۷ تیر ۱۳۸۵

نظام ايران، سلطاني است

نظام ايران، سلطاني است
۶ تیر ۱۳۸۵
اکبر گنجي، در سفر اروپايي خود به فرانسه رسيد و در ديدار با جمعي از ايرانيان تاکيد کرد: "همه در يک کشتي هستيم و موظفيم از حق ضايع شده مردم دفاع کنيم".
گنجي که به دعوت انجمن گفت و گو و دموکراسي در دانشگاه سنت دني سخن مي گفت، بامقايسه جمهوري خواهي و مشروطه خواهي و تاکيد بر اينکه وي از جمهوريخواهي دفاع مي کند، گفت:"براي تحليل وضعيت بايد بدانيم چه تصوري از رژيم حاکم بر ايران داريم، و نه از شرايط حاکم بر ايران. يکي مي تواند بگويد شرايط نظام آشوبي است و ديگري بگويد شرايط فاشيستي است. اين چه نوع نظامي است؟ در جامعه شناسي براي نظام هاي غير دموکراتيک انواعي را قائل شده اند: ديکتاتوري نظامي که عمدتا در کشورهاي آمريکاي لاتين با آن روبه رو بوده ايم، نظام فاشيستي که مهمترين نمونه هاي آن دوران استالين در کشور روسيه، رژيم هيتلر در آلمان و موسوليني در ايتاليا بود. يک نوع ديگر هم ديکتاتوري نظام سلطاني است. و اگر نظام هاي ديکتاتوري را طبقه بندي کنيم، به نظر من رژيم حاکم بر ايران، رژيم سلطاني است و من در مانيفست اول و دوم مدعي همين بوده ام. آقاي حجاريان هم که مدل مشروطه خواهي را مي دهد معتقد است رژيم حاکم بر ايران رژيم سلطاني است. ما تا اين جا با هم هم عقيده هستيم. ممکن است دوستان ديگري تقسيم بندي هاي ديگري داشته باشند، امادر هر حال هر کسي که مي خواهد براي دموکراسي ايده بدهد بايد اول بگويد چه تفکري از رژيم حاکم بر ايران دارد و ما چه طور مي توانيم از اين وضعيت گذار کنيم".
گذار به دموکراسي
گنجي در ادامه گفت: "ما تجربيات بشر را دسته بندي مي کنيم و مثلا مي گوييم کشورهايي با رژيم هاي غير دموکراتيک اين راه را رفته اند تا به دموکراسي رسيده اند. تفاوت در مسير آنهاست. مثلا در موجي که رژيم هاي نظامي داشته اند ميز مذاکره برجسته بوده؛ يعني هميشه مخالفين در پايين بوده اند و با رژيم هاي ديکتاتوري نظامي مبارزه کرده اند. اين مبارزات به ميزهاي مذاکره منتهي مي شود و در سر اين ميز ها توافق هايي صورت مي گيرد. مثلا در شيلي با خود پينوشه وارد مذاکره مي شوند و قرار مي گذارند که انتخابات آزاد برگزار شود و در مقابل با او مبارزه نمي کنند. ده سال هم مي تواند فرمانده کل قوا نيروهاي مسلح باشد و بعد از آن هم کنار مي رود. اين ميز هاي مذاکره يکي از خصوصيات عمده ديکتاتوري نظامي و بسيار موثر هم بوده است. اما لزوما تمام گذارها اينچنين نبوده است."
گنجي افزود: "به تصور من نظامي که الان در ايران حکومت مي کند يک نظام سلطاني است. هم رژيم پيش از انقلاب و هم رژيم بعد از انقلاب هر دو سلطاني هستند. لذا مهم اين نيست که مبارزه کنيم تا رژيم ديکتاتوري را براندازيم ،مهم اين است که بدانيم چه چيزي را مي خواهيم جايگزين آن کنيم؟ ما مي توانيم ديکتاتوري را بر اندازيم و به جاي آن ديکتاتوري بدتري را جايگزين کنيم، کما اينکه ما اين کار را با انقلاب اسلامي کرديم. حکومت ديکتاتوري شاهنشاهي را برداشتيم و حکومت ديکتاتوري سلطاني را جايگزين آن کرديم. الان هم بايد بدانيم که چه مي خواهيم و چه چيزي را مي خواهيم جايگزين آن کنيم. اول بايد بدانيم که تمام مردمي که در ايران زندگي مي کنند مخالف حکومت نيستند. در ايران بسياري هستند که حاضرند براي بقاي اين رژيم آدم بکشند و بخشي هم حاضرند کشته شوند. اينکه بگوييم همه مخالف هستند تصور ايدئولوژيک و به معناي شعور کاذب است".
گنجي در ادامه به بحث فرهنگ دمکراتيک پرداخت و گفت: "فرهنگ دموکراتيک اجزاي بسيار وسيعي دارد. يکي از اين اجزا اين است که روشنفکران و نخبگان جامعه بدانند که دموکراسي تنها حلال مشکل جامعه است. يعني اينکه اختلاف نظر وجود دارد و ما اختلاف ها را به روش هاي دموکراتيک، يعني از طريق گفت و گو حل مي کنيم. يعني با هم گفت و گو مي کنيم، اما نظرات خود را به همديگر تحميل نمي کنيم. من با شما تفاوت دارم و به رسميت شناختن اين تفاوت مهم است. اينجاست که دموکراسي شکل مي گيرد.اگر ما بتوانيم در عين تفاوتي که با يکديگر داريم ،همديگر را به رسميت بشناسيم ، فکر مي کنم براي اولين بار معجزه اي در تاريخ ايران اتفاق مي افتد. ما الان در کنار يکديگر نشسته ايم و حرف هاي يکديگر را مي شنويم و اين اتفاق خوبي است که به جبر واقعيت پيش آمده، نه از راه تئوري".
مدل هاي دموکراسي
گنجي در ادامه به تفاوت در مدل هاي دموکراسي پرداخت و گفت: "سه گونه مي شود بحث کرد: 1- مدل جمهوريخواهي؛ يعني ما دموکراسي در قالب جمهوري مي خواهيم؛ 2 ـ ما دموکراسي مي خواهيم در قالب سلطنت مشروطه؛ و 3- کساني هم هستند که دموکراسي را در قالب ولايت فقيه مي خواهند. يعني معتقدند ولايت فقيه را مي توان ولايت مشروطه کرد. حتي بعضي ها به نظارت ولايت فقيه معتقدند؛ يعني اينکه ولايت فقيه را در يک جايي به ملکه انگليس تبديل کنيم و بعد ولايت فقيه را پايين بکشيم. من اما جمهوري خواه هستم و درباره دموکراسي در جمهوري صحبت مي کنم."
سلطنت: حق ويژه
گنجي آنگاه با اشاره به اينکه سلطنت را قبول ندارد، گفت: "بنياد دموکراسي و حقوق بشر برابري است . يعني از آنجايي که ما انسان ها را برابر مي دانيم ، زن ومرد، سياه و سفيد، از هر نژاد و فر قه اي، از آنجاست که دموکراسي شکل مي گيرد. اگر کسي بگويد مسلمان و غير مسلمان و يا زن و مرد را برابر نمي داند، يعني دموکراسي نداريم . در دموکراسي بايد کليه افراد را شهروند بدانيم و کليه شهروندان را هم برابر. اما سلطنت در مشروعه خودش هم برابري را قبول ندارد؛ يعني هر جا که شما حق ويژه قائل شويد از دموکراسي خارج شده ايد، همان طور که در ولايت فقيه هم براي فقها حق ويژه قائل مي شوند.مي گويند حکومت حق ويژه فقهاست و غير فقيه نمي تواند رهبر باشد. به عبارت ديگر در ولايت فقيه گفته مي شود حکومت حق ويژه فقهاست و در سلطنت گفته مي شود حکومت حق ويژه يک خاندان که از پدر به پسر مي رسد و تداوم دارد. چنين حقي از کجا آمده است؟ يعني يک خاندان يا فقيه چگونه مي تواند مدعي اين حق باشد؟ حق ويژه هيچ پشتوانه نظري ندارد. چرا کسي به دليل اينکه پدرش در راس کار بوده يا به يک صنف خاصي تعلق داشته بايد حاکميت حق او باشد؟ اين تفکر غير دموکراتيک است. اما اين حرف به اين معنا نيست که فرد حق ندارد حرف بزند و يا حق شرکت در انتخابات را ندارد. در شرايط دموکراتيک اگر انتخابات آزادي برگزار شود طبعا کسي که سلطنت طلب باشد نظر خودش را مي گويد، جمهوريخواه نظر خودش را و فاشيست هم همينطور. در آنجا در نهايت مردم هستند که انتخاب مي کنند. اما توجه داشته باشيد که دموکراسي فقط انتخابات آزاد، عادلانه و منصفانه نيست؛ چرا که ما مي توانيم از راه دموکراسي به حکومت برسيم و بعد حکومت دموکراسي نداشته باشيم. فاشيست ها دم از عدالت مي زنند و با اين شعار مردم را فريب مي دهند. اما دموکراسي حکومتي است که مردم با روش هاي مسالمت آميز زمامداران را برکنار مي کنند".
گنجي در ادامه با اشاره به گروه هايي که به شيوه دمکراتيک بالا رفتند ولي به دموکراسي پايبند نماندند، گفت: "مهم اين نيست که شما بگوييد من به روش دموکراتيک بالا رفتم، مانند جبهه نجات اسلامي در الجزاير، مهم اين است که يک گروه الان دارد چه کار مي کند؟ الان اگر در منطقه خاورميانه انتخابات برگزار کنيد، تمام بنيادگراها پيروز مي شوند و بعد هم به هيچ روشي نمي شود آنها را از حکومت پايين کشيد. به غير از ايران که تنها کشوري است که اگر در آن يک انتخابات آزاد برگزار شود دموکرات ها پيروز مي شوند، در کل خاور ميانه بنيادگراها پيروز مي شوند. اما ما کساني را مي خواهيم که به روش دموکراتيک بالا بروند و به همان روش هم بتوان آنها را برداشت. لذا بنده جمهوري خواه هستم".
همين انقلاب ما را بس
گنجي سپس با برشمردن ويژگي هاي دموکراسي، از جمله آزادي، سکولاريسم، آزادي اقليت ها... گفت: "من جمهوريخواه هستم و هيچ حق ويژه اي براي هيچکس من جمله خودم قائل نيستم. اما بحث ما بر سر مرحله گذار است. در اين راه اولين نکته اين است که حرکت ما بايد مسالمت آميز باشد؛ چون ما تجربه انقلاب اسلامي، انقلاب روسيه، فرانسه و چين را داريم . تمام انقلاب هاي تند گرايانه که مي خواهند مسائل سياسي، نظامي، اقتصادي و فرهنگي را بر اساس يک ايدئولوژي تغيير دهند و به يک اتوپيا برسند، به يک نظام غير دموکراتيک مي رسند. بنده نه تنها انقلابي نيستم بلکه ضد انقلاب هم هستم .همان يک انقلاب ما را بس. ما براي رسيدن به دموکراسي روش و هدف داريم و اهدافي که ذاتا راديکال نيستند، اما در حکومت غير دموکراتيک راديکال حساب مي شوند. من خواستار تحولات بنيادين هستيم، اما براي رسيدن به آن دست به خشونت نمي برم، ترور نمي کنم، اسلحه نمي گيرم و انقلاب هم نمي کنم. آيت الله خميني در فرانسه مي گفتند: ما مي خواهيم يک جمهوري درست کنيم عين جمهوري فرانسه؛ ولي جمهوري اسلامي شبيه جمهوري فرانسه نيست".
گنجي سپس ادامه داد: "من به هيچ عنوان به دموکراسي شرقي، غربي، اسلامي، غير اسلامي ، حقوق بشر شرقي، غربي،اسلامي و غير اسلامي اعتقاد ندارم. دموکراسي بومي معنا ندارد، مدرنيزه بومي معنا ندارد. من معتقدم که يک حقوق بشر بيشتر نداريم. دموکراسي هم همينطور است؛ يک دموکراسي بيشتر نداريم و دموکراسي اسلامي معني ندارد."
گنجي در بخش ديگري از سخنانش با تاکيد بر اينکه "ما صلح طلب هستيم" گفت: "اما در اين عالم به هيچ هدفي بدون پرداخت هزينه نمي رسيم.اختلافي هم که من از اول دوم خرداد با دوستان داشتم، اين بود که دموکراسي بدون هزينه انجام شدني نيست. هزينه مهم ديگر اين است که عقب افتادگي هاي جامعه را بايد باز کنيم. يکي از مشکلات روشنفکري ما در طول تاريخ اين بوده که به مردم تقدس داده شده است. يعني يک اسطوره و عنصر مقدسي به نام مردم که بايد آنرا پرستيد. هيچ کس هم جرات نمي کند آنرا نقد کند و بگويد اگر مردم اين اشکالات را نداشتند اين حکومت نمي توانست بر آنها مسلط شود. نظام سياسي هر جامعه لباسي است که به قد و قامت مردم آن جامعه دوخته شده است. اگر اين نظام بر من حاکم است به خاطر اين است که من هم مستبد هستم. يعني من که انقلاب کردم در آن دخيل هستم و اگر هم بد شده همه ما در آن دخيل هستيم".

هیچ نظری موجود نیست: