از ایده ی دمکراسی تا یافتن سیمرغ گسترده پر
.... شروود عزیز. اجازه بده قبل از اینکه بحثم را شروع کنم، نکته ای را تذکر دهم. بسیاری از انسانها در مقاطع اضطراری به دام هیجانات و شور و حالهایی می افتند که هیچ ربطی به تفکّر و ریشه یابی مسائل ندارند و راه نیز به جایی نمی برند. ما قبل از اینکه بخواهیم در باره ی « انتخابات و نوع حکومت و ایده ی دمکراسی و امثالهم » سخنی بگوییم، نیک است در این باره بیندیشیم که « خود ما چه هستیم و در جستجوی چه چیزی می باشیم ». این به معنای انحراف از بحث نیست؛ بلکه دقیقا رویکرد من به « داغ بودن و کلید یابی حلّ معضل » می باشه که نم نم به مطرح کردن شیوه های برونرفتن از کلاف سر در گم فلاکتهای هزاره ای اجتماع ایرانی رو می آورم. فقط خواهش می کنم، گامزنیهای مرا در بازشکافی مقوله و طرح استدلالهایم، خوب در مدّ نظر داشته باش که بتوانی سئوالات خودت را نیز دقیق و مستدل طرح کنی. بیا از این جا شروع کنیم که ما ملّت بدون هیچ تبعیض و استثنائی در آرزوی چیزی هستیم به نام مثلا « دمکراسی ». خب!. اگر همین نام را که برخاسته از زبان یونانی می باشه و سپس در طول تاریخ مسائل اجتماعی و فکری در سرزمینهای باختری، کاربرد خاصّ خودش را بر شالوده ی ویژه گیهای فرهنگی هر ملّتی، تا امروز به محک زده است و همچنان در حال ویرایشگری و تکمیلاتی می باشه. آنگاه با این پرسش روبرو می شویم که « ایده ی دمکراسی » را چگونه می توان از ژرفای فرهنگ ملّت ایران زایاند و پرورانید و فراگسترانید؟. فرض کن، ایده ی دمکراسی در فرهنگ ما، همان « یافتن سیمرغ در منطق الطّیر عطّار نیشابوری » باشد. یعنی چی؟. این بدین معناست که ما از قبل، چیزی را نداریم که بخواهیم از گوشه ی انباری یا پستوئی بیرون بیاوریمش و به مدد آن، به علاج بدبختیهای اجتماعی بپردازیم. همچنین نمی توان آن را از کشوری خارجی یا بانک بین المللی به وام گرفت. خیر اینطور نیست!. « دمکراسی » را بایستی جست – و – جو کرد. آنهم به کمک و همیاری یکدیگر. فرض کن تمام گرایشهای سیاسی – چه درونمرزی چه برونمرزی – نماد همان پرنده گانی باشند که « عطّار » از آنها نام می برد و بایستی برای یافتن « سیمرغ = ایده ی دمکراسی » رایزنی و هماندیشی و همآزمایی و همعزمی کنند. مشکل اکنون کجاست؟. مشکل اینه که عدم گردآمد تمام « گرایشها = پرنده گان » به زایش دمکراسی نیز نخواهد انجامید؛ زیرا « ایده ی دمکراسی = سیمرغ »، مجموعه ی گردآمد موزائیک گرایشهاست که امکان پدیدار شدن دارد؛ نه تک پاره سنگ بودن و تکروی آنها از بهر تسخیر قدرت. از این رو، ریشه ی دوام فلاکتهای سرزمین ما و فقر فکری حکومتگران و مدّعیان خسروانی بر سرزمین ایران در اینست که هر گرایش سیاسی، خودش را کلّ آن چیزی می داند که هنوز کنکاویده و آزموده و یافته نشده است. یعنی همه بدون استثناء، در صدد تحمیل و تلقین اراده ی خود به مردم و تسخیر دستگاههای قدرتورزی و سرکوب برای حاکمیّت و استقرار گروه و همعقیدتیهای خود هستند.
پیش – شرط و زهدانی که قرار است از درون آن، « ایده ی دمکراسی = سیمرغ »، زائیده شود، همان فرهنگ ایرانی در معنای وسیع و گسترده ی آن می باشد. تمام گرایشهای سیاسی بایستی از ژرفای چنین فرهنگی برخاسته باشند تا بتوانند برای یافتن و واقعیت پذیری « سیمرغ = ایده ی دمکراسی » با یکدیگر همکاری و همآزمائی و همفکری کنند. ما نمی توانیم ایده ی دمکراسی را از بطن فرهنگ و اساطیر یونان و باختر زمینیان بزایانیم؛ زیرا بیگانگی بسیاری از تجربیات آنها با تجربیات ما، به دگرسان بودن هویت ما با آنها مربوط می باشد؛ نه به « پرنسیپ انسان بودن ما و آنها که هیچ تفاوتی با یکدیگر نداریم ». اصل، متفاوت بودن تجربیات و نگرشها و آرمانها و ایده آلها و آرزوها می باشه، نه « انسان در معنای کنکرت و فوزیولوژیکی اش ». مسئله ای دیگر را که نبایستی از آن غافل بود، اینه که با آویزون شدن به آرا و ایده ها و نظرات متفکّران و فیلسوفان بیگانه و متابعت کردن از آنها نمی توان هرگز به زایش دمکراسی در ایرانزمین رسید. ما بایستی قبل از هر چیز، آرمان خودمان را از « ایده ی دمکراسی = سیمرغ » در مفاهیم فکری تئوریزه کنیم تا بتوانیم سپس از یک طرف به انگیخته شدن و سنجشگری آرا متفکّران بیگانه بپردازیم و از طرف دیگر به انگیزاندن آنها در بازگستری و بازاندیشی ایده ی دمکراسی در سرزمینهایشان مدد متقابل برسانیم. اینست معنای اصیل داد و ستد فرهنگی. نه اینکه ما ابدالدّهر تابع و مطیع و پاسیو و نشخوار کن ذهنیّات و تئوریهای آنها بمانیم. خواندن مثلا آثار « کارل مارکس » و تلاش برای فهمیدن مسائل فکری او از اهّم واجبات و ضروریات می باشد؛ ولی برده و تابع و دنباله رو و مبلّغ افکار « مارکس و امثالهم » بودن، نهایت حماقت و بدبختی روشنفکران یک ملّت در معنای عام می باشه. ما بایستی یاد بگیریم که راه خودمان را بیافرینیم و در کنار مردم خود بمانیم و به زایش آن چیزی همّت کنیم که محصول اندیشه ها و تاریخ باهمزیستی و دردهای عمیقیست که در گذرگاه زمان و هزاره ها فراز و نشیب، تا مغز استخوانمان تجربه کرده ایم. « باهمستان » ما ایرانیان در جائیست که همه با هم در یافتن « سیمرغ = ایده ی دمکراسی » در کنار یکدیگر بایستیم و بجوئیم و بیندیشیم و بسازیم بدون داشتن وحدت کلمه. /// فعلا تا همین جا بسه. ///
پیش – شرط و زهدانی که قرار است از درون آن، « ایده ی دمکراسی = سیمرغ »، زائیده شود، همان فرهنگ ایرانی در معنای وسیع و گسترده ی آن می باشد. تمام گرایشهای سیاسی بایستی از ژرفای چنین فرهنگی برخاسته باشند تا بتوانند برای یافتن و واقعیت پذیری « سیمرغ = ایده ی دمکراسی » با یکدیگر همکاری و همآزمائی و همفکری کنند. ما نمی توانیم ایده ی دمکراسی را از بطن فرهنگ و اساطیر یونان و باختر زمینیان بزایانیم؛ زیرا بیگانگی بسیاری از تجربیات آنها با تجربیات ما، به دگرسان بودن هویت ما با آنها مربوط می باشد؛ نه به « پرنسیپ انسان بودن ما و آنها که هیچ تفاوتی با یکدیگر نداریم ». اصل، متفاوت بودن تجربیات و نگرشها و آرمانها و ایده آلها و آرزوها می باشه، نه « انسان در معنای کنکرت و فوزیولوژیکی اش ». مسئله ای دیگر را که نبایستی از آن غافل بود، اینه که با آویزون شدن به آرا و ایده ها و نظرات متفکّران و فیلسوفان بیگانه و متابعت کردن از آنها نمی توان هرگز به زایش دمکراسی در ایرانزمین رسید. ما بایستی قبل از هر چیز، آرمان خودمان را از « ایده ی دمکراسی = سیمرغ » در مفاهیم فکری تئوریزه کنیم تا بتوانیم سپس از یک طرف به انگیخته شدن و سنجشگری آرا متفکّران بیگانه بپردازیم و از طرف دیگر به انگیزاندن آنها در بازگستری و بازاندیشی ایده ی دمکراسی در سرزمینهایشان مدد متقابل برسانیم. اینست معنای اصیل داد و ستد فرهنگی. نه اینکه ما ابدالدّهر تابع و مطیع و پاسیو و نشخوار کن ذهنیّات و تئوریهای آنها بمانیم. خواندن مثلا آثار « کارل مارکس » و تلاش برای فهمیدن مسائل فکری او از اهّم واجبات و ضروریات می باشد؛ ولی برده و تابع و دنباله رو و مبلّغ افکار « مارکس و امثالهم » بودن، نهایت حماقت و بدبختی روشنفکران یک ملّت در معنای عام می باشه. ما بایستی یاد بگیریم که راه خودمان را بیافرینیم و در کنار مردم خود بمانیم و به زایش آن چیزی همّت کنیم که محصول اندیشه ها و تاریخ باهمزیستی و دردهای عمیقیست که در گذرگاه زمان و هزاره ها فراز و نشیب، تا مغز استخوانمان تجربه کرده ایم. « باهمستان » ما ایرانیان در جائیست که همه با هم در یافتن « سیمرغ = ایده ی دمکراسی » در کنار یکدیگر بایستیم و بجوئیم و بیندیشیم و بسازیم بدون داشتن وحدت کلمه. /// فعلا تا همین جا بسه. ///
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر