۶ تیر ۱۳۹۰
۴ تیر ۱۳۹۰
به نهنگ ها نگاه کن - درد شرمندگی
by: Sherwood at ۵:۱۸ بعدازظهر 0 comments
۳ تیر ۱۳۹۰
به نهنگ ها نگاه کن - طوطی و بازرگان
این روزها آفتاب نیمروز حسابی گرم است. کنار ساحل سرت را که بالا بگیری چند دقیقه ای بیشتر لازم نیست تا گرما زده شوی یا از دماغت خون جاری شود. ولی کنار این ساحل هیچکس به آسمان نگاه نمی کند، نگاه ها را همه این هیاکل عظیم کنار ساحل به خود جلب کرده که ساحل آفتاب سوخته را پر کرده اند. این آفتاب داغ امروز یکی دو تا از نهنگ ها چنان بی تاب کرده که ناظران بی خیال را به تب و تاب کمک به آنها انداخته. این آفتاب برای برنزه شدن نیست، برای آفتاب سوختن است و خشک شدن تا سرحد ترکیدن!
نگاهشان که می کنی چیزی از نهنگ های عظیم دریا کم ندارند، هر کدام وزنه ای سنگین بودند برای اصلاح طلبی که حالا بیشتر از دو سال است که در زندان هستند. دیگر چنان کارد به استخوانشان رسیده که چاره ای بجز مرگ تدریجی در زندان را نداشته اند تا شاید از این راه اعتراضشان شنیده شود. اسم هاشان را که می بینی خاطرات دوران اصلاحات زنده می شود جلوی چشمت:
بهمن احمدی امویی، حسن اسدی زیدآبادی، مهدی کریمیان اقبال، عماد بهاور، قربان بهزادیان نژاد، محمد داوری، امیرخسرو دلیرثانی، فیض الله عرب سرخی، ابوالفضل قدیانی، محسن امین زاده، محمدرضا مقیسه و عبدالله مومنی
عبدالله مومنی و ابوالفضل قدیانی که به بهداری زندان اوین منتقل شده بودند چیزی نگذشت که بازگشتند و اعتصاب را ادامه دادند. این دوازده نفر با آزادی عماد الدین باقی و مرخصی جواد مظفر هنوز هم دوازده نفرند! محسن امین زاده پایش به زندان رسیده و نرسیده به جمع اعتصاب کنندگان پیوسته.
داستان طوطی و بازرگان یادتان هست؟ همان طوطی که با عملی کردن پیام دوستانش در جنگل رستگار شد را می گویم. پیام این نهنگ ها هم برای ما از همین دست است، آنها دارند به راه رستگاری اشاره می کنند ...
by: Sherwood at ۸:۵۷ بعدازظهر 0 comments
Labels: نهنگ ها، اعتصاب غذا، زندانیان، قدیانی، مومنی، مرگ تدریجی، رستگاری
به نهنگ ها نگاه کن - در تقدیس زندگی
http://shzerodegree.blogspot.com
by: Sherwood at ۱۲:۰۰ قبلازظهر 1 comments
۱ تیر ۱۳۹۰
به نهنگ ها نگاه کن - دعای باران
by: Sherwood at ۵:۲۶ بعدازظهر 0 comments
به نهنگ ها نگاه کن
تمام مسیر را در این هوای تفته ی تابستانی با بغضی سنگین سپری کردم. نمی دانم از بغض گلوگیرم بود یا از اشک چشم هایم که ندیدم و گذشتم از کنار دوستی که از دور با لبخندی و از نزدیک با ابهام و سر درگمی بدرقه ام کرد و گذشت. تمام ذهنم پر شده از نهنگ هایی که خود را به ساحل می کشند و هیچ تلاشی برای نجات خود نمی کنند تا عاقبت از تشنگی تلف شوند و هنوز هم آنان که با خود لقب اشرف مخلوقات را یدک می کشند نتوانسته اند از چرایی کار آن ها سر در بیاورند. نهنگ هایی که دریای متلاطم و طوفانی حتا آرامشان را بر هم نمی زند، چگونه است که چنین مصمم خود را به ساحل می رسانند و می مانند تا بمیرند...
بغض امروز من اما برای نهنگ های دریای دیگریست که تا پیش از این طعمه های خود را می بلعید و ناجوانمردانه جسد آن ها را قی می کرد و ما را با نگاه حیرت زده مان تنها می گذاشت. نهنگ های آرام دریای این روزهای ما این بار هم، ما نظاره گران ساکت را از چرایی خودزنی خود، آگاه کرده اند و همین دانستن است که تحمل هر لحظه اش را سخت تر و تلخ تر می کند. این دوازده تن همانا که نهنگان آرام عرصه ی سیاست مملکت مان هستند که اینک اقیانوس نامردی ها را متحیر خود کرده اند و با لبخندی به تلاش های دیگران برای انصراف آنان نگاه می کنند...
by: Sherwood at ۱۲:۳۴ قبلازظهر 0 comments