معيارهاي دوگانه رژيم خودکامه ايران
در شرايط کنوني انتقاد از سياست خارجي دولت آمريکا، بويژه در منطقه خاورميانه، که تنها دستاورد سياست هاي ويرانگر نظامي گرايانه اش، رشد و گسترش بنيادگرايي و تقويت رژيم هاي استبدادي بوده، کار دشواري نيست. زمامداران بنيادگراي حاکم بر ايران انتقاد از آمريکا را راهي براي سرپوش نهادن بر بي کفايتي هاي دولت در حلّ مسائل معيشتي مردم و توسعه ايران مي بينند. آنها مي کوشند تا آمريکا را علت اصلي تمام مشکلات جامعه ايران قلمداد کنند تا از اين طريق مسؤوليت خود را در ويراني کشور و سرکوب جامعه مدني پنهان نمايند. حکومت بنيادگراي ايران براي تداوم سرکوب در ايران به وجود "دشمن" نياز دارد، و مي کوشد با تأکيد بر اينکه دولت آمريکا براي سرنگوني رژيم و نابودي انقلاب اسلامي، و نيز اسلام و ايران در کار توطئه است، کشور را مستمراً در شرايط بحراني و آماده باش جنگي نگه دارد. در فضاي بحراني ناشي از تهديد "دشمن" مي توان به آساني تمام مشکلات ناشي از يک دولت بي کفايت، ظالم و خودکامه را بر دوش "دشمن"، يعني آمريکا، نهاد. در چنين فضايي است که دولت ايران مي تواند مدعي شود که تمام مخالفانش اعم از فعالان سياسي، مدافعان حقوق بشر، نهادهاي مدني، روشنفکران، و غيره، عوامل "دشمن" هستند، و وضعيت فلاکت بار اقتصادي ايران نه ناشي از سوء تدبير مديران دولتي که نتيجه سياستهاي تحريمي دولت آمريکا و حاميان غربي آن است. و در اين فضاي بحراني و جنگي است که کنترل دولت به بهانه مقابله با توطئه هاي آمريکا در اختيار نيروهاي نظامي و امنيتي قرار مي گيرد.
حکومت ايران از معيارهاي دوگانه پيروي مي کند: در سطح جهاني بر يکجانبه گرايي، تماميت خواهي، قلدرمآبي، و رهبري بلامنازع دولت آمريکا مي تازد، حق وتوي شوراي امنيت سازمان ملل را نامشروع مي داند، و قدرتهاي جهاني را به رعايت عدالت و پايبندي به ارزشهاي ديني و اخلاقي و معنوي فرامي خواند؛ اما در داخل کشور با شهروندان خود به نحوي سرکوبگرانه، قلدرمآبانه، يکجانبه گرايانه، و ظالمانه رفتار مي کند. براي مثال، شوراي نگهبان جمهوري اسلامي براي خود وتوي مطلق قائل است، و با استفاده از اين حق ناعادلانه تمام کانديداهاي مخالف بنيادگرايان را از صحنه رقابتهاي سياسي حذف مي کند، و مانع تصويب قوانيني مي شود که در جهت تثبيت حقوق شهروندان در برابر دولت است، و با تمام قوا مي کوشد هرگونه روزنه اي را که به سوي مردم سالاري گشوده مي شود، مسدود نمايد. دولتي که در صحنه بين المللي قدرتهاي جهاني را به مهرباني، برادري، و عدالت فرامي خواند بي رحمانه حقوق اساسي شهروندان خود را نقض مي کند. کارنامه اين رژيم در حوزه حقوق بشر کاملاً سياه است. براي مثال، در تابستان سال 1367، چند هزار زنداني سياسي بدون هيچ گونه ملاحظه قانوني (حتّي برخلاف قوانين جمهوري اسلامي) قتل عام شدند. مأموران وزارت اطلاعات رژيم جمهوري اسلامي، دهها تن از دگرانديشان و دگرباشان ايراني را در داخل و خارج از کشور طي پروژه اي که بعدها به "پروژه قتلهاي زنجيره اي" معروف شد، ترور کردند، و هنگامي که اين راز در دوران رياست جمهوري محمّد خاتمي، رئيس جمهوري پيشين ايران، افشا شد، رهبر جمهوري اسلامي مسؤوليت آن جنايات را بردوش چند تن از کارکنان "خودسر" وزارت اطلاعات نهاد. آمران آن قتلها امروز بالاترين مقامات را در دولت آقاي احمدي نژاد اشغال کرده اند. فقط در دوران رياست جمهوري فعلي دهها روزنامه توقيف شده است، تمامي سايتهاي سياسي از دسترس کاربران ايراني خارج شده است، و اقليتهاي قومي، مذهبي، و جنسي به سختي سرکوب و از حقوق اساسي خود محروم شده اند.
کتابها يا اجازه نشر نمي يابد، يا به شدّت سانسور مي شود. روحانيان دگرانديش مانند عبدالله نوري، محسن کديور، هادي قابل، يوسفي اشکوري، و اسدالله بيات، و نيز مراجع تقليد ديني مانند آيت الله منتظري را در زندان يا منزل زنداني مي کنند. در اواسط آبان ماه سال جاري يک فصلنامه تخصصي به نام "مدرسه" را صرفاً به دليل انتشار نظرات ديني محمد مجتهد شبستري، يک روحاني برجسته دگرانديش، توقيف مي شود. در طول چند سال گذشته بيش از يکصد نشريه مستقل به دستور دولت تعطيل شده است. زهرا کاظمي، زني خبرنگار را بدون هيچ دليل موّجه قانوني بازداشت و زير شکنجه به قتل مي رسانند. دولت با حمايت علني و بي دريغ رهبر جمهوري اسلامي، طرحي را تحت عنوان "پروژه امنيت اجتماعي" به راه مي اندازد، و نيروهاي پليس به بهانه مبارزه با آنچه بنيادگرايان مظاهر فساد مي دانند، زنان و فرزندان بيگناه مردم را در خيابانهاي شهر مورد ضرب و شتم قرار مي دهند و شمار زيادي از مردم عادي کوچه و خيابان را به بهانه هاي واهي بازداشت مي کنند. اين "پروژه" در چندين مورد پيامدهاي فاجعه آميزي به بار آورد. براي مثال، زني پزشک (زهرا بني يعقوب) را در خيابان به جرم آنکه با نامزد خود قدم مي زده است بازداشت مي کنند، و پس از چند روز(در 13 اکتبر 2007) جنازه وي را به خانواده اش تحويل مي دهند. بنيادگرايان حاکم بر ايران مدام از کرامت زنان سخن مي گويند، اما زنان برابري خواه ايراني را با خشونت سرکوب و راهي زندان مي کنند. کارگراني مانند منصور اسانلو را صرفاً به جرم آنکه براي دفاع از منافع صنفي خود خواهان تشکيل سنديکاي مستقل کارگري شده اند زنداني و به حبسهاي سنگين محکوم مي کنند. دانشجويان منتقد دولت و مدافع حقوق بشر را در زندان براي آنکه به جرمهاي ناکرده اعتراف کنند، مورد وحشيانه ترين شکنجه ها قرار مي دهند. اين سياستهاي ظالمانه با شعارهايي که حکومت ايران در ستايش ارزشهاي ديني، اخلاقي، و معنوي سرمي دهد هيچ تناسبي ندارد.
رژيم حاکم بر ايران در سه دهه گذشته مردم ايران را به شدّت تحقير و سرکوب کرده است، و در سطح جهاني تصويري از ايرانيان ارائه داده است که مطلقاً در خور مردم بافرهنگ و صلح دوست ايراني نيست. رفتارهاي دولت ايران موجب شده است که افکار عمومي جهانيان ايرانيان شريف و فرهيخته را به چشم تروريست بنگرند. حکومت ايران درآمدهاي سرشار نفتي را به جاي آنکه براي رفع فقر و شکاف طبقاتي فزاينده در جامعه ايراني صرف کند، آن را مصروف عظمت طلبي هاي اتمي رهبر جمهوري اسلامي، خريد و توليد تسليحات نظامي، و کمک به گروههاي مسلح عراق و افغانستان و لبنان و فلسطين مي کند.
در اين بين خصوصاً پروژه عظمت طلبي اتمي رهبر جمهوري اسلامي بيش از هميشه مردم ايران را با خطر اجماع جهاني عليه ايران و تحريم اقتصادي روبرو ساخته است. عظمت طلبي اتمي رهبر جمهوري اسلامي از سوي گروههاي اصلاح طلب ايراني طي نامه هاي علني و غير علني به رهبر جمهوري اسلامي مورد نقد و اعتراض قرار گرفته است. حتّي بسياري از سياستمداران درون جمهوري اسلامي، نظير هاشمي رفسنجاني، محمّد خاتمي، و بسياري ديگر از چهره هاي سياسي سرشناس، در ديدارهاي خصوصي با رهبر جمهوري اسلامي با سياستهاي هسته اي که توسط دولت آقاي احمدي نژاد دنبال مي شود، مخالفت کرده اند، و معتقدند که براي جلب اعتماد جامعه بين المللي و جلوگيري از تصويب قعطنامه هاي جديد شوراي امنيت بايد فرايند غني سازي اورانيوم به حالت تعليق درآيد، و دولت از اقدامات ماجرايانه و تحريک آميز پرهيز نمايد.
دموکراسي در سطح ملّي پيش شرط و ضامن صلح در سطح بين المللي است. در جهان امروز آرمانهايي مانند دموکراسي، آزادي، و حقوق بشر از جمله ارزشهاي مشترک بشري است. اين آرمانها نه فقط از پشتوانه عقل مصلحت انديش بشر معاصر برخوردار است، بلکه وجدان اخلاقي بشر معاصر نيز بر اعتبار آنها گواهي مي دهد. دعوت جهانيان به ارزشهاي مشترک ديني، اخلاقي، و معنوي در واقع دعوت همگان به پاسداشت دموکراسي، آزادي، و حقوق بشر است.
بدون ترديد مردم ايران در تلاش خود براي کسب آزادي و برقراري دموکراسي به حمايت اخلاقي – معنوي جامعه بين المللي از جمله مردم آمريکا نياز دارند. شايسته است که مردم شريف آمريکا از دولت خود بخواهند که سناريوي حمله نظامي به ايران، و نيز پروژه "تغيير رژيم" را از دستور کار خود خارج نمايد، و در عوض باب مذاکره و ارتباط انتقادي و سازنده را با دولت ايران بگشايد، بدون آنکه مذاکرات و توافقات احتمالي بر سر مسائل هسته اي به ناديده گرفتن نقض حقوق بشر در ايران بينجامد. ما با هر گونه تحريمي که به مردم ايران صدمه وارد آورد مخالف هستيم، نبايد به جاي بنيادگرايان حاکم بر ايران، مردم ايران را مجازات کرد. جامعه ي جهاني مي تواند براي کليه ي کساني که مخالفان سياسي – عقيدتي را زنداني ، شکنجه، اعدام و ترور کرده اند، کيفر خواست تهيه کند و به محض خروج از ايران، آنها را بازداشت و به اتهام شرکت در سرکوب سازمان يافته، محاکمه و محکوم نمايد. اين اقدام يکي از مصاديق حمايت معنوي – اخلاقي است که به تقويت جامعه ي مدني کمک مي کند. مشارکت سياسي، از طريق برگزاري انتخابات آزاد رقابتي، يکي از حقوق اساسي مردم مي باشد. اما رژيم ايران براي محروم کردن مردم از حق مشارکت سياسي، شبه انتخابات تقلبي ناموثر(انتخاب شده ها فاقد قدرت و اختيار براي ايجاد تحول و اصلاح در نظام سياسي اند و ساختار حقوقي به گونه اي طراحي شده که قدرت هيچگاه به مخالفان انتقال نيابد ) برگزار مي کند.در آستانه ي برگزاري شبه انتخابات تقلبي بعدي در 24 اسفند، برخي از گروه هاي سياسي مخالف و فعالين حقوق بشر، خواهان نظارت بين المللي بر انتخابات ايران شده اند، تا حداقل بتوان انتخاباتي منصفانه(خارج از کنترل شوراي نگهبان)، اگر چه غير موثر، برگزار کرد. در اين شرايط، برگزاري هرگونه انتخابات با وجود شوراي نگهبان، بدون نظارت بين المللي و بدون انتقال قدرت، نامشروع تلقي مي شود.مردم ايران براي تعيين سرنوشت و مشارکت سياسي به "انتخابات آزاد" براي "انتقال قدرت" نياز دارند. امروزه در کشورهاي مختلف، وقتي زمامداران در انتخابات مرتکب تقلب مي شوند، مخالفان به همراه مردم به خيابانها مي ريزند و حکومت را وادار به عقب نشيني مي کنند، اما در ايران وقتي در انتخابات تقلب صورت مي گيرد، فرد قدرتمندي چون هاشمي رفسنجاني از سر ناچاري مي گويد من پيگيري اين امر را به خدا واگذار مي کنم و فرد قدرتمند ديگري چون مهدي کروبي(رئيس مجلس ششم)از عضويت در مجمع تشخيص مصلح نظام استعفأ مي دهد. جنبش دموکراسي خواهي و آزادي طلبي ايران ريشه در آرمانهاي اخلاقي، فرهنگي، و معنوي ايرانيان دارد. گذار ايران به دموکراسي و مبارزه با حکومت سرکوبگر و ظالم بنيادگرايان حاکم بر ايران وظيفه ايرانيان شجاع و آزاديخواه است، نه دولت آمريکا.
منبع: نيوزويک بين المللي، 18 فوريه 2008
--
http://zerodegree.persianblog.ir
http://shzerodegree.blogspot.com
http://zerodegree.wordpress.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر