گذر از وادیها و دوزخها
.... شروود عزیز. اجازه بده. نکته ای دیگر را قبل از ادامه ی بحث، تاکید کنم. هدفم از آوردن مثالها به این معنا نیس که ما و دیگران، اینهمانی داریم. نه!. منظور من از آوردن امثله ی متعدّد برای تفهیم و اندیشیدن ژرف در باره ی مقوله و معضل اجتماع خود ماست. نیک می دانی که من خودم مخالف سر سخت هرگونه شبیه گرایی می باشم. من ترجیح می دهم که به گوهر خویشباشی خودم وفادار بمانم و کورمال کورمال راهم را بپیمایم به جای آنکه عین دیگری شوم و بر شانه های دروغین حمل شوم. بگذار زایش دمکراسی را بنا به استنباطی که من از حرفهای تو دارم، اینطور فرمولبندی کنم که ما برای پدیدار کردن و زایش واقعیّت دمکراسی در میهنمان، آیا میتوانیم و مجازیم از ابزارهای تزریقی استفاده کنیم یا نه؟. اگر منظورت از « تزریق »؛ دخالت مستقیم و غیر مستقیم دیگران در سرنوشت ما باشد که باید عرض کنم، خیر!. هرگونه دخالتی؛ ولو خیرخواهانه و جنبه های مثبت نیز داشته باشد، بلافاصله در ذهنیّت و روحیه ی مردم، ایجاد حقارت و واکنشهای منفی می کند. پس بهتر است که ما خودمان به انتخاب و وام گرفتن ابزارهایی تلاش کنیم که می توان با کاربست آنها برای زایش دمکراسی در میهنمان ازشان کمک گرفت. به نظر من، ابزارهای تزریقی، همان « روشها و متدها و انگیخته شدنها » می باشه؛ نه انتقال مکانیکی حضور دیگران در سرنوشت ما. وقتی من نتوانم با همسایه ام گفت – و – گو کنم، چگونه دیگران خواهند توانست مرا با همسایه ام که قرار است قرنهای قرن در کنار یکدیگر بزییم، آشتی دهند و دوست کنند؟. حکایت مسائل ما، بحث حقوق بین المل نیست که بتوان رسیدگی به آنها را به دادگاهی بین الملی ارجاع داد. مسائل و فلاکتهای ما، زاییده ی مناسبات و تاریخ و فرهنگ و فراز و نشیبها و ادغام ملیّتها و مناسبات متعدد با دیگر سرزمینها از کهنترین ایّام تا امروز و در کلّ، تمام آن چیزی که رنگ و بویی از « ایرانیّت » دارد، می باشد. ما نیز به عنوان « ایرانی » در بستر تمام این مسائل و تاریخ، پروریده و بزرگ شده ایم. بنابر این با روشهای خشونت آمیز و کشتارها و خونریزیهای وحشتناک و شکنجه دادن و حبس و تبعید و پیگرد و محرومیّتهای حقوقی و امثالهم نمی توان هیچ سنگی را بر روی سنگ دیگر گذاشت. ما بیش از هر چیز بایستی « هنر مدارائی و نرمخویی و سخنوری » را بفهمیم و بدانیم و تلاش کنیم که مستدل و با برهانهای خردمندانه به سنجشگری دیدگاههای یکدیگر؛ ولو « نصّ الهی » باشند، با گشوده فکری همّت کنیم. پیش – شرطهای دمکراسی، پارلمانوار بودن مردم یک جامعه می باشه. – مهم نیست کجا مقیم باشند و چه اعتقاداتی داشته باشن - این نمیشه که ما « پارلمان » را مختص یه عدّه ای خاص و برگزیده بدانیم. نخیر جانم!. ملّت بایستی هنر « گفت – و – شنود و رایزنی » را بفهمد و به کار بندد تا مجلس انتخابی آنها، بازتاب دهنده ی پارلمانتاریسم باشد. اینکه ما امروزه درگیر یه معضل بسیار اعصاب خورد کن به نام « ولایت فقیه » هستیم، نباید ما را از « اندیشیدن ژرف » در باره ی اینکه « چی می خواهیم » غافل کنه؛ زیرا اصرار بر اینکه ما باید فعلا از شرّ این حکّام راحت شویم، بعدش می پردازیم به نوع حکومت و دولت و فلان و بمان. دقیقا خطریست که از همین الان بایستی در برابر آن ایستاد. اصل، گذر کردن ملّت ایران از « وادیها = حکومتهای مستبد و حکّام خونریز و معضلات و بحرانها و جنگها و امثالهم » می باشه؛ نه جایگزین کردن مستبدی به جای دیکتاتوری دیگر. هنر ما بایستی در این باشد که « رفتار و کردار و اندیشیدن دمکراتیک » را در وجود خودمان بپرورانیم تا هیچکس نتواند حتّا اگر به عالیترین و کلیدی ترین پستهای حکومتی رسید؛ اراده ی خودش را به ما ملّت، تحمیل و تلقین کند. ما هستیم که بایستی دمکرات باشیم تا بتوانیم، اقلیّت استبدادورز را در حلقه ی محاصره ی فکری و سنجشگری و کنترل خود بگذاریم؛ نه برعکس. فعلا تا همین جا بسه. ///
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر