۹ آذر ۱۳۸۳

انسان سنتی / انسان مدرن - قسمت بیستم

جان میلتن و یک عمر ستیز:
او در سال 1643 در سی و چهار سالگی و هنگامی که چارلز دوم وارد کشور شد با مری پاول هفده ساله ازدواج کرد و بزودی فهمید که ثمره این ازدواج چیزی بجز " بسته شدن به یک پیکر سرد و بی روح " نیست. مری پاول او و افکار او را نمی پذیرفت و در رویای مجالس رقص اشرافی و میهمانی های مجلل میلتن را به بهانه دیدن پدر و مادرش ترک کرد و دیگر باز نگشت. ثمره این ازدواج و متارکه برای میلتن کتابی بود بنام " آئین و انضباط طلاق " و در آن کتاب نظرات خود را در مورد طلاق ابراز کرد: " بی میلی، عدم تناسب، یا ناسازگاری فكری، كه از یك علت طبیعی تغییرناپذیر ناشی میشوند و از فواید عمده زناشویی یعنی تسلی و آسایش جلوگیری میكنند یا به احتمال قوی ممكن است جلوگیری كنند، طلاق را بیش از آنچه كه سردمزاجی طبیعی ایجاب كند لازم میسازند؛ مخصوصا وقتی كه فرزندی در كار نباشد و طرفین هم به طلاق رضایت داشته باشند ..." و برای ادعای خود از قوانین یهود استناد آورد که با تعابی مسیحی در طلاق منافات داشت و چون نتوانست با مطالب خود قوانین را تغییر دهد اقدام به نقض قانون و اختیار همسری جدید بدون طلاق از قبلی گرفت. این امر منتج به بازگشت همسر اول شد: " ... وقتی كه شایعه این خواستگاری به مری پاول رسید، او تصمیم گرفت كه شوهر خود را پیش از آنكه بسیار دیر شود، به هر تقدیر، به چنگ آورد. روزی، هنگامی كه میلتن سرگرم ملاقات با یكی از دوستان خود بود، مری ناگهان سر رسید، در برابر او زانو زد و استدعا كرد كه او را به بستر و سفره خود باز گرداند. میلتن تردید كرد؛ دوستانش به سود مری میانجیگری كردند؛ و میلتن رضا داد ...". ثمره این بازگشت دو فرزند دختر بود.
آنچه میلتن را بیش از همه معروف کرد مبارزه او علیه سانسور کتاب ها و مطبوعات بود. ماجرا از آنجائی آغاز شد که یک روحانی به پارلمنت پیشنهاد داد تا رساله میلتن در باب طلاق را در ملاء عام بسوزانند. اگر چه این قانون؛ حداقل در مورد میلتن هیچگاه بطور کامل اجرا نشد ولی بابی شد تا توسط آن قانونی کهنه مجددا یاد آوری شود که " هیچ... كتاب، جزوه، روزنامه، یا قسمتی از آن... نباید... چاپ شود... یا به فروش رسد... مگر اینكه نخست به توسط كسانی كه از طرف هر دو مجلس، یا یكی از آن دو، برای صدور پروانه تعیین شده اند مورد تصویب قرار گیرد و، بر طبق رسم قدیم، در دفتر شركت ستیشنرز ثبت شود. هرگونه نقض این مقررات به دستگیری مولفان و چاپگران مربوط منجر میشد ".همین امر برای میلتن ستیزه جو مستمسکی شد تا او با شکوه ترین اثر منثور خود را با عنوان بلند: "آریوپاگیتیکا: سخنرانی آقای جان میلتن به پارلمنت انگلستان در مورد آزادی چاپ غیر مجاز" در نوامبر 1643 بدون ثبت و اجازه منتشر کند و در آن می خواهد که سانسور بر مطبوعات را " به مثابه مقرراتی كه با جلوگیری از فعالیتی كه هنوز ممكن است در میدان خرد دینی و مدنی به كشفیاتی منتهی شود، مردم را از دانشاندوزی دلسرد میكند، مجددا مورد بررسی قرار دهد." و شرایط فعلی مطبوعات را با سرزندگی آتن قدیم که در آن زمان فقط نوشته های الحاد آمیز و افترا زننده سوزانده می شد مقایسه می کند. نتیجه کار معطل ماندن عریضه میلتن و سخت گیری بیشتر برای مطبوعات بود.
در 1649 شورای دولتی حکومت انقلابی میلتن را برای منشی گری زبان های خارجه شورا دعوت کرد و او پانزده سال حماسه سرائی را کنار نهاد و به خدمت حکومت کرامول گردن نهاد. یک سال بعد او در دفاع از کرامول در مقابل چارلز دوم بنا به امر ملوکانه! شروع به مقاله پراکنی می کند که در جای خود جالب توجه است. در مقابل او، سالماسیوس مدافع حکومت پادشاهی چارلز دوم بود که در این میان کلمات و القاب رد و بدل شده بین این دو واقعا شنیدنی است. اجازه بدهید کمی از آن نوشته ها را در اینجا بازگو کنم که خالی از لطف نیست. مثلا میلتن به سالماسیوس در مقابل مقاله «دفاع از شاه»چنین می گوید: " ای عامل پولكی مزد ستان!... ای مذبذب تمام عیار!... شما احمقترین كودنان! برای اغوای شاهان و امیران به جنگ، با آوردن چنین حجتهای كودكانه، سزاوار چوب دلقكها هستید.... پس آیا شما، كه از خرد و نبوغ بهره ای ندارید و یاوه گو و مغلطه كار هستید و فقط زاده شده اید تا آثار نویسندگان خوب را بدزدید و از آنها رونوشت بردارید، فكر میكنید كه میتوانید اثری جاودان از خود به جا گذارید آیا این حرف مرا باور میكنید كه نوشته‌های احمقانه تان با جسد خودتان در كفن پیچیده و در قرن آینده به دست فراموشی سپرده خواهند شد مگر اینكه این "دفاع از شاه" شما تا حدی مدیون جوابی شود كه به آن داده شده است؛ یعنی، گرچه برای مدتی آن را نادیده میگیرند و میگذارند بخوابد، اما دوباره آن را برمیدارند و میخوانند." و باز در جای دیگر او را دیوانه؛ سوسک؛ خر؛ دروغ گو؛ تهمت زن؛ احمق عامی می نامد و او را بخاطر اینکه تحت تسلط زنش است سرزنش می کند و به او بخاطر اشتباهاتش در زبان لاتینی پیشنهاد می کند که خود را حلق آویز کند! و سپس ورود او را به دوزخ تضمین نمود!. عجبا! جالب تر اینجاست که گروهی نیز گرد آمدند و مشغول امتیاز دهی به رقیبان در گود دادند، از جمله تامس هابز.
در 1653 میلتن که تقریبا کور شده بود به مصیبتی دیگر نیز گرفتار آمد و آن سقوط جمهوری و آغاز حاکمیت دیکتاتوری کرامول بود و اگر چه او همچنان بر مسند مترجمی و مقاله نویسی علیه پادشاه چارلز تا سال 1658، یعنی هنگام مرگ کرامول باقی ماند ولی شاید خود او نیز پی برده بود که دیکتاتوری نوظهور کرامول جای زیادی برای دفاع ندارد. او در کوری محض مجددا در سال 1656 ازدواج کرد ولی پس از دو سال همسر او در حین وضع حمل مرد و او مجددا تنها شد.
در همان سال و پس از مرگ کرامول، میلتن که احتمالا فهمیده بود هنگام باز گشت مجدد و پر افتخار سلسله استوارت فرا رسیده است: " چاپ جدیدی از كتاب دفاع از مردم انگلستان خود را منتشر ساخت (اكتبر 1658) و اعدام چارلز اول را، به شكلی كه ممكن بود مصنف را به درجه شهادت برساند، توجیه كرد. در یك دیباچه ممتاز، او این نخستین دفاع را همچون « یادگاری كه... به آسانی نابود نمیشود » وصف كرد و ادعا نمود كه از الهام خداوند بهره مند است، و آن را در خدمت به آزادی انگلستان تالی اعمال كرامول دانست." و همچنان پارلمنت را از بازگشت سلطنت و خانواده استوارت بر حذز داشت. نتیجه کارهای وی چیزی نبود به جز اخراج وی از منشی گری لاتینی و حملات پیاپی به او در روزنامه ها و نشریات وقت تا جائی که به پارلمنت پیشنهاد داده شد که او را نیز در زمره قاتلان شاه شهید!! قرار دهند.
پس از ورود چالز دوم به انگلستان در سال 1660 ، میلتن فراری شد و همانطور که پیش بینی می شد بسرعت دستگیر و زندانی شد و در بین افراد پارلمنت سلطنت طلبان بسیاری در مورد به دار آویختن او نظر موافق داشتند: " ...عموم مردم انتظار داشتند كه چنان شود؛ اما مارول، دوننت، و عده ای دیگر به مناسب كوری و كبر سن او برایش شفقت خواستند. پارلمنت خود را به این قانع كرد كه فرمانی صادر كند كه برخی از كتابهای او، هر جا كه یافت شوند، سوزانده شوند. در 15 دسامبر از زندان آزاد شد. خانه ای در هولبرن گرفت، با فرزندانش به آن نقل مكان كرد، و پس از یازده سال نثرنویسی پرآشوب، به دومین و با شكوهترین دوره شعر خود وارد شد ..." او چهارده سال دیگر زندگی کرد و در سال 1663 برای بار چهارم با دختری بیست و پنج ساله ازدواج کرد و یازده سال آخر عمرش چند مجموعه شعر از جمله « بهشت مفقود » را به پایان برد. او که برای مقاله دفاع از مردم انگلستان هزار پوند دریافت کرده بود؛ اینک این کتاب شعر 10558 بیتی به " پنج پوند نقد و پنج پوند در سررسید هر قسط بعدی، مشروط به فروش کتاب، فروخت و بر روی هم هیجده پوند دریافت کرد ". پس از آن در سال 1670 بطور همزمان دو کتاب " بهشت باز یافته " و " سامسون آگونیستس " را به چاپ سپرد که اولی خود مشتمل بر چهار مجلد بود و ماجرای مصلوب شدن مسیح و طرح اغوای آن توسط شیطان را به تصویر کشیده است و در دومی به رقابت با یونانیان برخاست و نمایشنامه ای با تمام محدودیت های تراژدی یونان تولید کرد که به تعبیری زندگی خود نویسنده را بازسازی کرده است.او در هشتم نوامبر 1674 از کهولت و نقرس مرد و بدین ترتیب پرونده یک جنگجوی نویسنده یا نویسنده ای جنگجو در تاریخ بسته شد. با رفتن او ارج و اهمیت بهشت مفقود او روز به روز بیشتر بر خوانندگان آن اثر مشخص شد تا جائی که یکی از هم عصرانش، جان دریدان آن اثر را "یكی از بزرگترین، اصیلترین، و متعالی ترین شعرهایی كه این عصر با این ملت به وجود آورده است" وصف كرد.

هیچ نظری موجود نیست: