۱ تیر ۱۳۹۰

به نهنگ ها نگاه کن

تمام مسیر را در این هوای تفته ی تابستانی با بغضی سنگین سپری کردم. نمی دانم از بغض گلوگیرم بود یا از اشک چشم هایم که ندیدم و گذشتم از کنار دوستی که از دور با لبخندی و از نزدیک با ابهام و سر درگمی بدرقه ام کرد و گذشت. تمام ذهنم پر شده از نهنگ هایی که خود را به ساحل می کشند و هیچ تلاشی برای نجات خود نمی کنند تا عاقبت از تشنگی تلف شوند و هنوز هم آنان که با خود لقب اشرف مخلوقات را یدک می کشند نتوانسته اند از چرایی کار آن ها سر در بیاورند. نهنگ هایی که دریای متلاطم و طوفانی حتا آرامشان را بر هم نمی زند، چگونه است که چنین مصمم خود را به ساحل می رسانند و می مانند تا بمیرند...

بغض امروز من اما برای نهنگ های دریای دیگریست که تا پیش از این طعمه های خود را می بلعید و ناجوانمردانه جسد آن ها را قی می کرد و ما را با نگاه حیرت زده مان تنها می گذاشت. نهنگ های آرام دریای این روزهای ما این بار هم، ما نظاره گران ساکت را از چرایی خودزنی خود، آگاه کرده اند و همین دانستن است که تحمل هر لحظه اش را سخت تر و تلخ تر می کند. این دوازده تن همانا که نهنگان آرام عرصه ی سیاست مملکت مان هستند که اینک اقیانوس نامردی ها را متحیر خود کرده اند و با لبخندی به تلاش های دیگران برای انصراف آنان نگاه می کنند...

هیچ نظری موجود نیست: