۵ آبان ۱۳۸۳

انسان سنتي / انسان مدرن - قسمت هاي شانزده و هفده

انسان سنتی/ انسان مدرن - قسمت شانزدهم
علم و هنر
از هنر گفتیم ولی نه به تمامی و در خور، در دوران لوئی چهاردهم نام و آوازه هنرمندان فرانسوی به همه جهان رسید و حتی بسیاری از هنرمندان غیر فرانسوی نیز مشمول موهبت های او شدند: "... بسیاری از شاهكارهای ادبی آن پادشاهی نامه‌های (1656) و اندیشه‌های پاسكال؛ تارتوف (1664)، ضیافت مجسمه سنگی (1665)، مردم گریز (1666) مولیر؛ اندرزها (1665) اثر لاروشفوكو؛ هجاها، اثر بوالو (1667) و آندروماك (1667) راسین پیش از سال 1667، و به قلم بزرگانی كه تربیت شده دوران ریشلیو و مازارن بودند، به نگارش درآمده بودند... لویی چهاردهم بخشنده ترین ادب پرور سراسر تاریخ شناخته شده است ( این جمله را قبلا نیز خوانده اید! می دانم ). هنوز دو سال از آغاز فرمانرواییش نگذشته بود (1662-1663) كه به كولیر و چند تن دیگر دستور داد افراد شایسته ای را مامور سازند تا فهرست هایی از نویسندگان و دانشمندان و عالمان تهیدست، از هر شهر و دیاری كه بودند، تهیه كنند و به وی عرضه دارند. طبق آن فهرست ها، هاینسیوس ووسیوس، دانشمندان هلندی؛ كریستیان هویگنس، فیزیكدان هلندی و بویانی، ریاضیدان فلورانسی و عده دیگری از بیگانگان با شگفتی تمام نامه ای از كولبر دریافت داشتند كه به اطلاعشان میرساند پادشاه فرانسه مستمری سالیانه ای در حق ایشان مقرر فرموده است با این شرط كه دولت متبوعشان موافقت خود را در آن باره اعلام دارد.
برخی از این مستمری ها به مبلغ گزاف 3000 لیور در سال میرسید. بوالو، كه به طور غیر رسمی مقتدای شعر فرانسه شناخته میشد، با مواجبی كه از پادشاه میگرفت چون اربابان دولتمند زندگی میكرد، و در هنگام مرگش مبلغ286000 فرانك وجه نقد بر جای گذارد. راسین در مقام مورخ شاهی در مدت ده سال 145000 فرانك صله گرفت. به احتمال قوی، اعطای مقرری های بین المللی بیشتر برای جلب اذهان و كسب آوازه شهرت در میان كشورهای بیگانه بود، اما انعامها و مستمری های داخلی بدان منظور مقرر می شدند كه فعالیت های فكری و هنری به زیر نظارت و اداره دولت درآید. در واقع این مراد به طور كامل حاصل شد؛ بزودی كلیه نشریات تابع بازرسی مقامات دولتی شدند؛ و نیروی فكری ملت فرانسه، جز پاره ای سركشی های پراكنده و كم اهمیت، اختیار خود را یكسره به دست پادشاه سپرد..." ما می گوئیم: مرگ می خواهی برو به هندوستان! من وجه مسمای این مثل را هرگز نفهمیدم ولی آنچه از آن می فهمم این است که از کاری که کرده ای بیشتر از این نمی توانستی بهره مند شوی!. فکر می کنم لوئی چهاردهم ما هم از هزینه ای که کرده بود بیشتر از این نمی توانست بهره ببرد. هنرمندان و نخبه گان یک جامعه – که خودمان بهتر می دانیم چندان هم با آسایش و آرامش ناسازگار نیستند – با طیب خاطر و اختیار تمام خودشان را به سانسور و نظارت هدف مند وا دادند! مثل این است که خودت دست هایت را برای خوردن دستبند جلو بیاوری.
حال بقیه ماجرا را بشنویم، از اضافه گوئی های من به مراتب بهتر است: "...افزون بر این ها، لویی اطمینان یافت كه از آن پس قلمهای وظیفه خوارش، به نظم و نثر، ستایش او را خواهند سرود و سیمای سرخ و سفیدی از وی تحویل تاریخ خواهند داد والحق این تكلیف به نحو احسن انجام یافت... لویی نه تنها به مردان عالم ادب كمك های مالی رساند، بلكه ایشان را در پناه حمایت و احترام خود گرفت، مقام اجتماعیشان را بالا برد، و دربار خود را به وجودشان مزین ساخت. وی به بوالو میگفت: « به خاطر داشته باش كه من در هر حال نیم ساعت وقت خصوصی برای تو آماده دارم ». گرچه ذوق ادبیش تمایل شدید نسبت به نظم و قالب شیوه كلاسیك داشت، از جهتی هم معتقد بود كه آن خصایص نه فقط موجب پایداری دولت، بلكه مایه سرفرازی كشور فرانسه نیز هستند. لویی از پاره ای جهات در داوری و ذوق ادبی خود پیشرفته تر از درباریان و مردم فرانسه بود. قبلا او را دیدیم كه چگونه در برابر دسیسه‌ها و كینه توزی های اشراف و روحانیان از مولیر حمایت كرد؛ بعدا او را خواهیم دید كه تا چه حد از بلندپروازی های شاعرانه راسین تشویق به عمل خواهد آورد.( این ها را اجازه بدهید تا در اصل کتاب بخوانیم و در ااین مقال که بسیار هم بلند شده نیاوریم )... باز به تلقین كولبر، و بار دیگر به پیروی از ردپای ریشلیو، لویی چهاردهم شخصا پشتیبانی از آكادمی فرانسه را بر عهده گرفت، آن را به مقام یكی از سازمان های مهم دولتی رساند، بودجه ای هنگفت برای نگاه داریش اختصاص داد و محل آن را در كاخ لوور قرار داد. كولبر خود به عضویت آكادمی فرانسه درآمد. هنگامی كه یكی از "عالیجنابان" عضو آكادمی صندلی راحتی مجللی برای نشستن خویش در آكادمی تهیه كرد، كولبر نیز سی و نه صندلی راحتی دیگر مانند آن برای باقی اعضا سفارش داد تا برابری شان شامخ ایشان را، كه در مقامی برتر از «آكادمی فرانسه» هم معنی شد. در سال 1663 «آكادمی كتیبه‌ها و ادبیات» نیز ضمیمه آن شد تا وقایع آن دوران پادشاهی را ضبط كند".
در دوران همین پادشاه اولین لغت نامه به رشته تحریر در آمد. این لغت نامه اگر چه بسیار کند پیش رفت و دچار تغییرات و زوائد و حواشی بسیار ناشی از حضور غلط های مصطلح رشد یافته در زبان محاوره ای مردم کوچه و بازار، لغت سازی های علوم و فنون که به سرعت و شدت در حال پیشرفت بودند و اصطلاحات و محاورات سرگذر قرار گرفت، ولی: "... در عوض شالوده دقت، ظرافت، پاكی، و صراحت آن را مستحكم ساخت؛ به بیان دیگر، گرچه شكسپیری آشوبگر و هرزه درای به وجود نیاورد، فرانسه را زبان مورد ستایش عموم كشورهای اروپایی قرارداد و آن را واسطه ای شایسته و نافذ برای برقراری روابط سیاسی و گفتگوهای اشرافی ساخت". پدران ما کاملا بیاد می آورند که در دوران تحصیل شان در مدارس آن زمان، همواره از دو زبان به عنوان زبان هایی که دارای دستور زبان کامل هستند یاد می کردند: فرانسه و عربی. زبان فرانسه در حدود جنگ دوم جهانی به عنوان زبان دوم در اغلب کشورهای جهان تدریس می شد و این نشان دهنده اهمیت این زبان در جهان بود. حال باید باور کنیم که همت بالا و هدایت درست، براحتی می تواند یک کشور چون فرانسه پیش از لوئی چهاردهم را به اوج افتخار برساند. بگذریم...
---
انسان سنتی/ انسان مدرن - قسمت هفدهم
ستارگان علم و هنر
کورنی، راسین، بوالو، مولیر و لافونتن یا انجمن دوستان چهارگانه؛ مادموازل مادلن دوسکودری با رمان ده جلدی کوروش کبیر؛ ماری مادلن پیوش دولاورنی یا کنتس دولافایت با تصنیف شاهزاده خانم كلورا و ماری دو رابوتن شانتال یا مادام دوسوینیه که به خاطر نامه هایش به دخترش شهرت بسزائی یافت از جمله نویسندگانی بودند که پرچم ادبیات رمانتیک را در فرانسه برافراشتند و همه آنها در دوران لوئی چهاردهم ظهور و بروز یافتند. به این مجموعه بیافزائید فرانسوا دولاروشفوكو را که بخاطر جملات قصارش جایگاهی فراخ در ادبیات کلاسیک فرانسه یافته است. من به همه خوانندگان این متن پیشنهاد می کنم تا فصل پنجم از جلد هشتم کتاب تاریخ تمدن را بخوانند، تمامی اطلاعات نوشته شده در این قسمت کم و بیش از همان بخش برداشته شده است مضافا اینکه شناختی جامع و کامل از نویسندگان و هنرمندان آن دوران بدست می دهد که من بخاطر حفظ خلاصه گوئی ناچار به حذف آنها شدم و از این بابت ناخرسندم. ولی چه می توان کرد؟. در همین بخش می توانید برخی از جملات قصار لاروشفوکو را بیابید، شاید برخی از آنها برای شما آشنا باشند! همچنین آنجا با نام لابرویر و تنی چند از نویسندگان دیگر آشنا خواهید شد که به نوبه خود مایه افتخار و غرور بیشتر فرانسه شدند چنانچه: " فردریك كبیر به ولتر نوشته است: « چند قرن دیگر مردم آثار نویسندگان بزرگ عصر لویی چهاردهم را به زبانهای خود ترجمه خواهند كرد؛ درست همان طور كه ما اكنون نوشته‌های زمان پریكلس و آوگوستوس را ترجمه می كنیم.» مدتی پیش از آنكه لویی چهاردهم جهان را بدرود بگوید، بسیاری از صاحبنظران فرانسوی در مقام مقایسه هنر و ادبیات آن دوران پادشاهی با بهترین آثار هنری و ادبی یونان و روم باستانی برآمده بودند. در سال ۱۶۸۷ شارل پرو در برابر اعضای آكادمی فرانسه چكامه ای با عنوان « قرن لویی بزرگ » خواند و مقام فرانسه آن عصر را برتر از هر دوره درخشانی در تاریخ قرار داد...".
در این میان اما علوم هم در سایه گشایش ایجاد شده راه خود را می یافت و جلو می رفت، توریچلی نیز در همان هنگام مشغول ساختن فشار سنج جیوه ای خود بود، بلز پاسکال ( ۱۶۲۳-۱۶۶۲ ) در همان دوران اولین ماشین حسابگر را ساخت که خود جایگاهی خاص در علم و صنعت بازی می کند. فراموش نکنیم که اساس عمل ماشین های حسابگر بر اساس عمل دوتایی – صفر و یک - است که مبنای محاسبات کامپیوترهای نسل اول بود. هم او بود که با فرما حساب احتمالات را بر مبنای ایده ای که یک قمار باز حرفه ای به او داده بود پی ریخت. او عمر کوتاهی داشت و در جوانی به بیماری لاعلاجی گرفتار آمد که درد غیر قابل تحمل ناشی از آن، پاسکال را اعتقاد به خدا کشاند و در این راه آنچنان به افراط رفت که حتی به دخترش اجازه ازدواج نداد و خود را با کمربندی پوشیده از میخ های آهنین شلاق می زد و نهایتا در سن چهل سالگی بدرود حیات گفت. او همچنین اعتقادات دکارت را به عنوان راهروی که به الحاد منتهی می شود محکوم کرد: " وی گفت: « من دكارت را نمی توانم ببخشم. او اگر در سرتاسر فلسفه اش از خدا صرفنظر میكرد، خوشحال می شدم؛ ولی از اظهار اینكه با یك تلنگر دنیا را به حركت انداخته است ناگزیر بود؛ از آن پس دیگر كاری با خدا نداشت»". شاید در همین چند کلمه بهتر بتوانید به تحول فکری ایجاد شده طی چند دهه ای که گذشت درک کنید. از اتهام کفر و الحاد و سوزاندن تا نوعی مذموم شناختن! این تفاوت اصلی بین رفتار قرون وسطائی است با هنجارهای تفکر نوزائی. اینجا؛ اگر نه همه چیز ولی بسیاری حرف ها و عقیده ها می تواند ابراز شود و مستوجب عقوبتی تلخ نگردد. از این پس اظهار نظرها راهگشای علم هم می شوند و موجب سرعت گرفتن قافله علم هم می شوند و فقط به فرنسه هم ختم نمی شود و چنانچه خواهیم دید کشورهای دیگر اروپا از بعضی جهات حتی پیشی هم خواهند گرفت ولی به هر حال طلایه دار گشایش های علمی و فلسفی – تا آنجا که من پیش رفتم – فرانسه بوده است. شاید بد نباشد قسمتی از همان مرجع معروف را در این زمینه برایتان خلاصه و بازگو کنم: " ... مشرب اروپا، خوب یا بد، اندك اندك از روح مافوق طبیعی به روح دنیوی، از الاهیات به علوم، و از امید به بهشت و ترس از دوزخ به طرحهایی برای توسعه دانش و ترقی و پیشرفت زندگی انسانی می گرایید ... حتی در میان این تعداد انگشت شمار ثروتمند، كسانی بودند كه در علوم كار میكردند، به حل معادلات میپرداختند، در آزمایشگاه انگشتانشان را میسوزاندند، مواد شیمیایی را استنشاق میكردند، و یا با حیرت به ستارگان فزاینده چشم میدوختند. در پاریس خانمهای متجدد در جلسات درس شیمی لمری و آزمایشهای كالبدشناسی دو ورنه اجتماع میكردند. كنده، لمری را به سالن كاملا انحصاری خود دعوت كرد، و لویی چهاردهم دو ورنه را برای كمك به ولیعهد در امر تحصیل برگزید...".
در دیگر کشورها هم همانطور که پیشتر گذشت خبرهائی بود، آفت نو آوری پس از فرانسه به جان همه اروپا نیز کم و بیش افتاده بود: " ... در انگلستان چارلز دوم یك « آزمایشگاه شیمی » خاص خودش داشت؛ بارونها، اسقفها و وكلای دادگستری به آزمایش می پرداختند؛ بانوان شیك پوش با درشكه‌هایشان به تماشای شگفتیهای نیروی مغناطیسی می آمدند؛ اولین، كه به آزمایشهای فیزیك دست می زد، پیشنهاد كرد كه موسسه ای برای تحقیقات علمی تاسیس شود. پیپس، ضمن اشتغال به امور دریایی، با میكروسكوپ، تلمبه بادی، و چاقوی تشریح سخت كوشانه كار میكرد و به ریاست انجمن سلطنتی نیز منصوب شد. دانشگاه‌ها در علایق جدید از مردم عقب مانده بودند، لیكن آكادمی های خصوصی به پیشواز آن رفتند. گویا نخستین آنها آكادمی اسرار طبیعت در ناپل بود ( ۱۶۵۰ )؛ سپس آكادمیا دئی لینچئی در رم ( ۱۶۰۳ ) كه گالیله به آن وابستگی داشت؛ بعد آكادمیا دل چیمنتو بود كه شاگردانش، و یونانی و توریچلی، آن را در فلورانس بنیاد گذاشتند( ۱۶۵۷ ). موسسه به كارهای آزمایشی تخصیص یافت و شك دكارتی را اساس كار خود قرار داد؛ هیچ چیز از روی اعتقاد و ایمان پذیرفته نمی شد؛ هر مسئله ای، بدون در نظر گرفتن فرقه‌های مذهبی و فلسفه موجود، مورد تحقیق قرار میگرفت. آكادمی هایی در شواینفورت ( ۱۶۵۲ )، آلتدورف ( ۱۶۷۲ )، و اوپسالا ( ۱۷۱۰ ) تاسیس یافتند؛ آكادمی برلین در سال ۱۷۰۰، پس از تقاضای سی ساله لایبنیتز، به وجود آمد؛ و ایجاد آكادمی سن پطرزبورگ ( ۱۷۲۴ ) در هم باید به حساب لایبنیتز بنویسیم. در فرانسه آكادمی علوم از جلسات ( ۱۶۳۱-۱۶۳۸ ) مرسن، روبروال، دزارگ، و دیگر دانشمندانی كه در خانه پدر پاسكال در پاریس یا در سلول صومعه مانند مرسن تشكیل میشدند گسترش یافت. برنامه ای « برای تكامل علم و هنر » و تحقیق درباره هر آنچه برای نسل بشر مفید یا آسایش بخش است تنظیم كرد؛ و نیز تصمیم گرفت دنیا را از آن خطاهای عمومی كه از دیر باز به جای راستی قلمداد شده اند بیاگاهاند، لیكن به اعضایش توصیه كرد تا از بحث درباره مذهب و سیاست خودداری كنند. این آكادمی، در سال ۱۶۶۶، به فرمان همایونی و محلی در كتابخانه سلطنتی مفتخر شد: در ورسای هنوز هم تابلو بزرگی، اثر تستلن، وجود دارد كه در آن لویی چهاردهم را در حال اعطای این فرمان به گروهی به ریاست كریستیان هویگنس و كلود پرو می بینیم... ". می بینیم که روند کنار گذاردن اصول خشک مذهبی با رشد چشمگیر دستیابی به تازه های علوم و فنون مقارن است. دوستانی که از ابتدا این سلسله مقالات را پی گرفته اند می دانند که در ابتدا بحث با همین برهان آغاز شد که ترک نگرش مذهب کلاسیک به پدیده ها در حکومت موجب آن شد که دست یابی به اصول علمی تسریع و تسهیل گردد و اکنون فکر می کنم به آن دلیل تاریخی دست یافته ایم
.

هیچ نظری موجود نیست: