۲۳ خرداد ۱۳۸۴

از هنر آبستن شدن و زایش دمکراسی

... شروود عزیز. در باره این مسئله ای که نوشته ای ، باید عرض کنم که مسئله ی « کثرت در وحدت و بر عکس » از مقولاتیست که بسیار مهم می باشد. فراموش نکن بحث از دمکراسی، « انتقال ظواهر و مناسک صوری » آن نیست که از جامعه ای به جامعه ی دیگر، فرق می کنه؛ بلکه بیش از هر چیز دیگر، « محتویات آن » مدّ نظر می باشه که در همه جا یکسان می باشه و « ارزشها و پرنسیپها و اصلهای واحدی » را تضمین و تامین می کنه. نکته ای که بایستی پیش چشم داشته باشی، اینه که اجتماع ما، تاریخ تقریبا هفت هزار ساله داره و دارای روان و ذهنیتی بسیار پیچیده و بغرنجزاست. ما همانند جوامعی مثل آمریکا، جوان نیستیم که یک شبه، ره صد ساله را برویم. حتّا همین دمکراسیهای نیم بند باختر زمینی نیز، دارای پشتوانه ی فکری و فلسفی دو هزار ساله می باشند تا توانسته به شکل امروزی در آیند. آن راهی را که اروپائیان در عرض مثلا هشت الی پانزده قرن، سپری کردن، ما بایستی بتوانیم در عرض یک قرن بپیمائیم به شرطی که « صورت مسئله = چیستی معضلات ما » را در آغاز، بفهمیم. راههای میانبر، هیچگاه درمانگر معضلات ما نبوده اند. چنان راههایی به آن می ماند که ما بخواهیم برای « دریانوری » فقط در فکر این باشیم قایقهای تخته ای بسازیم و متوقع نیز باشیم که ما را به مقصد برسانن؛ آنهم در دریایی که طوفانی شدنش را هیچکس، پیشاپیش نمی داند. شبانه روز، غذاهای حاضری خوردن؛ ما را آشپز نخواهد کرد جانم. فرض کنیم وضعیّت فعلی اجتماع ما و نظام حاکم بر آن، چیزی شبیه خانه های « خشت و کلنگی » باشه. ما برای ساختن خانه ای نو نبایستی به ویران کردن آن بیغوله ای رو آوریم که مردممان در آن بیتوته می کنند؛ ولو بسیار داغون نیز باشه. ما اگر به راستی مهندس و مبتکر و دلسوز و آفرینشگر و مسئول و اهل کشور داری می باشیم، آنگاه باید شعور ساختن « خانه ای نو را = گردآمد تمام گرایشهای سیاسی برای همعزمی و همفکری و همآزمایی » به عیان در فکر و پراکتیک اجتماعی به محک بزنیم؛ آنهم با آب و خاک سرزمین خودمان ( = فرهنگ ایرانی ) تا مردم خود به خود بدون هیچ شورش و به راه انداختن انقلابات خونین به ترک آن خانه ی خشت و کلنگی خود روآورند. با شعارهای تو خالی از فراسوی مرزهای میهن و وعده و وعیدهای رنگین از داخل مرزها از سوی حاکمان بی فرّ، ما به هیچ کجا نخواهیم رسید؛ سوای چرخش شتر مآب خود به دور فلاکتهای ایرانزمین.
مسئله ی دیگری را که نباید از یاد ببری، اینست که « سیمرغ = واقعیّت پذیری ایده ی دمکراسی » در جایی نیست که ما بخواهیم آن را به چنگ آوریم یا تسخیرش کنیم؛ بلکه « سیمرغ »، روند پدیدار شدن همگرائی ماست از بهر آفریدن « باهمستانمان ». دمکراسی، پدیده ای ، زایشی می باشه؛ نه مونتاژی. ما برای پدیدار شدن « سیمرغ = دمکراسی » مجبوریم که از وادیهای ( = موانع و مشکلات اجتماعی و سنّتی و فکری و عقیدتی و اقتصادی و ایدئولوژیکی و امثالهم ) بسیار زیادی عبور کنیم و در تلاش برای زایش دمکراسی در میهنمان، دوراندیش و مسئول باشیم. زایش دمکراسی را نمی توان با شعله ور کردن و به غلیان آوردن آب آرزوها و آرمانها و خواستهای مردم و انداختن « چای نپتون وارداتی روشنفکران اخته و سترون و مطیع و دنباله رو بیگانگان » در اجتماع ایرانزمین پدیدار کرد. ما بیش از همه نیاز به « باهماندیشی و باهمازمایی و همدردی و گشوده فکری داریم بدون ستیز و خصومت و آزردن و کشتن و ریختن خون همدیگر. » ////

۲ نظر:

ناشناس گفت...

آریا منظورت از "چای نپتون" همون تی ساکه* دیگه؟ :)
*Tee sack

ناشناس گفت...

آره منظورم همونه. ///