۲۵ مهر ۱۳۸۳

انسان سنتي / انسان مدرن - ادامه

انسان سنتی/ انسان مدرن - قسمت نهم
سخن در این ایستگاه به درازا کشید ولی اگر کسی بخواهد نظریه نو و فلسفه نو را بشناسد نمی تواند از این محشر عالم فلسفه بسادگی بگذرد. ببینید که تردید به اصولی که در نظر عامه و حتی خواص و فرهیختگان تردید ناپذیر می نمود چگونه در روش شناخت دکارت به بازی گرفته شد و فرو ریخت. این فرو ریختن و آن روش تردید دست مایه بسیاری از فیلسوفان برای نتیجه گیری در نظریه های فلسفی جدید شد. روش جديد دكارت در فلسفه اين بود كه مفاهيم مركب را به اجزای تشكيل دهنده آنها تجزيه و تحليل ميكرد تا اينكه عناصر ساده نشدنی به صورت تصوراتی ساده، روشن، و مشخص درمی آمدند، و نشان ميداد كه چنين تصوراتی اساسی ممكن است از ادراك نخستين موجودی كه فكر می كند ناشی شود يا بر آن متكی باشد. از اين تاريخ تا سه قرن بعد، فيلسوفان از خود می پرسيدند كه آيا " جهان خارجی " ممكن است غير از صورت يا مثال چيز ديگرِی باشد. در تاریخ تمدن در باره عصر خرد؛ عصری که دکارت در آن فلسفه خود را پی افکند؛ چنین می خوانیم: " به همان نسبت كه افكار دكارت را دنبال می كنيم، می بينيم كه عصر خرد، كه همچون كودكی است، خود را با وحشت از برابر خطرهای انديشه واپس ميكشد، و می كوشد كه دوباره وارد زهدان گرم ایمان شود. عنوان رساله ( تفكرات ) به طرزی اطمینان بخش به این صورت در آمد: تفكرات رنه دكارت در فلسفه اولی، كه در آن وجود خداوند و خلود روح ثابت شده است. " او همچنین در زمینه فلسفه وجود نظرات قابل توجه و بدیعی را ارائه می کند و بر این اعتقاد است که کل هستی مانند ماشینی است که از قوانینی مشخص پیروی می کند. شاید چنین موضوعی برای ما که در قرن بیست و یکم هستیم پیش فرضی مسلم و قطعی باشد ولی اگی بیاد بیاوریم که در همان زمان گالیله در دادگاه تفتیش عقاید از ترس جان خود گردی زمین و چرخش آن بدور خورشید را منکر شد، شاید ارزش جملات زیر را که کمی هم محتاطانه نگاشته شده اند بهتر درک کنیم. او می گوید: " با فرض اينكه خداوند ماده را آفريده و حركت را به آن ارزانی داشته است، می توان گفت كه جهان براساس قوانين مكانيك و بدون دخالت عوامل مختلف حركت می كند. در جهان بدون خلا حركت طبيعی ذرات مادی حركتی مستدير خواهد بود و حالتی شبيه گردشار يا گرداب تشكيل ميدهد. خورشيد، سيارات، و ستارگان ممكن است بر اثر جمع شدن ذرات در مراكز اين گردشارها به وجود آمده باشند... اگر علم ما كامل بود، می توانستيم نه تنها نجوم و فيزيك و شيمی، بلكه همه عمليات حيات را، به استثنای خود خرد، به صورت قوانين مكانيكی درآوريم ... ". نظرات جسورانه دکارت در آن دوران با مخالفت های بسیاری نیز مواجه شد: " گاسندی، در پاسخ، ادعاهای دكارت را با ادب مخصوص فرانسويان رد كرد. اين كشيش دليلی را كه دكارت برای اثبات وجود خدا آورده بود كافی نمی دانست. هابز اعتراض كرد كه دكارت استقلال فكر را از ماده و مغز به ثبوت نرسانده است. بنابر گفته هاروی، هابز در خلوت ميگفت كه دكارت خود را كاملا وقف هندسه كرده است ... و اگر به مسائل فلسفی سرگرم نميشد، بهترين مهندس در دنيا بود. هويگنس نيز با هابز هم عقيده بود و چنين می پنداشت كه دكارت از تار و پودهای فلسفی داستان اغراق آميزی ساخته است. يسوعيان تا اين هنگام درباره شاگرد باهوش خود اغماض می كردند و حتی جلو يكی از اعضای خود را كه به او حمله كرده بود گرفته بودند. اما پس از سال 1640، چشم از حمايت او پوشيدند و در سال 1663، به اتفاق ديگران، آثارش را جزو كتابهای ممنوع اعلام كردند". او پس از محکومیت گالیله در حالی که از آن واقعه متاثر بود به مرسن نوشت: " اين عمل ( محكوميت گاليله ) به اندازه ای در من تاثير كرده است كه تقريبا تصميم گرفته ام همه دست نوشته‌های خود را بسوزانم، لااقل آن را به كسی نشان ندهم. ... اگر آن ( حركت زمين ) غلط باشد، همه اصول فلسفی من ( درباره دستگاه ماشينی جهان ) غلط خواهند بود، زيرا آنها مويد يكديگرند. اما به هيچ وجه مطلبی منتشر نخواهم كرد كه كلمه ای بر خلاف ميل كليسا در آن باشد." و پس از مرگ او فقط قطعات اندکی از کتاب " عالم " که در متن بالا در مورد آن صحبت شده است پیدا شد.
انسان سنتی/ انسان مدرن - قسمت دهم
مطلب بالا همه آنچه که بر دکارت گذشت نبود ولی در مقابل، تاثیری که دکارت بر بعد از خود گذاشت به مراتب مهم تر از آنی بود که نظراتی مشابه گفته های بالا بتواند جلوی آن را بگیرد. او که در اغلب علوم دوران خود دستی برده و در آنها نظراتی داشت، از معدود خردمندانی بود که شهرتش پیش از مرگش عالم گیر شد: " اگر چه دانشگاه‌ها فلسفه او را نمی پذيرفتند و روحانيان در زهد و پرهيزگاری او آثار بدعت می ديدند، دانشمندان از رياضيات و فيزيك او تمجيد می كردند، و اشخاص با سليقه در پاريس كتابهای او را، كه با زبان فرانسه روشن و شيوايی نوشته شده بودند، می خواندند. مولير زنان دانشمندی را كه در سالنها درباره گردشارهای دكارت سخن می گفتند ولی نمی توانستند خلئی را تحمل كنند مسخره ميكرد... در واقع همين اعتماد دكارت به خرد بود كه اساس فكری اروپا را در هم ريخت. فونتنل قضيه را بدين صورت خلاصه كرد: ( دكارت است ... كه روش تازه ای در استدلال به دست ما داد، روشی كه از فلسفه او شگفت انگيزتر است، و قسمت عمده آن، بنا بر قوانينی كه خود به ما آموخته است، غلط يا بسيار مشكوك به نظر ميآيد.) شك و ترديد دكارت برای فرانسه و برای قاره اروپا به طور كلی همان كاری را انجام داد كه بيكن برای انگلستان انجام داد، بدين معنی كه فلسفه را از چنگال زمان بيرون آورد و آن را دليرانه بر روی دريای آزاد رها كرد...". کار و روش دکارت فقط در فلسفه و علوم موثر نیافتاد، با توجه به نوع نگرش انتقادی او؛ پس از فلسفه در نگاه هنر مندان به روش های ادبی و هنری نیز بی تاثیر نبود: " آثار دكارت تا حدی در ادبيات و هنر فرانسه تاثير كردند. سبك او به منزله بدعتی نيروبخش بود و فلسفه او به زبان عاميانه نوشته شده و به طور خطرناكی در دسترس همگان قرار گرفته بود. بندرت فيلسوفی ديده شده بود كه با چنان صميميت مجذوب كننده ای ماجراهای خرد را به وضوح شرح دهد; گويی فرواسار بود كه واقعه تهور آميزی را در روزگار شواليه گری توصيف ميكرد.( گفتار در روش ) كه اثری مختصر و قابل فهم است، نه تنها شاهكار نثر فرانسه بود، بلكه، هم از لحاظ زبان و هم از لحاظ عقيده، نمونه ای برای عصر كلاسيك فرانسه به دست داد. اين نمونه باعث نظم، قابل فهم شدن، و اعتدال ادبيات، هنر، آداب، و زبان آن كشور شد. اهميتی كه دكارت به عقايد صريح و روشن ميداد موافق فكر فرانسويان بود. در نوشته‌های بوالو، ستايش از خرد به صورت نخستين اصل سبك كلاسيك درآمد.وی ميگويد: ( پس خرد را دوست داشته باشيد; بگذاريد كه نوشته‌های شما درخشندگی و بهای خود را تنها از آن اقتباس كنند )... تا دو قرن، درام فرانسه به صورت ادبيات خردمندانه ای درآمد كه با طوفان احساسات شديد درگير بود... شايد بتوان گفت كه شعر فرانسه در نتيجه سخنان دكارت آسيب ديد: حالت او، و اهميتی كه به دستگاه‌های ماشينی می داد، جايی برای تصورات يا احساسات باقی نميگذاشتند. پس از او، هرج و مرج پر جوش و خروش آثار رابله، پرت گوييهای نامتناسب مونتنی، حتي بی نظمی های شديد جنگهای مذهبی جای خود را به دلايل معقول كورنی، وحدتهای سه گانه جدی راسين، پرهيزگاری منطقی بوسوئه، و نظم و قانون و شكل و آداب سلطنت دربار لويی چهاردهم داد. دكارت، به اتفاق ديگران، ندانسته سبك جديدی در زندگی و فلسفه فرانسه به وجود آورده بود...". داستان دکارت نیز با همه تفصیل آن به اتمام رسید و آنچه باید دست مایه ما می شد تا با آن به انسان های سنتی و مدرن نگاه کنیم همانا آموزش نگاه انتفادی و روش بررسی موضوع بصورت علمی و موشکافانه است. پس از دکارت نیز فیلسوفانی آمدند و رفتند و بسیاری از آنها متاثر از اعتقادات و عقاید و یا روش دکارت بودند ولی بیش از همه آن فراز و نشیب های فکری و فلسفی بعد از دکارت، مهم ترین موضوع آغاز نقد اصول و اعتقادات مذهبی به عنوان فرو ریختن یک تابو در نوشته های ما بعد دکارت بود. حتی اسپینوزای تماما مذهبی ( 1677-1632 ) نیز برای ارائه اعتقادات و نظریات فلسفی اش خود را ملزم به رعایت استقراء و استنتاج می بیند.
---
انسان سنتی/ انسان مدرن - قسمت يازدهم
قرن هفدهم از نظر اجتماعی هم بسیار با اهمیت است، در همین قرن لوئی چهاردهم در پنج سالگی صاحب تاج و تخت کشوری شد که از نظر نفوس بیشترین جمعیت را در اروپا داشت ( 1643 ). فرانسه با بیست میلیون نفر جمعیت می توانست کشور مقتدری در میان ایتالیا ( 6 میلیون ) و هلند ( دو میلیون ) و امپراطوری از هم گسیخته روم باشد. مادر لوئی چهادهم مازارن ایتالیایی را به سمت مشاور انتخاب کرد و با این عمل دشمنی بسیاری را برای خود خرید و مازارن هم که شیفته مال اندوزی بود بهانه خوبی بدست دشمنان و کشاورزان عاصی از مالیات های مختلف داد که منجر به دو اقدام انقلابی معروف به " فروند " شد: " پارلمان پاريس به طور غيرمستقيم برای زمانی كوتاه جنبه نمايندگی ملی به خود گرفت و اين هنگامی بود كه اعضای آن جرئت يافتند زبان به حمايت از ملت بگشايند. بدين ترتيب اومر تالون در اوايل سال 1648 اعلام داشت كه ماليات های سنگين دوران زمامداری ريشليو و مازارن عامه مردم را به تهی دستی و پريشانی كشانيده اند... در دوازدهم ژوئيه 1648 پارلمان پاريس، همراه با ديگر دادگاه‌های پاريس، در كاخ دادگستری جلسه ای تشكيل دادند و در خطابيه خود از پادشاه و مادرش، درخواست هايی كردند كه البته در نظر مخاطبان لحنی كاملا انقلابی داشتند... " این ماجرا تا به آنجا پیش رفت که ملکه و پادشاه از پاریس خارج شده و شهر بصورت منطقه ای جنگی سنگربندی شده تبدیل شد. مازارن نیز تحت تعقیب قرار گفت ولی دیری نپائید که اختلافات داخلی شورشگران موجب نابودی آنها شد و پادشاه ملکه به همراه مازارن با لشگری پاریس را محاصره کردند و با افتخار به سلطنت باز گشتند ( 1649 ). فروند دوم اما بیشتر اشرافی بود تا مردمی و کشاورزی که به وسیله اسپانیا نیز حمایت می شد. ولی هر چه بود باعث شد تا لوئی چهاردهم در سیزده سالگی؛ خود سلطنت را بدست گیرد و مازارن را عزل کند ( 1651 ). یک سوی دیگر را نیز نهضتی زنانه در دست گرفت و تا کنار دیوارهای پاریس پیش رفت و به کمک گروه اشرافی دیگر شهر را تصرف کرد: " كنده فرمانروای پاريس شد. ليكن بزودی افراد محتاط از او روی گردانيدند. وی در پرداخت مقرری سپاهيانش عاجز ماند، آنها از كنارش پراكنده شدند، و مردم سر به شورش برداشتند. در چهارم ژوئيه گروهی از آشوبگران به شهرداری ريختند و با خشم و تهديد خواستار شدند كه كليه طرفداران مازارن را بديشان تسليم كنند; و برای آنكه شمه ای از مخالفت و خشم خود را ظاهر كرده باشند، بنای شهرداری را آتش زدند و سی نفر از اهالی را كشتند. امور اقتصادی از هم گسيخت؛ تامين آذوقه برای اهالی شهر دچار وقفه شد; و خطر قحطی ساكنان پاريس را مورد تهديد قرار داد... در بيست و يكم اكتبر ( 1652 )، خاندان پادشاهی با صلح و آرامش وارد پاريس شد. منظره سلطان جوان چهارده ساله نيكو روی و دلاور اهالی پاريس را شيفته و شيدا كرد و غريو ( زنده باد پادشاه! ) در خيابانها طنين انداز شد... . از آن پس لويی چهاردهم خويشتن را آنچنان مقتدر يافت كه در ششم فوريه 1653 مازارن را دوباره به خدمت خواند و كليه اختيارات پيشين را بدو سپرد. دومين شورش فروند نيز پايان پذيرفت. ". لوئی چهاردهم تا هنگام مرگش در 1715 با اقتدار تمام بر فرانسه حکومت کرد و در عصر خود قانون جدید و پلیس و بیش از آن پلیس مخفی را بدعت نهاد. در دوران این پادشاه مقتدر؛ فرانسه به عصر طلایی خود دست یافت. او و مازارن " آکادمی نقاشی و مجسمه سازی " را در 1648 به راه انداختند که مر کز رشد و شکوفایی هنر فرانسه شد. او هنرمندان را تحت حمایت خود گرفت و منتخبین آنها را به ایتالیا برای گذارندن دوره های آموزشی رهسپار کرد و موظفشان کرد تا تحت هر شرایطی بعد از هر سه ماه کار، یک " شاهکار " از خود بر جای بگذارند! و نتیجه همان شد که می خوانید: " نتيجه اين پرورش و ملی ساختن هنر در فرانسه ايجاد سرمايه عظيمی از كاخها، كليساها، مجسمه‌ها، پرده‌ها، فرشينه‌ها، سفالينه‌ها، مدالها، كنده كاريهای روی فلز و سكه بود كه عموما به مهر غرور و سليقه - با علامتهای خاص( پادشاه خورشيد مثال ) ممهور شده بودند. وضع حاصل، چنانكه برخی به شكايت اظهار داشته اند، پيروی هنر فرانسه از مركز رم نبود، بلكه تبعيت هنر رم از اراده لويی چهاردهم بود... كولبر( جانشین مازارن ) پول فرانسه را به كيسه ايتاليا می ريخت تا آثار هنری دوره‌های كلاسيك و رنسانس را خريداری كند. همه كوششها به كار می رفتند تا فر و شكوه امپراطور روم به پادشاه و پايتخت فرانسه منتقل شود. نتيجه ای كه به دست آمد دنيا را به شگفتی انداخت. لويی چهاردهم بزرگترين هنر پرور تاريخ شناخته شده است. " نتیجه همه آن کارها این شد که مرکزیت هنر و تمدن پس از صدها سال از ایتالیا به فرانسه منتقل شد. نام هایی چون فیلیپ دو شامپنی، لوسوئور نقاش ها و پیر پوژه به عنوان مشهور ترین مجسمه ساز آن دوران بودند. فرنسوا ژیراردون و برادران گاسپار نیز در ساخت حوض ها و پیکره ها دست داشتند. کویزووکس هم دوازده پیکره از لوئی چهاردهم ساخت. به این جمع مولیر، کورنی، راسین و لافونتن شاعر – انجمن دوستان چهارگانه - را هم بیافزائید تا ادبیات نیز نقشی در ساخت این معجون گوارای بعد از رنسانس داشته باشد. در دوران همین پادشاه بود که کاخ ورسای، موزه لوور و کاخ مارلی سن - ژرمن ساخته شد و در آنها با الهام از سبک باروک طراحی تجملاتی رایج شد. تجمل در همه شئون زندگی فرانسوی ها رایج شد، آنها ساده زیستی مذهبی دوران کلاسیک را بطور کل فراموش کردند و در تجمل و تزئین گوی سبقت را از همه جهانیان ربودند. اشرافیان و درباری ها که مجموعه مفت خورهایی بودند که فقط زمان جنگ و لشگر کشی به کار می آمدند و می توانستند از خدم و حشم خود لشگری ترتیب دهند قصر با شکوه ورسای را جولان گاه خود قرار دادند و در آنجا مشغول به افراط در انتخاب معشوقه و دوئل شدند ( گویا این دو ارتباطی منطقی با یکدیگر دارد! .
هر چه کردم خودم را به آن راه بزنم و بنابر وعده ای که داده بودم در همين قسمت قال قضيه فرانسه را بکنم و بگذرم نشد. و دليل آن هم پارامترهائی بود که در رشد تمدنی بنام فرانسه در عصر لوئی چهاردهم ديدم بود و بد ندانستم دوستان را - که کم کم تعداد نظراتشان از تعداد انگشتان يک دست هم کمتر شده است - نيز در حيرت خود شريک کنم. خودتان قضاوت کنيد که پارامترهای توسعه کشوری در سه قرن پيش چه بوده و ما پس از سه قرن کدام ها را بدست آورده ايم! در کنارش بدم نيامد و اميدوارم شما هم بدتان نيايد که کمی در آداب و رسوم اوج اشرافی گری غور کنم و نيز فساد را که خواه و ناخواه گريبان گير دولت متمول می شود نشان دهم. حرص و آز سيری ناپذير برای يافتن بازارهای خالی بيشتر و نيروی کار ارزان تر و ديگر چيزها که خود می خوانيد و اميدوارم بنده را از نظرات خود بيش از اين محروم نگذاريد.
انسان سنتی/ انسان مدرن - قسمت دوازدهم
اما چگونه شد که فرانسه به " دروازه های تمدن بزرگ " رسید! داستان رشد حیرت انگیز فرانسه در زمان لوئی چهاردهم بیش از همه وابسته به فردی است که پس از اثبات خیانت نیکولا فوکه در سمت ریاست کل دارائی مملکت عهده دار این شغل شد. او کسی نبود جز " ژان باتیست کولبر " که پس از جشن بزرگ و پر هزینه ای که فوکه برای افتتاح یا معرفی لوور ترتیب داده بود مامور رسیدگی به کارهای وی شد: " برای نظارت بر عملیات فوكه، من كولبر را چون بازرسی در دستگاه دارایی همكار او ساختم ... و این مردی بود كه به وی حداكثر اعتماد را داشتم، زیرا هوش و پشتكار و درستیش را آزموده بودم .... کولبر گزارش داد كه هر چه به دست فوكه انجام میگیرد بر پایه فساد و اختلاس است. در هفدهم اوت 1661 فوكه پادشاه جوان را برای شركت در جشنی بزرگ به وو - لو - ویكنت دعوت كرد. شش هزار نفر مهمان غذای خود را در شش هزار بشقاب طلا و نقره صرف كردند; مولیر كمدی خیرهمسران خود را در میان باغ و گلزار محوطه جلو كاخ به روی صحنه آورد. ضیافت آن شب برای فوكه به قیمت ۱۲۰۰۰۰ لیور به اضافه آزادیش تمام شد. لویی احساس كرد كه آن مرد بیش از ظرفیت خود میدزدد... پادشاه در كمین نشست تا مدارك خیانتكاری رئیس كل دارایی تكمیل شوند. در روز پنجم سپتامبر به رئیس تفنگدارانش دستور داد كه فوكه را دستگیر كند... دادگاه به تبعید فوكه و ضبط داراییش رای داد. لویی رای دادگاه را به حبس ابد مبدل كرد. مدت شانزده سال آن وزیر خوشدل و خوشگذران در قلعه پینیرول در شهر پیمون به امید آزادی رنج كشید...". و پس از آن لوئی چهاردهم کولبر را به سمت ریاست کل دارائی منصوب کرد. او توانست با اعمال سیاست هایش حمایت عمومی را بدست بگیرد و در صنعت و فرانسه را به پیشرفت های چشمگیری برساند: " وی، كه خون طبقه بورژوا را در رگ ها داشت و در محیط اقتصاد و صرفه جویی بار آمده بود، طبعا از نابسامانی و بی نظمی انزجار داشت. گویی طبیعت و گردش دوران او را دست چین كرده بود تا كاخ ورسای آرشیو اقتصاد كشور فرانسه را از حالت ركود روستایی و تجزیه ملوك الطوایفی درآورد و آن را بر اساس نظام متحدالشكلی مبتنی بر صنعت، تجارت، كشاورزی، و دارایی ملی استوار سازد؛ نظامی كه با حكومت متمركز سلطانی مقتدر همگام باشد و شالوده مادی لازم برای نگاهداری قدرت و عظمت آن پادشاهی را به وجود آورد".
او در دوران خود توانست میزان بهره را به خوبی پائین بیاورد و وصول مالیاتها را منطقی سازد و از افراد کم بضاعت کمتر مالیات بگیرد؛ همین امر مایه شادمانی و حمایت طبقات کم درآمد از وی شد: " به درخواست كولبر، پادشاه یك دیوان عدالتتاسیس كرد تا به هر گونه اختلاس و خلافكاری مالی از سال 1635 به بعد، در مورد هر كس در هر مقام و موقعیتی باشد، رسیدگی كند. كلیه سازمانهای مالی، ماموران وصول مالیاتها، و موجران و رباخواران مكلف بودند كه دفاتر و اسناد خود را ارائه دهند و ثابت كنند كه عوایدشان را از راه‌های قانونی به دست آورده اند. هر كس كه در معاملات دست پاك نشان نمی داد، پایش دربند و داراییش ضبط میشد. دیوان عدالت ماموران خود را به سراسر كشور فرستاد و خبرچینان را مورد تشویق قرارداد... بسیاری از ثروتمندان به زندان افتادند و برخی از آنان بر چوبه دار شدند. طبقات بالا از وجود كولبر مخوف اظهار نفرت كردند، و طبقات پایین به شادی درآمدند. سرمایه داران در بورگونی شورشی علیه وزیر برپا ساختند، اما توده مردم سلاح به دست در برابر ایشان قیام كردند، و حكومت با زحمت بسیار توانست سرمایه داران را از آفت خشم مردم مصون دارد. سرانجام ۱۵۰۰۰۰۰۰۰فرانك از طرف سرمایه داران متمرد به خزانه كشور تادیه شد و ترس برای مدت یك نسل خیانتكاری های مالی را تعدیل كرد... ". او وام ها را هدایت شده پرداخت می کرد و به همین منظور توانست بسیاری از صنعتگران و پیشه وران را از کشورهای اطراف به فرانسه بکشاند که نتیجه اش رونق اقتصادی و پیشرفت صنعتی بود: " ... وی، با اعطای معافیتهای مالیاتی و وامهای دولتی و پایین آوردن نرخ بهره به پنج درصد، به پیشرفت اقدامات اقتصادی كمك شایان كرد. همچنین به صاحبان صنایع جدید اجازه داد كه از حق انحصار برخوردار شوند تا كارشان نضج بگیرد و براساسی محكم استوار شود. پیشه وران بیگانه مورد انواع تشویق های مالی قرار گرفتند تا فرانسه را مقر هنرنمایی خود سازند؛ شیشه گران ونیزی در سن - گوبن ماوا گزیدند؛ آهنگران سوئدی به پاریس دعوت شدند و یكی از هلندیهای پروتستان، پس از آنكه اطمینان یافت كه در فرانسه آزادی دینی خواهد داشت و دولت نیز سرمایه ای به او وام خواهد داد، كارخانه پارچه بافی بزرگی در شهر آبویل دایر كرد. در سال 1669، در فرانسه ۴۴۰۰۰ دستگاه بافندگی وجود داشت؛ شهر تور بتنهایی دارای ۲۰۰۰۰ كارگر نساجی بود ... در این دوره فرانسه توتكاری فراوان كرده و در صنعت ابریشم سازی شهرتی بزرگ به دست آورده بود. با افزایش لشكریان لویی چهاردهم كارخانه‌های پارچه بافی نیز متعدد شدند تا پوشش آنها را تامین كنند. براثر عوامل ترغیب آمیز، صنایع فرانسه بسرعت توسعه یافتند. بسیاری از آن صنایع محصولاتی برای بازار داخلی و بازار بین المللی تولید میكردند، و پاره ای از آنها چنان رونق یافتند كه از لحاظ تجهیزات، سازمان اداری، و حجم بهره برداری به مرحله اقتصاد سرمایه داری رسیدند". شاید بتوان وی را به عنوان اولین شارع کنترل کیفیت دولتی به حساب آورد. او برای اولین بار کیفیت محصول را مبنای امتیاز قرار داد و برای تولید محصولات بد و بدون کیفیت جریمه قائل شد: " ... كولبر، كه پیوسته اشتیاق مفرط به برقراری نظم و كارآیی داشت، صنایع را ملی كرد و مقررات صنعتی را با نظارت شوراهای بخش و اصناف به طرزی متراكم توسعه داد. هزاران بخشنامه روشهای تولیدی، اندازه و رنگ و جنس محصولات، و ساعات و شرایط كار را معین و محدود میكردند. در هر شهر هیئت های ناظر مامور بودند كه از به بازار آمدن هر نوع محصولات كارخانه ای و دستی نامرغوب جلوگیری به عمل آورند. نمونه‌های مصنوعات معیوب با نام سازنده یا كارخانه دارانشان در معرض تماشای عمومی قرار داده میشدند. اگر خلافكار جرم خود را تكرار میكرد، در دادگاه صنفی مورد مواخذه قرار میگرفت؛ و اگر بار سوم محصولی معیوب به بازار میفرستاد، در شارع عام به تیری بسته میشد تا مردمان او را لعن و تحقیر كنند ... ".
در عالم تجارت او و بسیاری دیگر از هم کیشان اروپائیش به روش " مرکانتیلیسم " اعتقاد داشتند: " كولبر در عالم تجارت نیز، مانند همه سیاستمداران زمانش، بر این عقیده بود كه اقتصاد ملی باید حداكثر ثروت و بی نیازی را در كشور تامین كند؛ و نیز چون طلا و نقره به عنوان وسیله مبادله عناصری آنچنان ارزنده اند، پس تجارت ملی باید براساس "تعادلی به سود كشور تنظیم شود" - بدین معنی كه مقدار صادرات بر واردات فزونی داشته باشد تا سیلی از طلا و نقره را به درون كشور بكشاند. تنها از این راه بود كه فرانسه، انگلستان، و ایالات متحده هلند كه معدن طلا و نقره ای نداشتند، میتوانستند نیازمندیهای خود را برآورند و در هنگام جنگ ساز و برگ لشكریانشان را تامین كنند... ". این امر ناخود آگاه موجب استثمار کارگران برای ایجاد امکان رقابت قیمتی محصول با دیگر کشورها می شد ولی از سوی دیگر عامل تجمع سنگ های گرانبها در کشور بود: " بدین ترتیب، برحسب نظریه اقتصادی كولبر، مزد كارگران می بایست كم باشد تا حاصل دسترنجشان بتواند در بازارهای خارجی رقابت كند و طلا را به درون كشور بیاورد؛ پاداش كارفرمایان می بایست زیاد باشد تا ایشان را به تاسیس صنایع و تولید مصنوعات برانگیزد، بخصوص تولید اجناس تجملی كه گرچه در جنگ مصرفی نداشتند، با اندك هزینه صادراتی سود هنگفتی به بار می آوردند؛ و نیز نرخ بهره می بایست نازل باشد تا معامله گران را به وام گرفتن از دولت ترغیب كند ... بنابر آنچه گذشت، در نظر كولبر (همچنانكه در نظر سولی، ریشلیو، و كرامول) خاصیت ذاتی تجارت عبارت بود از صدور اجناس ساخته شده برای به دست آوردن طلا یا مواد خام". ملاحظه می فرمائید که چه ترکیب خوبی خواهد بود اینچنین سیاست تجارئی!! از سوئی کم بودن حقوق کارگران به عنوان اصلی ترین هزینه بی بازگشت و ترغیب کارفرمایان برای تاسیس صنایع و استثمار بیشتر و نهایتا صادرات محصول در شرایط ایده آل می تواند چه سرمایه هنگفتی را به جیب کشور و دولت بریزد! عجیب نیست اگر با این سیاست سرعت رشد تجاری و صنعتی فرانسه ناگهان شدت بگیرد.
با شدت گرفتن تجارت بناچار بایستی برای ارتباطات نیز فکری می شد. هم از این رو بود که کولبر به فکر ترمیم و تاسیس راه های داخلی و خارجی افتاد: " او كوشش بسیار كرد تا برای سهولت حمل و نقل داخلی راه‌هایی تازه بگشاید. ابتدا شبكه ای از جاده‌های پادشاهی به وجود آورد كه در اصل فایده نظامی داشت، لیكن در توسعه تجارت نیز سودمند افتاد... به پیشنهاد پیر پول دو ریكه، كولبر دوازده هزار نفر را به حفر كانال بزرگ لانگدوك گماشت. طول آن كانال 260 كیلومتر بود و ارتفاع آن از سطح دریا گاهی به 253 متر میرسید.

هیچ نظری موجود نیست: