مير حسين موسوي و جامعه امروز
اگر چه ظواهر امر نشان مي دهد روند انتخابات دارد خوب پيش مي رود (با توجه به شرايط اقتصادي، سياسي و بين المللي موجود كه مستقيما از تبعات حماقت هاي دولت حاضر است بعيد است قانوني و اصولي از درون صندوق ها نام احمدي نژاد بيرون بيايد (شايد هم اين پيش بيني يك ساده نگري بيشتر نباشد، درست مثل انتخابات 84)) ولي همواره اين فرض را بايد مد نظر داشت كه يك سخنراني يا يك موضع گيري اشتباه مي تواند براحتي زمينه را براي سرنگوني آراء يك كانديدا مهيا كند، كاري كه تا كنون يكي دوبار جناب ميرحسين موسوي انجام داده و موجبات بدبيني راي دهندگان بالقوه اش شده است.
سرسختي در دفاع خشك و يكجانبه از بسيج يكي از مواردي است كه تاكنون نمود مناسبي در بين طرفداران قبلي خاتمي و حاميان فعلي و بالقوه مير حسين نداشته است. اين عدم تفاهم از آنجا ناشي مي شود كه تعريف بسيج ميرحسين با تعريف آن در ذهنيت جوانان حال حاضر كاملا متفاوت است و از اين رو هر يك بدون درك زبان ديگري بر موضع خود پا مي فشارد. بسيج نزد نگاه جوانان امروز همان كساني هستند كه شب ها در خيابان ها مزاحم زوج ها و خانواده ها مي شوند و در دانشگاهها مانع ارتباط سياسي آزاد دانشجويان مي شود و همان كساني هستند كه موجب شدند تا دانشگاهها و تفريحگاهها به مزار شهدا تبديل شوند و دهها مورد ديگر كه چهره بسيج را زشت تر از پيش كرده و نكته مثبتي را براي آن باقي نگذاشته است. بسيج اينك تصويري است از هتك حرمت، تهديد و تحديد آزادي خواهي، برخوردهاي عقيدتي و فيزيكي با افراد مختلف و دگر انديشان، رانت هاي مختلف در اقتصاد و فرهنگ و قانون گريزي و ... كه هيچكدام با آنچه كه در تصور ميرحسين مي گذرد مطابقت ندارد. مير حسين آن زمان كه از بسيج سخن مي گويد شايد هنوز نتوانسته شكاف عميق تصاوير دو طرف را از يك واژه واحد كه فاصله اي در حد بيست سال دارند درك كند (گوئي واقعا حكايت اصحاب كهف بگونه اي در مفاهيم تكرار شده است!).
اتفاقات ناخوشايند دهه شصت (از جمله زندان، شكنجه و اعدام فعالان سياسي) پاشنه آشيلي است كه نه تنها براي ميرحسين به عنوان يكي از قطب هاي اجرائي آن دوران مطرح است، كه سوالي است كه كليت نظام در پاسخ به آن عاجز مانده است. هيچكس در نظام جمهوري اسلامي نمي تواند مدعي دفاع از كشتارها، زندان ها و شكنجه هاي آن دوران باشد و نيز هيچكس نمي تواند خود را مبرا از آنها بداند. اين پرسش در واقع منجلابي است كه همه در آن درگيرند و فرار از آن هم ندارند. مسئله اينجاست كه وقتي موضع كليه كانديداها در مقابل يك پرسش خاص يكسان و از پيش معلوم است آيا مي تواند معياري براي محك آنها باشد؟! و آيا تغييري در سياست هاي جاري هر يك از كانديداها ايجاد مي كند؟
در اين بين بحث تغيير قانون اساسي از مشخصات ديگري تبعيت مي كند و به نظر نمي رسد پافشاري بر عدم تغيير آن از طرف رئيس جمهور آينده چندان صحيح باشد. قانون اساسي ميثاق نامه ايست بين ملت و حكومت كه هر دو بر اجراي صحيح آن متعهد مي شوند. قوانين و حقوقي كه در اين ميثاق نامه آورده مي شود پارامترهائي با تابعيت زمان در خود دارد كه خواه ناخواه داراي زمان مصرف و انقضاء خواهد بود و هر وقت احساس شود آن تعهد و التزام امكان اجراي صحيح ندارد و يا نواقصي دارد بايد بر تغيير آن ابرام نمود و بر رئيس جمهور بيش از همه واجب است كه بر اين تغيير به عنوان حق مردم پاي فشارد. شايد روزگاري كه توقعات مردم بعد از انقلاب متفاوت از حال بود چنين پيشنهاداتي محلي از اعراب نداشت ولي در حال حاضر نبايد اين موضوع ناديده انگاشته شود.
در هر حال و با همه اين شرايط نبايد فراموش كنيم كه در عالم سياست ورزي همه چيزي را به خط كش نسبيت مي سنجند و از اين منظر در مجموعه سران شركت كرده در انتخابات جناب ميرحسين همچنان در اولويت است.
--
http://zerodegree.persianblog.ir
http://shzerodegree.blogspot.com
http://zerodegree.wordpress.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر