۲۷ مهر ۱۳۸۳

انسان سنتی / انسان مدرن - ادامه

ماجرای کولبر و خدماتش هنوز تمام نشده است و بحق ماجرايی خواندنی و عبرت آموز است. اينکه چگونه فرد می تواند در تحولات اجتماعی موثر باشد در همين داستان و شايد ماجراهايی که در انگستان در همين ايام می گذرد بخوبی خود را نشان می دهند. از سوی ديگر ثروت و مکنت هماره خود را دوشادوش تجمل و فساد نمايانده است و اين ماجرا نيز به واقع به اين موضوع مهر تاييد می زند. بيائيد داستان را با هم دنبال کنيم اگر حوصله داريد و از زياده گوئی های من خسته نشده ايد.
انسان سنتی/ انسان مدرن - قسمت سيزدهم
بدین ترتیب، در سال ۱۶۸۱ خلیج بیسكی در اقیانوس اطلس از طریق رود گارون، كانال لانگدوك، و رود رون به دریای مدیترانه متصل شد، و تجارت فرانسه با به دست آوردن راهی میان بر از عبور از خاك پرتغال و اسپانیا بی نیاز گشت". پس از آن به فکر راههای دریایی که فرانسه همیشه در آن ضعیف بود افتاد. او با تمهیداتی توانست ناوگان دریایی خود را توسعه و تقویت کند: " كولبر بر كشور هلند رشك می برد كه از مجموعه بیست هزار جهاز تجارتی دریاهای شمال اروپا پانزده هزار را در تملك داشت، و حال آنكه فرانسه فقط صاحب ششصد جهاز بود. وی تعداد ناوهای نیروی دریایی فرانسه را از ۲۰ به ۲۷۰ رساند؛ لنگرگاه‌ها و باراندازها را مرمت كرد و مردان را برانگیخت تا بدون پروا به خدمت نیروی دریایی درآیند؛ همچنین شركتهایی برای تجارت با جزایر هند غربی، هند شرقی، شرق طالع، و دریای شمال اروپا تاسیس كرد، یا اگر وجود داشتند، به اصلاح و تقویتشان پرداخت. كولبر به این شركتها امتیازاتی بخشید تا كارشان رونق بگیرد، ولی در این مورد نیز مقررات پیچیده و مفصلی وضع كرد كه سرانجام موجب فلج كردن فعالیت آنان شد. با اینهمه، تجارت خارجی كشور گسترش یافت. كالاهای فرانسوی در دریای كارائیب و در خاور دور و میانه و نزدیك با كالاهای انگلیسی و هلندی به رقابت پرداختند. مارسی، كه بر اثر ضعف كشتیرانی فرانسه از چندی پیش رو به انحطاط گذارده بود، بزرگترین بندر مدیترانه شد. كولبر پس از ده سال آزمایش و مشاوره و تلاش مداوم، قانون نامه ای برای كشتیرانی و تجارت دریایی فرانسه مدون و منتشر كرد (۱۶۸۱)، و چیزی نگذشت كه كشورهای دیگر نیز آن را پذیرفتند. وی سازمان بیمه ای برای حمایت از اقدامات تجاری مخاطره آمیز در دریاها تاسیس كرد. مشاركت كشور فرانسه در تجارت بردگان را قانونی شمرد، لیكن كوشید تا با وضع مقرراتی عادلانه و انسانی از شقاوت آن جلوگیری به عمل آورد. كولبر پویندگی و ایجاد مستعمرات را تشویق كرد، بدان امید كه بازارهایی برای مبادله مصنوعات فرانسه با مواد خام به دست آورد و نیز نیروی تجارت دریایی را در فعالیت نگاه دارد تا در صورت وقوع جنگ بتواند از آن استفاده كند. در آن زمان بود كه استعمارگران و پویندگان فرانسوی در كانادا، افریقای غربی، و جزایر هند غربی پخش شدند، و نیز برای نخستین بار قدم به ماداگاسكار، هندوستان، و سیلان گذاردند. كورسل و فرونتناك در ناحیه "دریاچه‌های بزرگ" به پویندگی مشغول شدند (۱۶۷۱ - ۱۶۷۳). كادیاك در محلی كه امروزه دترویت نامیده میشود مستعمره فرانسوی بزرگی بنیاد نهاد. لاسال (كه اجازه رسمی داشت تجارت بردگان هر ناحیه ای را كه كشف كرد منحصرا در دست بگیرد) در سال ۱۶۷۲ با زورقی نحیف مسیر رودخانه میسی سیپی را در پیش گرفت و، پس از دو ماه سفر پر مخاطره، به خلیج مكزیكو رسید. وی دلتای میسی سیپی را متصرف شد و به نام پادشاه فرانسه آن را ایالت لویزیانا خواند. كشور فرانسه اكنون بر دره‌های رودهای سنت لارنس در كانادا و میسی سیپی در قلب امریكای شمالی دست یافته بود...". و اینچنین بود که میسیونرهای فرانسوی با هدف گشودن بازارهای جدید به کشور گشایی و گسترش سرزمین های در تملک فرانسه پرداختند.
اگرچه داستان کولبر پایان خوشی ندارد و در وضعی سرخورده و بدنام زندگی را بدرود گفت (سپتامبر ۱۶۸۳) ولی فرانسه آن زمان و حتی اکنون، همگی مدیون او و نظام ها و تعرفه هایی هستند که او بوجود آورد؛ حتی اگر بسیاری بپندارند که همین تعرفه ها و مالیات ها بود که مردم را علیه او شوراند: " ... آن مرد یكی از خدمتگزارترین شخصیتهای تاریخی به شمار می آید كه در زندگی خود منشا آثار و اقدامات بسیار شد. پس از شارلمانی هیچ مغز منفردی در فرانسه به وجود نیامده بود كه چون كولبر كشوری آنچنان معظم را، از جهانی آن همه گوناگون، به آن اندازه اصلاح كند ... كشور فرانسه مدت ده سال در چنان نعمت و سعادتی به سر برد كه نظیر آن را در گذشته هرگز به خود ندیده بود. آنگاه معایب نظام حكومت و كجروی های پادشاه ورق را برگرداند و وضع را خراب كرد. كولبر بشدت علیه زیاده روی های پادشاه و دربار و نیز علیه بیماری جنگ طلبی، كه در دوران پیری شاه نیروی فرانسه را به نیستی میكشاند، اعتراض كرد...".
این همه ثروت و امکانات یقینا با خود هوس بازی و فساد را به همراه می آورد و در دربار لوئی چهاردهم هم چنین شد و آنچنان راه افراط پیموده شد که تجملات و هوس رانی جزئی از زندگی و افتخارات جامعه متمول شد: " ... اصول اخلاقی دربار مبتنی بود بر رعایت ادب در روابط نامشروع، افراط در قماربازی و خودآرایی، و ولع جنون آمیز در كسب جاه و مقام - اما همه در پشت خرامشی موزون، هیئتی آراسته و شایسته، و تبسمی اجباری ... اعیان و بانوانشان نیمی از عایدی املاك خود را در راه تدارك جامه‌های گرانبها، دستگاه كالسكه، و ملتزمان ركاب صرف میكردند; به طوری كه میانه روترین آنها میبایست دست كم یازده نفر خدمتكار و فراش و دو كالسكه داشته باشد. صاحبان مقامات و مشاغل عمده تا هفتاد و پنج تن پرده دار و پیشخدمت و پادو در خانه و چهل راس اسب در اصطبل هایشان نگاه میداشتند ... هنگامی كه همه نوع آزادی جنسی چنان متداول و علنی شد كه لذت خود را از دست داد، ورقبازی سرگرمی بزرگ درباریان گشت ... برای آنكه اشراف و بانوانشان بر اثر ملال زندگی به فكر پادشاه كشی نیفتند، هنرمندانی از هر قماش به دربار دعوت میشدند تا نمایشها و سرگرمیهایی فراهم آورند. تفریحات درباریان در روز و شب انواع فراوان داشت؛ مانند مسابقات سلحشوری سواره، شكار، تنیس، بیلیارد، آبتنی و قایقرانی دسته جمعی، ضیافتهای شام، رقصهای رسمی، بالماسكه، باله، اپرا، كنسرت، و تئاتر ... چه چیز میتوانست از مجالس رقص رسمی مجللتر یا خفقان آورتر باشد بدان هنگام كه "تالار آینه" شكوه و تلالو زنان و مردانی را كه زیر درخشش هزاران چراغ با رقصهای موزون می خرامیدند بر آینه‌های جسیم و شفاف خود منعكس میساخت برای برپا داشتن جشن تولد دوفن (ولیعهد) لویی در میدان مقابل كاخ تویلری نمایش باله ای ترتیب داد كه پانزده هزار نفر تماشاگر در آن حضور یافتند ".
---
آنچه در اين قسمت می آيد فقط و فقط بازسازی شرايط سرشار از تجمل و رفاه حاصل از تلاش های مازارن و کولبر است به اين اميد که بتواند خواننده را در فضايی که چندی بعد مهد بزرگ ترين انقلابات فکری و اجتماعی شده قرار دهد. داستان هنوز در مورد علم و بويژه هنر ادامه خواهد يافت و مخصوصا روش رشد و گسترش هنر و ادبيات بسيار آموزنده خواهد بود. همين اقدامات شايد پايه مناسبی را برای انقلاب هنری قرن نوزده و بيستم ايجاد کردند. چرخش نگرش و ديدگاه ها در روش زندگی در اين بخش کاملا مشهود است و آن را می توان از ثمرات زندگی مرفه و مصرفی دانست.بخوانيد:
انسان سنتی/ انسان مدرن - قسمت چهاردهم
اوج تجملات:
این مسئله حتی در هنر هم نمود یافت و نقاشی های تجملاتی سبک باروک و روکوکو رونق یافتند. نمایش های درباری، باله و اپرا نیز از جمله هنر های تجملاتی آن دوره بود که در دربار شایع بود. پوشش و لباس های آن دوره هم دستخوش تحول تجملاتی شد. کلاه های بزرگ پردار و شلوارهایی که شبیه به جوراب شلواری های امروزی بودند ارمغان آن دوره است. برای درک ساده تر آن دوران بیاد بیاورید فیلم سه تفنگ دار یا مردی با نقاب آهنین را که دقیقا همان دوره را ترسیم می کند. بگذارید فقط کمی از توصیفاتی که تاریخ تمدن از لباس های آن دوران میکند برایتان بازگو کنم، باور بفرمائید خالی از لطف نیست: " ... اما طبقات ممتاز جامه هر چه فاخرتر می پوشیدند و مردان بیش از زنان خود را به تجمل و زیور می آراستند. كلاه مردان بزرگ و نرم بود و لبهای پهن و مزین به ملیله‌های طلایی داشت كه یك طرف یا سه طرفش رو به بالا برمیگشت و پری بلند داشت كه به وسیله قلابی فلزی بر آن لبه نصب میشد. چون لویی چهاردهم به تخت نشست، خود او - و به تبع وی همه درباریانش - استعمال كلاه گیس را، كه از دوران پدر سرطاسش معمول شده بود، متروك ساخت زیرا جعدهای بلوطی رنگ موی پادشاه جوان بیش از آن جذاب بودند كه دل به پنهان داشتنشان رضایت دهد. اما پس از سال 1670 كه سرش اندك اندك از مو خالی شد، او نیز رو به كلاه گیس انگلستان، و آلمان هر سری كه دعوی بزرگی داشت به تاج جعدهای عاریتی پودر خورده ای كه تا سر دوش یا پایین تر میغلتید زینت یافت، و این چیزی بود كه همه مردان را در انظار به هم شبیه میساخت - به جز در نظر هم بسترانشان. ریش تراشیده میشد و سبیل پرورش مییافت. دستكشها با مچ بلند و زینت فراوان ساخته میشدند و در روزهای سرد مرد و زن دستگرمكن خز به همراه داشتند. اكنون یقه چیندار بلند مردانه جای خود را به دستمال گردن ابریشمی داده بود كه به طور آزاد و گشاد به دور گردن بسته میشد. نیمتنه تنگ و قدیمی مردان میدان را برای رواج یافتن سرداری بلند و پر از زیور خالی كرده بود؛ شلوار كوتاه و چسبان ران مردان را با ظرافت تمام در بر میگرفت و در زیر زانو با قلاب یا نواری تنگ بسته میشد؛ سرداری مردان از همه طرف بسته بود، به جز در قسمت جلو كه از دو سمت اریب میرفت و باز میماند و آستین های سرداری نیز به سرآستین هایی مزین به توری منتهی میشد... جوراب مردانه معمولا از ابریشم ساخته میشد. مردان همه وقت، حتی برای رقصیدن، نوعی پوتین ظریف و كمی پاشنه دار به پا میكردند... جامه زنان درباری آزاد و مواج بود تا با اخلاقشان جور آید. بالا تنه شان، به جز در جلو سینه، با تسمه و قلاب سفت بسته میشد؛ آن هم چنان كه پانورژ در كتاب را بله تصریح كرده بود: تا پستانهای برجسته را جولانگاه نگاه‌های حریص قرار دهد. دامن های چتری و آستین های باددار، به دنبال ریشلیو، از صحنه مد روز خارج شده بودند. لباس های بلند زنانه همه به رنگ های شادی بخش انتخاب میشدند و با قلاب دوزیهای فراوان و نقوش درهم زینت مییافتند؛ كفشهای پاشنه بلند تنگ پاهای خسته را در قالب ظریف خود میفشردند؛ موی سر با سلیقه خاص به روبان و جواهر آراسته و به عطر دل انگیز آغشته میگشت. نخستین مجله مد لباس در سال 1672 انتشار یافت... آداب و اطوار آمیخته به طمانینه و وقار بودند، گرچه در پشت شكوه مواج كلاه‌های سلام دهنده و دامنهای لغزنده بسیاری اعمال خشن و ناهنجار پنهان میشدند. مردان آب دهان به كف اتاقها می انداختند و حتی در روی پلكانهای كاخ لوور ادرار میكردند. شوخ طبعی جنبه خشونت و زخم زبان به خود می گرفت. لیكن گفتگو در میان طبقات ممتاز با ادب و ظرافت فكر برگزار میشد، حتی اگر بحث بر سر مسائل فیزیولوژیك و جنسی بود. مردان از زنان رسوم ظرافت رفتار و نكته دانی می آموختند؛ درست و روشن حرف میزدند، از عبارت پردازی و فضل فروشی پرهیز می جستند، و درباره هر موضوع، به هر اندازه كه تلخ و سنگین بود، با شیرین بیانی و سبك سری اظهار عقیده می كردند. مباحثه جدی ناپسند بود. آداب سفره رو به تكامل میرفت...".
---
اگر چه يک هفته ای از درج اين متن توسط لطف آشنای نزديکم در غياب من می گذرد ولی گويا به مقدمه و موخره نويسی معتاد شده ام ... به هر حال بايد با نوشته ای در کنار مطالب ارزشمندی که از کتاب های با ارزش تر جمع و جور می شود خود نمايی کنم ...
آنچه را تاکنون خوانديد رشد تفکر و بسترهای اصلی آن ايجاد رفاه و امنيت برای متفکرين در فرانسه و اروپا بود که موجب آن رشد فکری و متعاقبا رشد علمی و صنعتی و هنری شد. فرانسه اواخر دوران لوئی نجات بخش يک تجربه تلخ را نيز پشت سر گذاشت. اين تجربه اگر چه فرنسه را در وانفسای سرعت بخشيدن به تمدن و رشد اروپا کمی به عقب راند ولی موجبات گسترش تفکری يکدست در اروپا شد واين خود موهبتی برای کشورهايی چون اينگليس و هلند بود. اين موضوع ( يعنی گسترش تفکر و تمدن در اروپا ) موضوع بحثی است که خود حکايت ها دارد و من تلاش می کنم به گوشه ای از آن بپردازم. حال برويم سراغ فرانسه و رجعتی غريب که بناگهان گريبانش را گرفت ... موافقيد؟
---
انسان سنتی/ انسان مدرن - قسمت پانزدهم
بازگشت ارتجاع:
با همه پیش قراولی لوئی چهاردهم درهنر و علم و دیگر جوانب اجتماعی، خود وی در اواخر زندگیش یک عقب گرد در انتخاب و رفتار دینی داشت و در این کار آن چنان پیش رفت که عرصه را بر دیگر مذهبیون تنگ کرد و در عین حال که " فرمان نانت" را در تاریخ 1652 توشیح کرد اما بزودی"... دیگر اثری از رواداری ریشلیو بر جای نمانده است، كه مردان لایق را از هر دین و ایمانی كه بودند به كارهای گران می گماشت; و لویی چهاردهم... به جایی می رسد كه آشكارا می گوید مشاغل دولتی را فقط به دست كاتولیك های واقعی خواهد سپرد، بدین امید كه مردم را ترغیب به پذیرفتن دین كاتولیك كند". قابل ذکر است که فرمان نانت رواداری مذهبی را در کشور مجاز می کرد که به همت پدر بزرگ او، لوئی چهارم توشیح شده و معلق مانده بود و به وسیله مازارن مجددا پرونده آن رو آمد. مفاد این فرمان چنان بدیع بود که کلیسای کاتولیک آن زمان را، که هنوز قدرت و شوکتی داشت اگر چه حکومت در دستش نبود، خوش نیامد و با آن شروع به مخالفت کردند: " در سال 1655 هیئتی از نمایندگان روحانیان خواستار شدند كه فرمان نانت با دقت بیشتری تفسیر شود. در سال 1660 همان هیئت از پادشاه درخواست كرد كه فرمان بدهد كلیه مدارس و بیمارستانهای هوگنوها بسته شوند و خود آنان را از مشاغل دولتی بركنار كنند. در سال 1670 رای هیئت مزبور بر این قرار گرفت كه كودكان هفت ساله شرعا حق دارند از پیروی فرقه بدعتگذارهوگنوها سرباز زنند و به مذهب كاتولیك درآیند، و در این صورت از خانواده خود نیز باید جدا شوند. در سال 1675 رای آن هیئت بر این قرار گرفت كه ازدواج میان كاتولیك ها و پروتستان ها باطل و ثمره چنین پیوندی نامشروع به شمار می آید...".
هوگنوها فرقه ای از پروتستان ها بودند که تازه شروع به نشو و نما کرده بودند و کلیساهایی را در اختیار خود گرفته بودند... لویی، به رغم طبع ملایمش، كم كم به آن نهضت ضد پروتستانی پیوست. وی، كه همواره برای تامین هزینه‌های جنگی و تجمل دربارش نیاز به پول داشت، مشاهده كرد كه روحانیان حاضرند مبالغ هنگفت به او كمك مالی دهند، به شرط آن كه پیشنهادهای ایشان را بپذیرد. عوامل دیگری هم لویی را درهمان مسیر پیش میراند... در هنگام عقد پیمان صلح و آوگسبورگ (1555)، و حتی بعد از آن، پروتستان ها این اصل را پذیرفته بودند كه دین فرمانروا باید برای اتباعش اجباری باشد وآیا نه این بود كه درهمان زمان فرمانروایان پروتستان مذهب در آلمان و ایالات متحده خانواده‌ هایی را كه سر از قبول مذهب پروتستان باز می زدند از قلمرو خود بیرون میراندند از آغاز آن حكومت پر كوشش و تلاش، لویی چهاردهم یا وزیرانش با موافقت او یك سلسله فرمان هایی صادر كرد كه بتدریج از رواداری فرمان نانت می كاست تا به نقض كامل آن منجر شود..." .
کلیه این اقدامات و دیگر اعمالی که در تاریخ ثبت شده یک عقب گرد در تاریخ را ضبط می کند. عقب گرد از رواداری و آزادی مذاهب به تحدید و اجبار و تلقین یک مذهب در کشور: " در 1699، به موجب قانون، كیفر مهاجرت برای هوگنوها حبس و ضبط اموال بود؛ و كیفر مساعدت به مهاجرت ایشان محكومیت ابد به پاروزنی در كشتی های جنگی تعیین شد... در سال 1682 لویی اعلامیه ای منتشر كرد و دستور داد عموم كشیشان پروتستان متن آن را در كلیسا برای جماعت دعا كنندگان بخوانند؛ در آن اعلامیه هوگنوها « با كیفرها و سخت گیری هایی بمراتب مخوفتر و مهلك تر از سابق تهدید شده بودند» در مدت سه سال بعد 570 كلیسا از مجموعه 815 كلیسای هوگنوها در فرانسه بسته شدند و بسیاری دیگر از پایه ویران گشتند؛ و هنگامی كه هوگنوها خواستند در مكان معابد مخروبه خود به نیایش پردازند، به جرم تمرد از قانون مورد تعقیب و تنبیه قرار گرفتند... اكثریت هوگنوها از خوف جان و مال خود تظاهر به پذیرفتن مذهب كاتولیك كردند، لیكن هزاران افراد دیگر سر از پیروی قوانین جابرانه باز زدند، دل از خانه و دارایی خود بركندند، و از راه خشكی و دریا خاك كشور را ترك کردند... كمی از هوگنوها در فرانسه باقی ماندند، و تلقین میشد كه دیگر فرمان نانت معنی و مفهومی ندارد..." این ماجرا تا بدانجا پیش رفت و اعمالی را باعث شد که حتی برخی از آنها در دوران تفتیش عقاید نیز انجام نمی شد:" در هفدهم اكتبر 1685 پادشاه فرمان نانت را برای فرانسه ای كه تقریبا همگی اتباعش به مذهب كاتولیك درآمده بودند غیرضروری دانست و آن را ملغا كرد، و بدین ترتیب آیین نیایش و اصول آموزش فرقه هوگنو در كشور ممنوع گشت... همه چیز بر سپاهیان « که بالاجبار مهمان هوگنو ها می شدند و آنها ملزم بودند که سپاهیان را میزبانی کنند» مجاز بود جز قتل نفس. ایشان هوگنوها را چندان به رقص وامی داشتند تا از پا درآیند؛ آنها را میان پتو می گذاشتند و به هوا پرتاب میكردند؛ آب جوشان به گلویشان میریختند...؛ تركه به كف پایشان می زدند؛ موی ریششان را دانه دانه می كندند...؛ دست و پای میزبانان خود را در شعله شمع می گرفتند...؛ یا ایشان را مجبور می كردند آتش زغال را در كف دستهای خود نگاه دارند... این سپاهیان ستمگر پای بسیاری از هوگنوها را با نگاه داشتن بر روی آتش بسختی سوزانیدند... زنان را لخت در معابر عام بر پا داشتند تا مورد تمسخر و توهین عابران قرار گیرند؛ مادر شیرده ای را به چوب تختخواب بستند و نوزاد گرسنه اش را دور از وی نگاه داشتند تا در طلب پستان مادر زاری و بی تابی كند، و چون مادر دهانش را به استغاثه باز كرد، آب دهان در آن انداختند...". آنچه پس از این اتفاق افتاد حکایت تکراری دفاع و مبارزه و مرگ یا نفی بلد و کوچ و خانه در غربت است، با این تفاوت که این مهاجرت به نفع میزبان شد و به آرامش و آسایش نسبی مهاجرین ختم شد.
فرانسویان؛ چندان که بعدا به آن می پردازیم در آن دوران سرآمد فنون و حرفه های مختلف در اروپا بود و از آنجا که هوگنوها در فرانسه عموما به صناعت روی آورده بودند ارمغانی گران بها برای میزبانان خود داشتند:"... هوگنوها در همه جای آن سرزمین های مهمان نواز مهارت های حرفه ای و تجاری و مالی خود را به ارمغان بردند. در نتیجه، سراسر اروپای پروتستان مذهب از پیروزی مذهب كاتولیك در فرانسه سود بسیار برد. یك محله كامل در لندن مسكن كارگران ابریشم باف فرانسوی گشت. هوگنوهای تبعید شده به انگلستان اندیشه متفكران آن سامان را برای فرانسویان ترجمه و تفسیر كردند و قلمرو ذهن فرانسوی را برای مسخر شدن به دست بیكن، نیوتن، و لاك آماده ساختند..." فراموش نکنیم که پایه های انقلاب صنعتی را صنعت نساجی در انگلستان بن افکند!.
دیگر کشورها نیز از این لطف پادشاه فرانسه بی بهره نماندند؛ هلند که تازه از زیر یوغ استثمار اسپانیا بیرون آمده بود و در سالهای بین 1648 تا 1715 در گیر و دار مبارزه استقلال طلبی خود بود نیز سهم خود را از ارتجاع طلبی فرانسه برد:" پروتستانهای متواری از فرانسه با اندوخته و آموخته خود به صنایع هلند رونق و ثروت بخشیدند. در حدود سال 1700، ایالات متحده هلند در مقام مترقی ترین كشور صنعتی جهان جای فرانسه را گرفت..." جالب این جاست که بدانید در همان دوران مذهب رسمی هلند نیز همان کیشی بود که پروتستان های فرانسه از آن فرار می کردند: کاتولیک! ولی این کجا و آن کجا! هلندی ها که سوداگران چیره دستی هم بودند و از این بابت شهره آفاق، در اواخر قرن هفدهم متوجه شدند که اگر بخواهند به همان ترتیب سابق به صورتی کاملا خشک و یک طرفه قوانین کاتولیکی – که اینک تردیدها و خلل های فراوانی در آن راه یافته بود – را از جانب حکومت به اجرا گزارند، سهم تجارت خود را از اروپا از دست خواهند داد و چنین شد که رواداری کم کم جای خود را باز کرد: " در اواخر قرن هفدهم رواداری مذهبی افزایش یافت. هلندی ها ضمن تجارت با كشورهای بسیار، كه هر كدام فرهنگی جداگانه داشتند، و نیز همان زمان كه درهای خزانه و بندرهای خود را به روی بازرگانانی از اقوام و ادیان مختلف می گشودند، به این نكته پی بردند كه اندكی رواداری در مسائل دینی متضمن سودهای هنگفت خواهد بود. و این روش، هر چند هم ناقص بود، باز به مراتب از آنچه در دیگر كشورهای مسیحی می گذشت برتر و نتیجه بخش تر بود.گرچه كالونی ها قدرت سیاسی را در دست داشتند، تعداد كاتولیك ها به اندازه ای بود كه از میان بردنشان امكان ناپذیر می نمود. از جانب دیگر، همان طور كه سر ویلیام تمپل خاطر نشان كرده است، برتری اجتماعی و سیاسی طبقات تجارت پیشه به حدی بود كه از اهمیت روحانیان می كاست و نفوذ ایشان را درهلند از هر كشور دیگری به درجات محدودتر می ساخت. متواریانی كه از كشورهای دیگر به آن سرزمین پناه می بردند و به پیشرفت اقتصاد یا فرهنگ آن خدمت می كردند توقعی جز اندكی آزادی دینی نداشتند، و این چیزی بود كه به آسانی نصیبشان می شد. هنگامی كه كرامول زمام فرمانروایی را به دست گرفت، شاه پرستان به سلطنت انگلستان بازگشت، جمهوریخواهان آن كشور سلامت خود را در جمهوری هلند جستند. چون لویی چهاردهم دست به آزار هوگنوها گذارد، گروهی از ایشان به ایالات متحده گریختند. زمانی كه لاك، كالینز، و بل از ترس آزار دینی مجبور به ترك انگلستان و فرانسه شدند، طبعا هلند را جایگاه امن و راحت یافتند. روزی كه كنیسه پرتغالی آمستردام اسپینوزا را تكفیر كرد، دانشمندان هلندی بودند كه او را صمیمانه به میان خود پذیرفتند و خدمتش را بر عهده گرفتند، و یان دویت نیز مقرری سالیانه ای در حقش تعیین كرد. هلند كوچك « مدرسه اروپا » شناخته شد، چه برای تعلیم تجارت و بانك داری و چه برای تحقیق درعلم و فلسفه." در فرصتی که امیدوارم دست دهد بنا دارم تا به هلند آن زمان نیز بپردازم...

هیچ نظری موجود نیست: