقا مي دهد. اين وضعيت جديد پايه هاي خانواده مردسالار و «گفتمان مرسوم» آن را با چالش جدي روبرو كرده و زمينه براي رشد خانواده‌هاي مدني و دموكراتيك فراهم شده است. توجه دوم فمينيست‌هاي ايراني به وضعيت حقوقي و قانونيِ تبعيض‌آميز موجود است .آن‌ها خواهان تغيير اين وضع هستند. به همين دليل در دوران اصلاحات به اقدامات اصلاحيِ اصلاح‌طلبان اميد بسته بودند.19 4- نتيجه‌گيري و جمع‌‌بندي با توجه به مباحث فراز دوم، وضعيت زنان را نمي‌توان فقط در سطح يك «مسئلة اجتماعي» خلاصه كرد. با توجه به مباحث فراز سوم و چهارم برخلاف نظر فمينيست‌ها، وضعيت زنان ايران در يك وضعيت «جنبشي» نيست. با توجه به مباحث فراز پنجم اگر قبول كنيم كه حركت جمعي زنان از حركتي در خود به حركتي براي خود در حال تغيير است، اين سؤال پيش مي‌آيد كه براي اين پويش و حركت زنان چه افقي را مي‌توان حدس زد؟ به نظر مي‌رسد در آينده مقاومت و پويش زنان به يكي از حالات سه گانه ذيل نزديك شود. حالت اول، ممكن است در آينده توجه به مسأله زنان به مسؤلان سياسي ايران تحميل شود و آنان را مجبور كند براي «بهبود وضع زنان» به اصلاحات حداقلي دست بزنند. مثلاً در قلمرو حقوق زنان گام‌هايي بردارند و سبك‌هاي زندگي مختلف زنان را در جامعه تحمل كنند. با شكست اصلاح‌طلبان در انتخابات نهمين دورة رياست جمهوري فرآيندِ اصلاحات از طريق قانون‌گزاري و اصلاحات اداري، حتي در محدوده و توان مجلس ششم، كند مي‌شود. ولي «مسأله زنان» در ايران آن قدر فشار دارد كه حتي اصول‌گرايان راديكال را به حداقلي از باز گرداندن حقوق آن‌ها وادار كند. (البته اگر گرايش راديكالِ فمينيستي، از آن نوعي كه هم اكنون در بخشي از فمينيست‌هاي اروپايي شاهد آن هستيم در ميان فمينيست‌هاي ايراني، از طريق گرته برداري غير حلاجي شده از منابع خارجي و از طريق فشار از بيرون مرزهاي ايران، فعال شود اين احتمال وجود دارد كه همين اقدامات راديكال منجر به اقدام اصول‌گرايان ايران به تهييج احساسات مذهبي مردم گردد و فمينيست‌هاي ايراني را مرعوب كند كه حتي بالاجبار،حوزه نهادهاي مدني را به طرف خانه‌هايشان ترك كنند.) حالت دوم اينكه اگر درآينده و بنا به هر دليل و شرايطي، دموكراسي خواهي ايرانيان به بار نشيند و گذار دموكراسي در ايران صورت گيرد (يعني امكان انجام انتخابات آزاد و منصفانه فراهم شود؛ حكومتِ قانون نقض نشود و...)، آن گاه «پويش زنان» اين فرصت را پيدا خواهد كرد كه يا مطالباتش (يعني كسب حقوق برابر) از سوي حكومت به تدريج پذيرفته شود و يا در غير اين صورت به يك جنبش اجتماعي دموكراتيك براي پيگيري مطالباتش تبديل شود. حالت سوم، اگر اصول‌گرايانِ راديكال بخواهند سياست‌هاي تندي را در عرصة بين‌المللي را دنبال كنند و تهديدات جهاني ادامه يابد ممكن است وضعيت جامعه ايران را به وضعيتي هرج و مرج طلبانه نزديك شود، آنگاه در چنين وضعيتي پويش زنان ممكن است خود را نه در كيفيت يك جنبش دموكراتيك زنان بلكه در سطح يك جنبش پوپوليستيِ زنان بروز دهد. مثلاً هزاران نفر زن كه هم اكنون در ماشين، روسري سر نمي‌كنند به نشانة اعتراض در خيابان‌ها نيز چنين كنند. ولي، با توجه به ويژگيِ جامعه ايران، بعيد است كه اين جنبش پاپوليستي بتواند در جهت مطالبات عميق زنان مثل تضعيف مرد سالاري و تأمين حقوق و شرايط برابر اجتماعي، گام‌هاي جدي و پايدار بردارد. زيرا پس از ظهور يك جنبش پاپوليستي زنانه اين امكان وجود دارد كه جامعه مذهبي و مردسالار ايران، حتي بدون كمك حكومت در رويارويي با اين حركت زنان، يك جنبش پوپوليستي مذهبي و محافظه‌كار حتي توسط خود زنان عليه زنان به راه بيندازند. بنابراين از ميان حالات سه گانة مذكور، ممكن است در حالت اول و دوم فرصتي براي حل مسأله زنان ايجاد شود ولي حالت سوم تنها در كوتاه مدت، موجب شادي فمينيست‌هاي راديكال مي‌شود اما در ميان مدت مي‌تواند منجر به بروز يك جنبش واپس‌گرايانة زنانه در برابر پويش مدني و برابري طلب زنان شود. منابع  آبوت، پاملا و والاس، كلر، (1380)، جامعه‌شناسي زنان، (ترجمة نجم عراقي، منيژه)، تهران، نشرني.  جلائي‌پور، حميدرضا، (1379)، دولت پنهان، تهران، طرح نو.  جلائي‌پور، حميدرضا، (1381)، جامعه‌شناسي جنبش‌هاي اجتماعي تهران، طرح‌نو.  جلائي‌پور، حميدرضا (بهار 1385)، چرا خانوادة مدني در ايران رهايي بخش است؟، مجلة زنان، شماره 130، تهران، صص 33-28.  گيدنز، آنتوني، (1384)، چشم‌اندازهاي جهاني، ترجمه جلائي‌پور، محمدرضا، تهران، طرح نو.  فرشاد مهر، فريبا، 1383، نگاهي به حضور مديريتي زنان در ايران و جهان، ريحانه، فصلنامه فرهنگي و پژوهشي مراكز امور مشاركت زنان، شماره 7، تابستان 83. ساناساريان، اليز، (1384)، جنبش حقوق زنان در ايران، ترجمة احمدي خراساني، نوشين، تهران، اختران.  شجاعي، زهرا، (1384)، 8 سال كار براي زنان... (گفتگو با زهرا شجاعي) مجله زنان، سال چهاردهم، شماره 121، خرداد 84.  دلاپورتا، دوناتلا و دياني، ماريو، (1383)، مقدمه‌اي بر جنبش‌هاي اجتماعي، (ترجمة دلفروز، محمدتقي)، نشر كوير،تهران.  رجب‌زاده احمد، (1381)، مقايسه فرهنگي زنان و مردان در ايران، خانه پژوهش‌ فرهنگي، سال هفتم، دورة جديد، شماره 3، پاييز 81.  زاهدي، شمس السادات، (1381)، تغييرات جايگاه شغلي زنان دانشگاهي در يك دهه، پژهش زنان، دوره 1، شمارة 4، تابستان 81.  صادقي، فاطمه (مهر 1384)، جنبش زنان و دموكراسي، مجلة نامه،شماره 42، تهران، صص 51-46.  صداقت، سعيد و زاهد، زهرا، (74-1373)، نقش‌هاي جنسيتي در تصاوير كتاب‌هاي درسي دورة ابتدايي، فرزانه، دوره دوم، شمارة 5، زمستان 73 و بهار 74.  ماهنامة زنان، (از شهريور 82 تا شهريور 84)، شماره‌هاي 124 تا 105، تهران.  مركز اطلاعات و آمار زنانِ (شوراي فرهنگي اجتماعي زنان)، مجموعة تحقيقات علوم انساني در حوزة مسائل زنان، تهران، 1382. Bryman, A. (2001) Social Research Methods, Oxford: Oxford press. Faulks, K. 1999: Political Sociology, Edinburgh, Edinburgh press. Horton, B. and Leslic, R. (1970) The Sociology of Social Problems, New york, Meredith Corporation press. Oberschall, A. 1973: Social conflict and Social Movements, Englewood Cliffs, NJ, Prentice-Hall. Tilly, C. 1978: From Molbilization to Revolution, MA, Addision-Wesley. Zald, M.N. and Mccarty, J. (eds) 1979: The Dynamics of Social Movements, Cambridge, MA, Winthrop. 1. منظور انقلاب مشروطه 1286، نهضت ملي 1330، انقلاب اسلامي 1357 و جنبش اصلاحات 84-1376 است. 2. يكي از منابع قابل دسترسي، كه به طور مستمر به اين موضوع پرداخته، ماهنامة زنان از سال 82 به بعد است. در آخرين شمارة اين نشريه در آبان‌ ماه 84، موضوع جنبش زنان مورد توجه قرار گرفته است. از ميان كتاب‌ها و پايان‌نامه‌هايي كه بطور مستقيم حركت جمعي زنان ايران را مورد ارزيابي قرار داده باشد كتاب جنبش حقوق زنان در ايران است (ساناساريان: 1384). مطالعه مذكور حركت جمعي زنان را تا استانة انقلاب مورد بررسي قرار داده است ولي مقالة حاضر عمدتاً وضعيت زنان را پس از انقلاب، خصوصاً در دوران 84-1376، مورد توجه قرار داده است. 1. براي آشنايي با نمونه‌هاي متعددي از اين گونه ارزيابي‌ها به (ليِتل،112:1373-104) مراجعه كنيد. 1. يكي از دلايلي كه باعث مي‌شود تعداد بيشتري از اقشار شهري روزنامه همشهري را خريداري كنند، آگهي‌هاي متنوعي است كه همه روزه در شصت صفحه به ضميمة اين روزنامه است. مردم از طريق آگهي‌هاي اين روزنامه دست به خريد و فروش كالا، وسايل نقليه، خانه و خدمات مي‌زنند و يكي از موضوعات پرطرفدار آن آگهي‌هايِ مربوط به ارائه دهندگان و نيازمندان خدمات خانگي است (نگاه كنيد به صفحات آگهي روزنامة همشهري). 2. به‌عنوان نمونه در سال 83 با مراجعه به بازار بورس در تهران مشاهده مي‌شد كه زنان بخشي از مراجعه كنندگان هر روزة اين بازار را تشكيل مي‌دهند. همين وضع در صف‌هاي طويل بانك‌ها هنگام فروش اوراق بهادار يا ثبت نام پيش فورش تلفن همراه قابل مشاهده بود و هست؛ بانك كشاورزي به منظور حمايت از اشتغال زنان دو طرح به نام‌هاي «طرح حمايت از زنان سرپرست خانوار روستايي» و «طرح ايران» را به اجرا درآورده است (فرهنگ و پژوهش، 1382: 39). 1. به‌عنوان نمونه در روستاهاي بالاي صد خانوار در استان ايلام (كه يكي از استان‌هاي محروم كشور هست) توسط زنان چنين استقبالي از مراكز بهداشتي انجام مي‌گيرد (مسؤلان مركز بهداشتي در پنج روستا در مصاحبه با نگارنده در خرداد 84 اين استقبال زنان روستايي را تأييد مي‌كردند). 2. براي نمونه نگاهي به صفِ روزانه مراجعين آزمايشگاه مركزي در تهران (يكي از آزمايشگاه‌هاي اصلي و مشهور تهران) نشان مي‌دهد كه تعداد زنان مراجعه كننده دو برابر مردان است. 1. به طور مثال در مركز شهر مذهبي و سنتي كاشان، در محلة پايين دست بازار و در جمعيتي حدود پنج هزار نفر، بيش از سه محل به اين نوع ورزش‌ها توسط بخش خصوصي اختصاص داده شده است و اين امر نشان مي‌دهد كه ارائه خدمات ورزشي به زنان در بخش غير دولتي جامعه، حتي در بخش سنتي آن، بازار پيدا كرده است. 2. مسؤلان سه آژانس مسافرتي در شمال تهران، خيابان انقلاب و در منطقه نارمك تهران (در خرداد 84) تأييد مي‌‌كردند كه مسافرت‌هاي زنانه به يك پديدة رايج تبديل شده است. به علاوه در بازة زماني 1382-1376 تعداد اماكن ورزشي دولتي از 143 به 4580، تعداد اماكن ورزشي خصوصي از 2395 به 3939، تعداد مربيان ورزشي زن از 13133 به 32466 و تعداد ورزشكاران تحت پوشش سازمان تربيت بدني از 89300 به 1273006 نفر افزايش يافته است (همان: 1051). 1. پنج نفر از مصاحبه شوندگان شخصاً آزار و اذيت از سوي مرد ان را تجربه كرده بودند و هجده نفر از مصاحبه شوندگان نقل قول‌هاي زيادي را كه حكايت از مصيبت‌هاي پنهان، در خانواده‌هايي كه معتاد داشتند، شنيده بودند. متقابلاً چهار مصاحبه شونده از سي نفر، مردان خود را اذيت و آزار داده بودند. 1. از نظر اميد علي احمدي كه دربارة «مصرف ادبي ايرانيان» تحقيق كرده است نشانه‌هاي جدي از فردگرايي در اين ادبيات وجود دارد (روزنامه ايران 1/10/84). 1. براي آگاهي از وقايع مربوط به طرح سهميه‌بندي وزارت بهداشت به روزنامه‌هاي ايران در شهريور 82 مراجعه كنيد. 2. در مقابل چهار حادثه مذكور، فمينست‌هاي ايراني به استقبال پرشور زنان و مردان در فرودگاه مهرآباد از خانم شيرين عبادي، برندة جايزة صلح نوبل در سال 2003 (و چند تجمع ديگر در سال 84) اشاره مي‌كنند. به نظر نگانده اين استقبال‌ها به رغم گستردگي‌اش علامت ظهور جنبش اجتماعي زنان نبوده. بلكه تنها نشان دهنده فعال شدن تشكل‌هاي فمينيستي در ايران است كه خود اين روند، همچنان كه اشاره شد، گام مثبتي است. گفته مي‌شود در جريان استقبال مذكور بيش از بيست تشكل و مؤسسه، زنان را براي استقبال دعوت كرده بودند كه عبارت بودند از 1) انجمن حمايت از حقوق زنان، 2) مركز فرهنگي زنان، 3) سايت زنان ايران، 4) مركز كارورزي سازمان‌هاي غير دولتي ايران، 5) مؤسسه فرهنگي- تحقيقاتي و آموزشي رشديه، 6) جمعيت زنان مبارزه با آلودگي محيط زيست، 7) انجمن تنظيم خانواده جمهوري اسلامي، 8) حاميان نگاه سبز، 9) فصلنامه فرزانه، 10) انجمن روزنامه نگاران زن، 11) گروه نوآوران پارس، 12) كانون هستي انديش، 13) انجمن نوسعه مشاركت فرهنگي زنان، 14) انجمن حمايت و ياري آسيب ديدگان اجتماعي، 15) انجمن حمايت از كودكان و نوجوانان (توان‌ياب)، 16) مؤسسه مادران امروز، 17) مركز آموزش جامعه مدني، 18) مؤسسه پژوهش‌هاي آموزش پويا، 19) مؤسسه پژوهش كودكان دنيا، 20) شوراي كتاب كودك، 21) بنياد پژوهش تاريخ ادبيات كودك و نوجوان و [...]. 1. تفاوت دسته دوم با سوم را با تمثيل ذيل بهتر مي‌توان روشن كرد. دسته دوم مثل هواداران تيمي هستند كه حاضرند براي تشويق اعضاي تيمشان حتي در سرماي زمستان به ورزشگاه بروند و تيمشان را تشويق كنند تا بر رقيب پيروز شود. اما دستة سوم همان علاقمندان هستند كه فقط پاي تلويزيون مي‌نشينند و از تيمشان طرفداري مي‌كنند. 2. تقسيم حاملانِ جنبش‌ها به چهار دسته، مبتني بر مطالعة نگارنده از تجربة انقلاب اسلامي 1357 و جنبش اصلاحات (دوم خرداد) در سال 1378 است. اين دو مطالعه را در كتابِ در دست چاپِ؛ جنبش‌هاي متأخر ايران (1384-1354) آورده‌ام. 3. نگارنده براي اين ادعاي خود شواهدي دارد كه به چند نمونه اشاره مي‌كند. مدت‌هاست كه با كوشش مدافعانِ مسلمانِ حقوق زنان در كميتة زنان جبهة مشاركت ايران اسلامي، منشور زنان تهيه شده است؛ با اين كه اين منشور نمونة يك منشور فمينيستي اصلاح‌طلبانه از سوي مسلمانانِ ايراني است،‌ اما اغلب تهيه كنندگان آن از كاربرد واژة «فمينيسم» خودداري مي‌كنند. نمونه‌ ديگر، خانم شيرين عبادي، برندة جايزة نوبل صلح جهاني، است. ايشان با اينكه بيش از دو دهه براي احقاق حقوق زنان فعاليت كرده‌، اما همچنان خود را فمينيست نمي‌نامد. نمونه ديگر خانم رخشان بني‌اعتماد كارگردان سينماست كه اغلبِ فيلم‌هاي تأثيرگذارش، دفاع از حقوق زنان است، ولي از كاربرد واژة «فمينيسم» اكراه دارد (با اين همه ادعاي نگارنده اين نيست كه تك تك مدافعان زنان در ايران چنين مي‌كنند بلكه عده‌اي هم هستند كه با صراحت خود را فمينيست مي‌دانند ولي هنوز اين استفاده در ميان فعالانِ تأثيرگذار رايج نشده است). 1. خانوادة دموكراتيك، يعني خانواده‌اي كه همة اعضاي آن، اعم از زن و شوهر و فرزندان، در آن احساس وظيفه مي‌كنند و با توافق و رضايت كارهاي خانه ميان آنان تقسيم مي‌شود. نقد خانوادة مردسالار و تأكيد بر خانوادة دموكراتيك، يكي از مفاهيم كليدي در تئوري‌هاي جديد دموكراسي است- مانند تئوري دموكراسي عاطفي. براي آشنايي مختصر با اين تحولات به (گيدنز، 1384: 138-119) نگاه كنيد. 1. نگارنده دو برداشت مذكور را از مطالب مدافعين حقوق زنان كه در دو سال گذشته در ماهنامه زنان آمده است، برداشت كرده است. همچنين نگارنده رشد خانوادة مدني را در مقاله‌اي تحت عنوان «چرا خانوادة مدني در ايران رهايي بخش است؟» مورد بررسي قرار داده است (جلائي‌پور، 1385: 33-28).