۱۸ خرداد ۱۳۸۵

جمهوري جمهوري ها - قسمت دوم

نكاتي كه در ذيل بدانها اشاره خواهد شد، مسائل و مشكلاتي است كه بشر امروز با آنها روبروست و همگان، خصوصاً روشنفكران و آزاديخواهان، بايد براي حل و رفع آنها چاره‌انديشي كنند.
1- غيردموكراتيك بودن اطلاعات: آدميان به لحاظ مناسبات انساني در سطح جهاني و مشكلات زيست محيطي در وضع بسيار خطرناكي زندگي مي‌كنند. اين وضعيت، از طريق روشنگري بايد به سطح آگاهي همه مردم جهان رسانده شود. جهان همچون كشتي غول‌‌پيكر بزرگي است كه در خطر تصادم با يك كوه يخ و فرورفتن به زير آب و غرق شدن است. اما در سالن رقص كشتي، دخترها و پسرها، به دليل عدم اطلاع، در حال رقص و عيش و نوش‌اند. نجات جان آدميان منوط به كمك تمام مسافران كشتي است. پس بايد همگان را از اصل ماجرا مطلع كرد. منافع قدرتهاي سياسي- اقتصادي مانع اطلاع عموم ساكنان كره خاكي از وضعيت خطرناك كنوني است. ناآگاهي عمومي از وضعيت حاد جهاني، يكي از مسائل مهم بشر امروز است. دمكراتيزه شدن اطلاعات پيشرفت‌ بسياري داشته است اما هنوز نيازمند تلاشهاي بسياري است كه مهمتر از همه تلاشي است روشنگرانه تا به توده‌هاي مردم بياموزند كه با كسب اطلاعات مي‌توانند دنياي بهتري بسازند. محدود ماندن اطلاعات در حد متخصصان و آكادميسين‌ها مردم را از مشاركت فعال در حيطه‌هاي اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي محروم مي‌سازد يا حضور آنها را به نمايش فرو مي‌كاهد.
2- توسعه پايدار [Sustainable Development]: رشد اقتصادي غالباً از دو جهت اثر نامطلوب بر محيط زيست دارد: الف- تحليل بردن منابع طبيعي. ب- آلودن كردن هوا، آب و خاك. مطابق گزارش آينده مشترك ما [Our Common Future] [1987] كميسيون محيط زيست و توسعه سازمان ملل، ادامه رشد اقتصادي ممكن است تا حدي موجب سطح زندگي مناسبي براي همه مردم زمين شود، فقط به اين شرط كه دقت فراواني در انتخاب فناوريهايي شود كه نه كره زمين و منابعش را تحليل برند و نه آلوده‌اش سازند. از نظر اين كميسيون، توسعه پايدار فرايند تغييري است كه در آن بهره‌برداري از منابع، سمت و سوي سرمايه‌گذاريها، منشاء توسعه‌هاي فن‌آوري و تغييرات نهادينه، همگي در جهت هماهنگي افزايش توان فعلي و آتي براي رفع نيازها و آمال انساني باشد. اين گزارش، توسعه پايدار را به عنوان فرايندي تعريف مي‌كرد كه در آن «نسل حاضر بدون به خطر انداختن توانايي نسل آينده نيازهايشان را تأمين مي‌كند».
آرمان توسعه پايدار بشرطي پايدار و قابل دفاع است كه تأمين رفاه نسل كنوني متضمن ايجاد وضعيت فلاكت‌بار براي نسل‌هاي بعدي نباشد. برنامه‌هاي توسعه در حال اجرا در سطح جهان، چندان عنايتي به زندگي نسل‌هاي آتي ندارند. اين رويكرد با آن اصل كانتي كه انسانها بايد به عنوان غايت [هدف] در نظر گرفته شوند، نه وسيله [ابزار]، تعارض دارد. در توسعه سرمايه‌سالارانه انسانها ابزار و وسيله تلقي مي‌شوند، نه هدف و غايت. عدم توجه به نيازهاي نسلهاي آتي، به معناي غايت فرض كردن نسل كنوني و وسيله و ابزار فرض كردن نسل‌هاي بعدي است. اگر نسل‌هاي آينده به عنوان هدف در نظر گرفته شوند، ديگر نمي‌توان چنان رفتار كرد كه تمام سودها به حساب نسل كنوني واريز شود، اما تمام زيانها و هزينه‌ها از جيب نسل‌هاي آتي پرداخت شود. هيچ فرد، گروه يا نسلي حق ندارد به گونه‌اي رفتار نمايد كه گويا فرد، گروه يا نسل ديگري ابزار و وسيله‌ تأمين نيازهاي او هستند. استفاده بدون حساب و كتاب بشر كنوني از منابع طبيعي [جنگلها، مراتع و ....] از يك سو و بازده [out put] اين نحوه استفاده كه منجر به آلودگي و تخريب شديد محيط زيست شده است از ديگر سو، وضعيت بسيار خطرناكي را براي نسل‌هاي آينده رقم مي‌زند. در برنامه‌ريزي‌هاي علمي-فني-تكنولوژيك و مناسبات انساني، بايد به اين نكته مهم توجه نمود. محيط زيست انسانها به سرعت در حال تخريب و نابودي است.
بنا بر آمار سازمان‌ملل متحد سالانه دست كم 11 ميليون هكتار از جنگل‌هاي مناطق حاره در حال نابود شدن هستند تا به مرتع يا زمين زراعي بدل شوند. گذشته از اين، 17 ميليون هكتار نيز سالانه قابليت توليدي خود را از دست مي‌دهند. بنا بر گزارش‌هاي بانك جهاني بيابان‌ها سالانه‌ نزديك به 6 ميليون هكتار در حال رشدند. طي دهه 1990 الي 2000، سالانه 9/8 ميليون هكتار از جنگلهاي جهان از بين رفته است. از سال 2000 تا كنون سالانه 3/7 ميليون هكتار از جنگلهاي جهان از بين رفته است. به اين مساله بايد آلودگي محيط زيست را نيز افزود. سالانه سه ميليون نفر از جمعيت جهان بخاطر آلودگي هوا جان مي‌دهند. تخريب لايه اوزون يكي از موارد قابل بحث است. لايه اوزون از حيات در مقابل آثار خطرناك اشعه‌هاي B و ماوراء بنفش محافظت مي‌نمايد. تخريب اين لايه باعث مي‌گردد تا سرطان پوست و آب مرواريد چشم در انسانها افزايش يابد و حتي شواهدي حاكي از خطر آسيب خوردن سيستم دفاعي هم وجود دارد. تخريب لايه اوزون از طريق مواد شيميايي هالوژن‌دار ساخته دست انسانها صورت مي‌گيرد. در اواخر دهه 1980 نگراني در مورد تغييرات آب و هوا، بحث تخريب لايه اوزون را تحت شعاع قرار داد. در طول20 سال گذشته ميزان انتشار دي‌اكسيدكربن [CO2] كه عامل اصلي "اثر گلخانه‌اي" در كره زمين، يعني افزايش درجه حرارت و آثار سوء زيست محيطي آن است، دو برابر شده و از 9/14 ميليارد تن در سال 1971 به 6/21 ميليارد تن در سال 1999 رسيده است و پيش‌بيني مي‌شود تا سال 2010 به 9/31 ميليارد تن برسد. فيلترهاي طبيعي متنوعي همانند جنگلها و اقيانوسها، كربن منتشر شده از طريق فعاليتهاي بسيار گسترده انساني را جذب مي‌كنند؛ قطع درختان جنگل، توازن بين منابع و جذب كننده‌ها را بر هم مي‌زند و گوناگوني زيستي گياهان را كاهش مي‌دهد. افزايش دماي معمولي و تغييرات مرتبط با آن در الگوي ريزش باران، خطر گسترش بيابان را بالا مي‌برد. دانشمندان تخمين مي‌زنند بارش برف و باران در مناطقي از جهان افزايش خواهد يافت در حالي كه در مناطق ديگر از ميزان آن كاسته خواهد شد؛ يعني بروز سيلاب‌هاي شديد در برخي مناطق و خشكسالي در مناطق ديگر. به همين ترتيب بسياري از بيماري‌ها شيوع خواهند يافت و زيستگاه گونه‌هاي گياهي و جانوري بسياري از بين خواهد رفت. بدون ترديد مسئوليت تخريب فعلي زيست بوم مستقيماً متوجه جمعيت اندكي از جهان است كه در جوامع صنعتي و توسعه‌يافته ساكن هستند. در سال 1998 يك شهروند آمريكايي به طور متوسط پنج برابر بيشتر از يك مكزيكي و نوزده برابر بيشتر از يك هندي گاز گلخانه‌اي توليد كرده است. زمين، به تعبير آيين هسنه و آيين دائو [Taoism]، مادر و رفيق ماست. عالم يك توده كر و كور نيست، بلكه يك مجموعه كاملاً هوشمند است كه نسبت به رفتار ما واكنش متقابل نشان مي‌دهد. انسانها طبيعت را زخمي كردند و طبيعت هم به طور متقابل واكنش [طوفان، سيل، زلزله و ...] نشان داد. نگاه بيكني تسخير طبيعت را بايد كنار نهاد و عالم را برادر و رفيق خود فرض كرد. آن اصل طلايي [Golden rule] اديان ابراهيمي كه مي‌گويد آنچه براي خود نمي‌پسندي براي ديگران نپسند، نه تنها بايد در روابط آدميان حاكم شود، بلكه بايد در روابط متقابل انسان و طبيعت حاكم شود. نگاه حق‌مدارانه واخلاقي به طبيعت راه‌گشاي مشكل كنوني بشر است. برخورد عقلايي و نيك‌خواهانه با زيست بوم و سخن خود را كلام نهايي تلقي نكردن بايد محور كار قرار گيرد.
مطابق گزارش آينده مشترك ما، يكي از مشكلاتي كه تمدن جهاني معاصر بايد رفع كند تا به شكل پايدار توسعه يابد، مساله "نظاميگري" است: هزينه كردن مبالغ هنگفتي از بودجه كشور براي تسليحات و دستگاههاي نظامي. نظاميگري با آلوده كردن محيط زيست و فرسودن منابع كمياب، زيانهاي مستقيمي وارد مي‌كند. مثلاً نزديك به يك چهارم سوخت هواپيماي جت را نيروهاي مسلح مصرف مي‌كنند. ارتش آمريكا بزرگترين مصرف‌كننده نفت جهان است. در يكي از سالها، آن قدر نفت خريد كه مي‌توانست سوخت كل سيستم حمل و نقل عمومي ايالات متحده را براي 22 سال تأمين كند. در كل جهان، مصرف آلومينيوم، مس، نيكل و پلوتينيوم توسط ارتش بيشتر از تقاضاي اين مواد توسط كل جهان سوم است. در ايالات متحده، تقريباً 000/100 كيلومتر مربع كه معادل كل مساحت ايالات ويرجينيا است، به مصارف نظامي اختصاص داده شده. نيروهاي مسلح جهان مسئول پخش و انتشار بيش از دو سوم ماده شيميايي موسوم به ‌cfc-113 در لايه اوزون هستند و 13 درصد كل تحليل اوزون در اين لايه صورت مي‌گيرد. مساله بعدي گرم شدن سطح كره زمين است. انتشار كلي دي اكسيد كربن بر اثر فعاليتهاي نظامي در حدود 10 درصد كل ميزان پخش در سراسر زمين است. كم كردن سريع مخارج نظامي مي‌تواند كمك مؤثري به توسعه پايدار بنمايد. اوسكار سارنچِس، رييس جمهور پيشين كاستاريكا و برنده جايزه صلح نوبل در 1987، مبادرت به تدوين "مجموعه مقررات نقل و انتقال سلاح" كرده است. در اين مجموعه مقررات تصريح شده است كه اگر كشوري بخواهد سلاح خريداري ‌كند بايد مطابق با ضوابطي باشد كه از آن جمله است ترويج دموكراسي، صيانت از حقوق بشر، شفاف بودن در مورد مخارج نظامي
.
3- فرهنگ مصرفي تجمل‌پرستانه: فرهنگ مصرف دنياي امروز بسيار تجملي است. با استدلال مي‌توان اين مدعا را تثبيت كرد كه طبيعت احتمالاً تكافوي نيازهاي زندگي با اكتفا به ضروريات را دارد، اما براي زندگي تجملي تكافو نمي‌كند. به تعبير ديگر، دليل قطعي وجود ندارد دال بر اينكه طبيعت ضروريات زندگي بشريت را، با توجه به نرخ رشد جمعيت، تأمين نمايد، اما دليل قطعي مي‌توان اقامه كرد مبني بر اينكه منابع طبيعي براي زندگي تمام نسل‌ها وجود ندارد. جمعيت جهان در سال 2050 نزديك به 5/9 ميليارد نفر خواهد رسيد. ادامه حيات به صورت فعلي تا آن زمان وجود ندارد. ادامه حيات به شيوه فعلي نيازمند 30 سياره مشابه كره خاكي ماست. منابع لازم براي زندگي مرفه از نوع آمريكائي وجود ندارد.
طي دهه گذشته بابت ساخت هر يك از 20 فيلم گران‌قيمت تاريخ سينما، يكصدوپنجاه تا دويست وپنجاه ميليون دلار هزينه شده است ، در حاليكه ميليونها انسان از شدت گرسنگي در افريقا و آسيا در حال دست و پنجه نرم كردن با مرگ‌اند. اگر روزي بشر به مرحله‌اي برسد كه ديگر انساني به دليل گرسنگي و بي‌دارويي گرفتار مرگ نشود، در آن روز ساختن فيلم‌هاي چندصد ميليون دلاري شايد تجمل محسوب نشود. با صنعت سينماي هاليوود مي‌توان زندگي تمام انسانهاي گرسنه و فقير افريقايي را نجات داد. اگر زندگي افريقايي‌ها و آسيايي‌ها به سطح زندگي اروپا و آمريكا برسد، صنعت سينماي هاليوود تجمل محسوب نمي‌شود. تجملي بودن امري نسبي است. تجملي بودن در قياس با ضروريات بر آورده نشده زندگي معنا مي‌يابد. ما از موضع انكار ارزش هنر سخن نمي‌گوئيم. مطابق نظر افلاطون، انسان‌ها سه گونه نياز دارند: الف- نياز به حقيقت ب- نياز به خير ج- نياز به زيبايي [هنر]. تا وقتي حقيقت فراگير و خير دامن‌گستر نشود، رو آوردن به زيبايي امري تجملي محسوب خواهد شد. توضيح آنكه نيازهاي مادي بشر وقتي تأمين مي‌شوند كه واقعيات عالم انساني و عالم طبيعت شناخته شوند و انسانها با يكديگر مناسبات خيرخواهانه برقرار كنند. از اين رو، حقيقت‌طلبي و خيرخواهي كه دو شرط لازم تأمين نيازهاي مادي‌اند تقدم دارند بر زيبايي‌جويي كه هنر را به زندگي ارزاني مي‌دارد. تا وقتي كليه ابناء بشر به سطح معقولي از حيات و محو فقر نرسند، هنر پُرهزينه و زندگي اشرافي و تجملاتي بايد اخلاقاً تقبيح شود
.

هیچ نظری موجود نیست: