۱۷ فروردین ۱۳۸۷

خروج ا کثريت خاموش از منطقه خاکستري!

منبع: روز آنلاين
رضا تقي زاده

جمعبندي انتخابات با توجه به شمارة کساني که به مجمع (انتخابي) راه يافته و يا از دست يابي به کرسي هاي ‏نماينده گي آن باز مانده اند اولين و شايد مهمترين واکنش ممکن به نتايج اعلام شده است. نتايج اعلام شده انتخابات ‏اخيردر ايران حاکي است که اکثريت خاموش کماکان از حضور در صحنه طفره رفته وبا سکوت خود به ادامه ‏وضع موجود (تا اطلاع ثانوي) رضايت داده اند.‏

ترکيب مجلس شوراي اسلامي که هشتمين انتخابات آن بر پايه دمکراسي اسلامي ابداعي ايران برگزار شد (بدون ‏در نظر گرفتن کارنامهء نهائي تجديديها که در مرحله دوم تعيين تکليف خواهند شد) حاکي ازتکرار توفيق ‏چشمگيربرادران و خواهران اصولگرا و در جازدن برادران و خواهران موسوم به اصلاح طلب، و در نتيجه ادامه ‏پيروزمندانه وضع موجود است! ‏

با انجام انتخاباتي که محمد عطريان فر آنرا (کاملاٌ سازمان يافته) معرفي کرد ( المعني في بطن شاعر!) و صادق ‏زيباکلام درصحت تعداد اعلام شده راي دهنده گان آن در تهران با استناد به رياضيات پايه ( دو دو تا = چهارتا) ‏شک کرد، و رسول منتخب نيا به نيابت از سوي حزب اتحادملي آنرا "بيمعنا" خواند، پروسه دوگانه سازي جامعه ‏امروز ايران و قراردادن آن در دو قطبِ" د اخل" و "خارج" از نظاميها و يا غريبه ها و خوديها، تازه ترين ‏ازمون خود را پشت سر نهاد!‏

‎‎تکرار تجارب بلوک شرق‎‎

پيش ازنظام سياسي امروز ايرانٍِِ، که بر پايه "مردم سالاري اسلامي" سازمان يافته است، نظامهاي متعدد ‏ديگري نيز با حفظ ساختارهاي انتخابي موفق به دور زدن دمکراسي شده اند. حکومتهاي کارگري و خلقي بلوک ‏شرق سابق که با سيطره احزاب کمونيستي عملا به تقسيم نهائي جوامع خود و قرار دادن آنها در دو قطب ‏فرماندهان و فرمانبرداران، دست يافته بودند از اين قبيله اند . ‏

در اتحاد شوروي سابق پس از حذف تروتسکيست ها و متعاقبا کنار گذاشتن تمامي رِويژِنيست ها ( دگر انديشان) ‏از مراکز قدرت، تدريجاً، دايره حکومتِ (خلقهاي کارگري) تنگتر وفرماندهي آن زير سيطره فا ئقه لنين يکدست ‏شد و در مرحله بعد جدائي جامعه و تمرکز آن در دوقطب رهبران و رهروان، در دوران ژوزف استالين به تکامل ‏رسيد. در ديکتاتوري پرولتاريايي (کارگري) خلق چين نيز حاکميت مطلق حزب کومونيست و رهبر عالي آن، ‏مائوتسه د ونگ ، پيش از دست يافتن به انسجام کامل و دوقطبي نمودن جامعه، به حذف دگر انديشان از دايره ‏قدرت پرداخت.‏

با توجه به تغييرات بنيادي دنياي امروز با آنچه در سالهاي پنجاه و شصت ميلادي ميگذشت ، وهمچنين تفاوتهاي ‏‏"نمادين" نظام سياسي امروزايران با دو حکومت مطلقه خلقي در اتحاد شوروي و چين کمونيست، پياده کردن ‏الگوهاي تجربه شده دو نظام ياد شده در ايران، ظاهراً نيازمند اصلاحاتي بودکه پرهيز از آنها درشرايط موجود يا ‏ناممکن مينمود و ياميتوانست فوق العاده هزينه سازشود. در دنياي امروز که تامين و تعميم آزاديهاي اجتمائي ‏سياسي ومذهبي، حتي بقيمت تجزيه خاک و ناديده گرفتن تماميت ارضي کشورها مورد اقبال مردم است، ‏استقرارحکومتهاي مطلقه بدون استفاده از ساختارهاي مورد استفاده در نظامهاي سياسي آزاد، فوق العاده دشوار ‏بنظر ميرسد. حال آنکه بخدمت گرفتن ساختارهاي دمکراتيک، نظير مجلس قانونگذاري، و برسميت شناختن هويت ‏انتخابي آن، دست کم ميتواند چهره نظام را تزئين کند. اين نکته ايست که در ايران به آن توجه کامل شده و در ‏نتيجه تمامي ظرفهاي مورد استفاده در يک نظام مردمسالاري بدون پسوند، در آن پيش بيني شده است. حفظ ‏ساختارهاي انتخابي البته با اين پيش فرض صورت گرفته که نقش بازدارنده آنها را در قبال قدرتگرائي نظام ‏همواره ميتوان از راه انباشتن آنها با منتصبين (خوديها) بجاي منتخبين مردم (غريبه ها) عملاً خنثي ساخت. ‏

طي دهه هاي شصت و هفتاد ميلادي، حکومتهاي مطلقه، بشرط نزديکي با اردوي سوسياليسم، ميتوانستند بدون ‏نگراني از مداخلهء خارجي، مخالفين داخلي را ساکت ومخالفتهاي سازمان يافته آنها را سرکوب کنند. در يک ‏رفتار موازي، ديکتاتوريهاي طرفدار غرب نيز البته از حمايت مشابه" برادر بزرگتر" بر خوردار بودند. طي دهه ‏نود و سالهاي پيامد آن، اتحاد شوروي که زماني ضامن دوام ديکتاتوري هاي همگنٍ با خود درجهان سوم بود، از ‏ميان رفت و از اين طريق بسياري از رژيمهاي سوسياليست مآبِ اسيائي- افريقائي، پدر خوانده قدرتمند خود را از ‏دست دادند. کشور يوگوسلاوي، در خط آزاديهاي قومي و مذهبي، تقسيم شد و حکومتهاي کوچکتر کمونيستي ‏همچون ويتنام و کامبوج نيز در مسير دگرديسي سياسي قرارگرفته وتغيير ماهيت کامل دادند. در آن زمان، بقاي ‏نظامهاي سياسي در اتحاد شوروي و چين و کشورهاي محوري آنها پس از مثله کردن و محو مخالفتهاي داخلي، ‏در گروو تعادل قدرتي بود که با بلوک غرب به رهبري امريکا بدست آورده بودند. ‏

‎‎خطر فروپاشي‎‎

ايرانِ امروز ، عليرغم همه شعارهاي دشمن شکني که دراثبات قدرت آن سرداده ميشود، اتحادجماهير شوروي ‏سابق نيست. به محدود بودن بضاعتها داخلي (نظامي و يا اقتصادي) و اندک بودن ظرفيتهاي پايداري آنها در ‏مقابله با تهديد هاي منطقه اي و فرا منطقه اي نيز هم رهبران داخلي و هم دست در کاران خارجي واقف اند. ‏منجمله اخيراٌ فرمانده نيروهاي مرکزي امريکا در منطقه اقيانوسيه اسيا افريقا، درياسالار ويليام فالون که ايران ‏نيز طبيعتا در پوشش حوزه ماموريت او قرار دارد، پس از اعلام کناره گيري از منصب خود بر سر اختلافهاي ‏راهبردي با دولت بوش بر سر نحوه برخورد با مسائل تامين امنيت منطقه، طي مصاحبه اي در اشاره به ايران و ‏اندازه هاي قدرت آن اظهار داشت: " زمان آن که رسيد، آنها را له ميکني. اينها مورچه اند".‏
‏)‏When the time comes, you crush them. ‏These guys are‏ ‏ants.‎‏(‏

به اين دليل و با توجه به نابرابري قدرت مقابله در داخل و قابليتهاي موجود نزد نيروهاي متخاصم، بخصوص در ‏شرايطي که ظرفيتهاي موثربازدارنده هنوز دراختيار نيست، بي اعتنائي کامل حاکميت به ابزارهاي کسب ‏مشروعيت، ميتواند تداوم نظام را مورد تهديد قرار دهد. حال آنکه حرکت تدريجي بسوي تمرکز قدرت، در ضمن ‏حفظ نمادين ساختارهاي اوليه دمکراسي، نظير: شورا هاي محلي، مجلس و رئيس دولت انتخابي، حاکميت را قادر ‏خواهد ساخت که زمينه توجيه مشروعيت خودرا - از ديد نظريه پردازان سياسي نظام- فراهم و دفاع از خود را ‏ممکن تر سازد. همزمان، ودر يک بعد موازي و از ديد نظريه پردازان نظامي- امنيتي، تلاش براي کسب ‏ظرفيتهاي بازدارنده موثر نيزپس از تکميل، ميتوانددر قبال تهديدهاي بالقوه خارجي مورد استفاده قرارگيرد. ‏
بر پايه اين تئوري، اينک طرح تامين امنيت جامع نظام در دو مسير موازي بصورت همزمان پيگيري ميشود. اين ‏دو محور عبارتند از :‏

‏1- تمرکز کامل قدرت سياسي در دست عوامل خودي و به حاشيه راندن دگر انديشان با هدف خنثي سازي کليه ‏مقاومتهاي داخلي، در عين حفظ نمادين ساختارهاي انتخابي‎.‎

‏2- ادامه تلاش براي دست يافتن به ظرفيتهاي بازدارنده جهت خنثي ساختن تهديد هاي خارجي.‏

‏ در اين جمعبندي آنچه مورد ملاحظه کامل قرار نگرفته عکس العملهاي غافلگير کننده اکثريت خاموش است که ‏ابعاد قدرت و دامنه حرکات غير قابل پيشبيني آنها در جهت استيفاي حقوق از دست رفته ميتواند فرا تر از تمامي ‏معادلات سياسي و نظامي تدوين شده قرار گيرد. تحولات سياسي سال 1990 در اتحاد جماهير شوروي برجسته ‏ترين نمونه از اين دست است. ‏

‎‎ترسيم منطقه خاکستري‎‎

زمينه شتاب جاري براي يکدست کردن قدرت حکومت در ايران و از ميان برداشتن بازدارنده ها عملا از هفت ‏سال پيش آغاز شد. اگرچه طي 20 سال پيش از آن نيز بدليل ماهيت حکومت ايران، تمرکز قدرت سياسي خارج از ‏نهاد هاي انتخابي با توسل به توجيهات انقلابي-مذهبي پيگيريشده بود. طي چهار سال اول رئيس جمهوري محمد ‏خاتمي، قدرت گرفتن نيروهاي دگر انديش در داخل نظام سياسي ايران، طبيعت رژيم را در مظان استحاله قرارداده ‏و در شرايطي تداوم آنرا با تهديد جدي روبرو ساخته بود. طي چهار سال دوم رئيس جمهوري او، و پس از جذب ‏شدن تکانهاي اوٌليه که با به بند کشيدن روزنامه نويسان ا صلاح طلب وتعطيل روزنامه ها ممکن شد، طرح طرد ‏عوامل غير خودي از مراکز قدرت و تمرکزقدرت در گروه خودي ها سرعت بيشتري گرفت. ترکيب مجلس هفتم ‏و انتخاب رييس جمهوري کنوني ايران نمادهاي بارز همسو سازي قدرت سياسي در ايران محسوب ميشدند. اينک ‏تشکيل مجلس هشتم ظاهرا نهادينه کردن طرح تمرکز قدرت و در نتيجه از ميان بردن منطقه خاکستري را ممکن ‏ساخته است. ‏

در دوران خاتمي، با شکل گرفتن منطقه خاکستري، مابين نظام و انتظارات مردم، تصور ميرفت که بتوان ‏فشارهاي اجتماعي سياسي عليه حکومت را با ايجاد "اميد به تغيير و بهبود تدريجي اوضاع" تا حدودي کاهش داد. ‏گسترش منطقه خاکستري مابين مطالبات مردم و اقدامات حکومت، و استفاده از آن بعنوان سوپاپ اطمينان، شايد ‏مي توانست تا حدودي در جهت تعديل فشارهاي اجتماعي مورد استفاده قرار گيرد، بشرط آنکه خواسته هاي ‏مردمي مطابق فرمول تغذيه تمساح رشدشتابان نميگرفت و درمحدوده خطوط قرمز ترسيم شده باقي ميماند. ‏
حال آنکه توده هاي تشنه اصلاحات و تغيير، درعين ادامه محروميتها، حقوق تازه اي را مي طلبيدند. در آن شرايط ‏، کنترل جامعه از سوي نظام هر روز دشوار تر از پيش مينمود. ازحادثات آن روزها اينک پاره اي از اصلاح ‏طلبانٍ پوست انداخته، بعنوان "اقدامات افراطي" و "زيادت خواهي يادميکنند". ‏

در هر حال تجارب دوران شکل گرفتن منطقه خاکستري و همچنين عزم مکتوم پاره اي از سردمداران اصلاحات ‏براي متوقف کردن آن موج، عليرغم اشک تمساحي که براي آن ميريختند، به سرخوردگي گسترده از اصلاحات ‏وکاهش فاحش حمايت مردمي از سياسيون اصلاح طلب انجاميد. يکي از رهبران اصلاح طلب پس از انتخابات ‏اخير اذعان کرد که افزايش 5 در صدي شمار راي دهنده گان ميتوانست کرسي هاي از دست رفته را ( علي رغم ‏ساير ناهنجاري هاي انتخاباتي) به بسياري ازآنها بازگردانده و آنها را در مجلس اسلامي هشتم مشابه مجلس ششم ‏به اکثريت برساند. ‏

‎‎اصلاحات اصولگرايانه‎‎

تجربه انتخابات شوراهاي شهرو پيامد آن مجلس شوراي اسلامي هفتم و بعد از آن انتخابات رئيس جمهوري در ‏ايران، نشان داد که مردم، سرخورده ازعملکرد رهبري دومنظوره گروه اصلاح طلبان که حفظ کامل خطوط ‏قرمز و تامين خواسته هاي طبيعي مردم را در دو کفه ترازو قرار داده و حفظ توازن آنرا مسئوليت اصلي خود ‏ميشمارد ، عملاً عطاي اصلاحات تاخيري را به لقاي آن بخشيده اند. شکستهاي متوالي اصلاح طلبان از شش سال ‏پيش به اين سو نشان داد که توفيق اوليه آنها تنها ناشي از حمايت گروههائي بوده است که نه هرگزبر سفره ‏اصولگرايان نشسته و نه پيش از آن از خان و خانچه اصلاح طلبان بر خوردار شده بوده اند. انتظار خالص اين ‏گروه ايستاده گي در مقابل خودکامه گي و پاسخ بي غش به مطالباتشان يود. در مقابل، تلاش عمده رهبري اصلاح ‏طلبان معطوف به گسترش منطقه خاکستري و حتي مبادرت به خودزنيکردن در صفوف مقدم اصلاحات بود با ‏هدف متوقف ساختن حرکت آنها پشت خطهاي قرمز. اينک با تکرار "سازمان يافته" و موفق انتخابات مجلس هفتم، ‏مجلس هشتم با حضوراکثريت خودي هابارديگر سکاندار نظارت بر حفظ خطوط قرمز خواهد بود، ودر صورت ‏امکان به طرح بخشي از خواسته ها و مطالبات معوق مردم نيز خواهد پرداخت.‏

‏ اصولگرايان در مجلس هشتم مي توانند در نقش مجلس ششمي ها با طرح بخشي از مطالبات "مشروع" مردم در ‏نقش اصلاح طلبان ظاهر شده و اصلاحات را بدون عبور از خطوط قرمز پيگيري کنند. فراموش نکنيم که تفاوت ‏عمده اوليه مابين اصولگرايان و اصلاح طلبان در ابتداي مجلس ششم در تقدم و تاخر اصلاحات سياسي و اقتصادي ‏بود. پياده نظامهاي اصلاح طلبان درصف ( و نه در ستاد وخط فرماندهي) تقدم تغييران سياسي را خواستار بودندو ‏منجمله از نظارت استصوابي خرده ميگرفتند حال آنکه اصولگرايان ضمن تاييد ضرورت اصلاحات، اقدامات ‏اقتصادي را واجبتر مي دانستند. در مجلس هشتم، بدليل دسته گلهائي که دولت نهم به آب داده، راه براي ‏اصولگرايان در جهت طرح خواسته هاي اقتصادي هموار تر از هميشه است. اين گروه را باکي نيست که در ‏صورت امکان در مسلخ "خواسته هاي مشروع اقتصادي مردم"، راهرا براي قرباني کردن رييس قوه مجريه نيز ‏هموار ساخته و خودي موجه تري را بجاي او قرار دهند. در اين مسير جابجائي محتمل در کرسي رياست اين ‏مجلس و آمدن لاريجاني بجاي عادل، ميتواندبر داشتن گام دوم را آسانتر سازد.‏

تا اين حدود، خواسته هاي حکومت براي تقسيم جامعه به دو قطب فعال و منفعل سياسي، نمايش مشارکت مردمي و ‏تمرکز قدرت در دايره خوديها، در شرايط حفظ نمادين ساختارهاي دمکراتيک، تا حدود زيادي تامين شده است. آن ‏چه دور از دسترس مانده ضمانت تداوم وضع موجود در شرايط خاص است و آگاهي از زمان و نحوه برخورد ‏توده ها براي حصول تغير. ‏



--
http://zerodegree.persianblog.ir
http://shzerodegree.blogspot.com
http://zerodegree.wordpress.com

هیچ نظری موجود نیست: