۱۹ آذر ۱۳۸۵

نامه دادخواهی منصور اسانلو و افشای نقض گسترده حقوق بشر در پرونده وی

فدراسيون بين المللی حمل و نقل، روز جمعه از تشديد تبلیغات خود برای آزادی منصور اسانلو، ریيس هيات مديره سنديکای کارگران شرکت واحد خبر داد. ديويد کاکرافت دبير کل فدراسيون بين المللی حمل و نقل در نامه ای به ILO سازمان جهانی کار به حمايت فعالان اتحاديه های کارگری در سراسر جهان از منصور اسانلو و همه فعالان سنديکايی در ايران اشاره کرده و می نويسد اين پشتيبانی تا آزادی آقای اسانلو و قطع سرکوب کارگران در ايران ادامه خواهد داشت. ضميمه نامه فدراسيون بين المللی حمل و نقل به سازمان جهانی کار نامه منصور اسانلو است که به دفتر رسيدگی به نقض حقوق شهروندی در ايران نوشته شده است. اين نامه را منصور اسانلو پس از آزادی از زندان اوين در پی بازداشت موقت هشت ماهه اش و پرداخت معادل صد و پنجاه ميليون تومان وثيقه نوشته است. در اين نامه او جزئياتی را درباره دوره بازداشت خود در اوين و فشارهای روحی که خود و خانواده اش پس از آزادی از زندان متحمل شده اند تشريح کرده است. منصور اسانلو نامه خود را با شرح جريان دستگيری خود در روز اول دی ماه سال۱۳۸۴، توسط ماموران لباس شخصی در مقابل منزل مسکونی اش آغاز می کند.
متن نامه منصور اسانلو «با سلام و تبريک حلول ماه رمضان، وآرزوی موفقيت شما در حل مسايل جاری. با احترام به عرض می رسانم من منصور اسانلو کارمند شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه و رييس هيات مديره سنديکای کارگران اين شرکت روز اول دی ماه ۱۳۸۴ در مقابل خانه ام واقع در خيابان گلبرگ غربی شماره ۴۸ توسط لباس شخصی هایی که خود را مامور وزارت اطلاعات معرفی کردند بازداشت شدم. يکی ازآنها خود را آقای اثنا عشری می خواند. در بند ۲۰۹ زندان اوين به مدت ۷ ماه در بازداشت موقت بودم. درآن مدت با توجه به حقوق شهروندی و حق زندانی، با من بدرفتاری شد. من اميدوارم در اين باره تحقيق شود. به مدت ۳ ماه و ۲۳ روز در سلول انفرادی جز دوره ها ی کوتاهی که با هم بندهايم بودم، به تنهايی نگهداری شدم. آن هم بندها اتهام هايشان شبيه اتهام من نبود. يکی از آن ها متعلق به گروه القاعده بود که معتقد بود با کشتن ۷ شيعه به بهشت خواهد رفت و اين خود مرا تا حد زيادی زير فشارها ی روانی قرار می داد. در راهروها ی بند هميشه به من چشم بند می زدند. وقتی مرا به دادگاه می بردند نگهبانان به من دستبند می زدند . بازجويی ها در اتاقهای ويژه ای انجام می شد که هميشه با رعب و تهديد همراه بود. به من می گفتند تا هر وقت که بخواهند مرا در زندان نگاه می دارند. قاضی هم تا ۹۰ در صد گفته های آنان را قبول می کرد و دفاع من مورد قبول قرار نمی گرفت. بعد به مدت ۱ ماه تمام حق ملاقات، استفاده از تلفن و هواخوری در محوطه باز از من گرفته شد. در زندان هم که بودم هيچ تخلف قانونی نداشتم. آنها با تغيير دادن گروه بازجويان، فشار زيادی از نظر روانی برمن وارد می کردند. سوال هايی می کردند که ابدا ربطی به اتهام وارد شده بر من نداشت. اتهام من اين بود که عنوان سنديکا را برای تشکيلات کارگری مان غصب کرده ام و عليه امنيت کشور اقدام کرده ام. به جزئيات زندگی خصوصی ام می پرداختند. از رابطه ام با دوستان و همکاران می پرسيدند. جوی به وجود آورده بودند که نسبت به خانواده ام احساس گناه کنم. نسبت به جان خود و خانواده ام بيمناک بودم. هنگام ديدار نمايندگان مچلس از زندان اجازه ندادند از بند ۲۰۹ ديدن کنند. بازجويانم به من گفتند از صحبت با بازرسان خودداری بورزم و آنچه را در بند ۲۰۹ بر من گذشته است به کسی نگويم. ميگفتند يا بايد ۱۵ سالی را در زندان بمانم و يا با آن ها همکاری کنم. می گفتند صرف نظر از اينکه ما در کجای دنيا زندگی می کنيم، آنها توان آنرا دارند که خانواده ام را نابود کنند. ادامه آزارها پس از آزادی از زندان حتا پس از آن که از زندان آزاد شدم اين اذيت و آزار ادامه پيدا کرد. بارها به من تلفن کردند و خواستند با آنها ملاقات کنم که من اين کار را نکردم. بعد در طبقه سوم دادگاه انقلاب در يک اتاق خالی باز به اين تهديدها ادامه دادند. از من خواستند هفته ای يک بار به آنها تلفن بکنم و فعاليت های روزانه ام را به اطلاعشان برسانم. من اين درخواست آنها را اجرا نکردم و نگران عواقب آن بودم. من به دفتر سازمان ملل متحد در تهران رفتم و وضعيت ناامن شخصی و شغلی ام را برای مسئول حقوق بشر اين سازمان توضيح دادم. بعد از اين جريان يک بار ديگر من را به دادگاه انفلاب بردند و به زندان تهديدم کردند و گفتند اگر ميخواهم بار ديگر به زندان نروم، من و همسرم بايد نامه ای امضا کنيم و در ان تعهد بدهيم هيچيک از دوستان و همکاران قديمی مان را ملاقات نکنيم. اينها کسانی هستند که من از بيش از بيست سال پيش می شناسم و در بين ايرانيان رسم نيست که دوستان و بستگان را به خانه ات راه ندهی. اين افراد همچنين به محل کار همسر من و به تلفن همراه پسر من زنگ می زنند و به آنها می گويند از من بخواهند با آنها ملاقات بکنم. اين مساله باعث اضطراب زيادی برای خانواده من شده است. خانواده من به حدی از احتمال اينکه آسيبی به من برسد، نگرانند که به من حتی اجازه نمی دهند به تنهايی حتی تا سر خيابان بروم و هميشه دنبالم می آيند. تلفن زدن ها ادامه دارد. از من خواستند به مسافرت خارج از شهر بروم. بعد از اينکه من به سفر رفتم باز هم به محل کار همسرم و تلفن همراه پسرم زنگ زده اند و گفته اند از من بخواهند با آنها تماس بگيرم. من بالاخره هفته گذشته به آنها تلفن کردم. آنها دوباره مرا توبيخ کردند که چرا زودتر تماس نگرفته ام. در کجای قانون جزايی و کيفری ما آمده فردی که پس از هشت ماه بازداشت موقت آزاد شده و معادل يکصد و پنجاه ميليون تومان وثيقه پرداخته است و هنوز محاکمه و محکوم نشده است بايد با بازجويان ملاقات کند و آنها را در جريان زندگی روزمره اش قرار بدهد؟ من کشورم، انقلابم و نظام حکومتی ام را دوست دارم اما می خواهم مشکلات و نارسايی های قانون که با استقلال و آزادی جمهوری اسلامی مغايرت دارد رفع شود و مردم در کشورشان خود را راضی و خوشحال احساس کنند. از همين رو من از شما تقاضا می کنم درباره موارد مذکور تحقيق بفرماييد. من به خاطر صلاح مملکت و رضايت شهروندان اين سرزمين و برخورداری از يک جامعه قانون مند، دست به شکايت برداشته ام.»
منبع: رادیو فردا

هیچ نظری موجود نیست: