۲۱ تیر ۱۳۸۴

از پرنسیپها

شروود عزیز. آقا هر چقدر در فهم جستار خویشاندیشی، درایت به خرج داده بودی، در نتیجه گیری از آن و همچنین جستار « استاد جمالی »، به خطا رفته ای. ببین جانم. من یک تئوری و نظریه ای را مثلا در باره ی ساختمان سازی مطرح می کنم. تا زمانی که ساختمان، ساخته نشده باشد و ما نیز در آن، مسکن نکرده باشیم، نمی توانیم در باره ی نقایص و معایب آن، نظری نو بدهیم. ما هنوز که هنوز است در اجتماعمان، انسانهایی که بتوانند با مغز خود بیندیشند و ایده هایی فردی در زمینه های مختلف کشورداری و حقوق و قانون و آزادی و غیره ذالک داشته باشند، نداریم، آنگاه چگونه می توانیم از « نقد خویشاندیشی » سخن بگوییم؟. تازه بعد از هزاره ها و قرنها، « استاد جمالی » تلاش دارد که اساطیر ما را به نحوی فرمولبندی فکری کند، حال تا متفکّرانی بیایند و فرمولبندیهای او را در مفاهیم فلسفی بیندیشند و از مفاهیم فلسفی، سپس دیگر مسائل استنتاج شوند، راه طول و درازی در پیش می باشد. بنابر این، بحث من در باره ی خویشاندیشی، توقّف در نقطه ایست که جوینده گان خویشاندیش بایستی آن را به تن خویش پیدا کنند و از آن نقطه به جستجو رو آورند. اینکه می نویسی: « راه رسیدن به جواب را تکرار کند و این به معنای نفی تجربه است ». ، خطایی مضاعف می باشد؛ زیرا سمتگیری خویشاندیشی انسانهای متفکّر و ایده آفرین در این راستاست که تک، تک انسانها بتوانند به کمک فهم و شعور و نیروی تمییز و تشخیص و سرانجام خرد خود در معنای وسیعش به « پرنسیپها و اصلها و بُنمایه ها » اذعان کنند و آنها را آگاهانه بپذیرند و رعایت کنند . پذیرش و تائید پرنسیپها به معنای تائید و پذیرفتن و گردن نهادن به دیکتاتوری توهمی فراسوی فهم و شعور انسانها نیست؛ بکه کاملا برعکس. به رسمیت شناختن و محترم شمردن فردیت و شخصیّت و نیروی فهم دیگر انسانهاست. در نظر بگیر در پشت چراغ قرمز ایستادن من، به معنای پذیرش امریه و دیکتاتوری نیست؛ بلکه فهم و شعور من در زندگی مشترک اجتماعی، وجود ماشین و اتومبیل و راه و رعایت بخش خط کشی شده و غیره و ذالک را می پذیرد؛ زیرا ضرورت آن را فهمیده ام و دریافته ام. از این رو، زمانی حقّ عبور دارم که چراغ، سبز باشد. این مسئله با پرنسیپها سر و کار دارد؛ نه امریه ها و احکام اجباری و زورگویانه. مسئله ی دیگری که می گویی، موضعگیری در برابر پدیده ها، سرانجام به پارادکس می انجامد نیز ژرفنگری در موضوع نیست. مبحث شناخت و پدیده ها و واقعیّتها و غیره و ذالک را در وب سایتم حتما در باه اش می نویسم؛ زیرا مسئله ای پیچیده می باشد که نمی توان آن را در چند تا پاراگراف ساده بیان کرد. اساسا منطق، ابزاریست که امکانهای ما را مهیّا می کند و مدد می رساند از بهر اندیشیدن و رده بندی و روشن کردن سراسر آن چیزهایی که به نحوی ذهنیّت ما را می سازند. من بیش از این توضیح نمی دهم.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

آرياي عزيز،
متاسفانه من دسترسي به فرهنگشهر ندارم و ناچارا به مقاله ي پاد انديشي نيز.
از طرف ديگر جوابيه ي تو مرا به دوباره خواني مقاله ي قبلي كشاند و البته عليرغم ارزشمندي فراوان آن موضوع نظرم چندان تغييري نكرد. من هنوز از چواب هايت قانع نشده ام و سعي مي كنم از منظري ديگر مسئله را بشكافم چرا كه به نظرم نياز به تفسير و تحليل بيشتر دارد.