۱ تیر ۱۳۹۰

به نهنگ ها نگاه کن - دعای باران

بیاییم شب ها که دریا مد می شود دست به دعا برداریم تا شاید موج های بزرگی به ساحل بزنند و این نهنگ های تشنه به ساحل افتاده را با خود به دریا بکشد، تا بلکه کاری را که ما از انجامش عاجز مانده ایم موج های سنگین دریا به انجام برسانند. اگر چه آن نگاه های آرام هراس و لرزه ای بر اندامم می اندازد که اگر هزار بار هم به دریا باز گردانده شوند باز هم خوشان را به ساحل می کوبند ...
بیاییم با هم شب را فریاد بزنیم و با صدای بلند دعا کنیم تا از آسمان باران ببارد ...
آنها گفته اند که هیچ چیز نمی تواند آنها را از تصمیم شان باز گرداند و این "هیچ" خودش همه چیز است! اگر چه این روزها ناگهان لطف حکومت بیشتر شده و سهل انگارانه تر رخصتی به محمد جواد مظفر می دهد تا بیاید و به مراسم ختم مادر همسرش برسد یا عماد الدین باقی را آزاد می کند که برود، ولی ... این "هیچ" که خودش همه چیز است مرا بد جور می ترساند ...
نهنگ های دوازده گانه ما که از روز شنبه بیست و هشتم خرداد به ساحل خزیده اند و بی هیچ تلاشی برای بازگشتن به دریا با لبان تشنه و پوست های خشک شده به آیندگان و روندگان نگاه می کنند، دارند با همان چشم های آرامشان به همه ما می گویند که ایمان است و پایمردی در راه است که هدف را دسترس تر می کند. گوشمان اما می شنود آیا این ندا را؟

هیچ نظری موجود نیست: