۲۴ خرداد ۱۳۸۴

سيمرغ هاي دنياي نو

بگذار يك بار ديگر آنچه را كه نتيجه گرفتم دوره كنم، اين كار باعث مي شود افكارمان به هم نزديك تر، و يكسان سازي مفاهيم بكار برده شده واقعي تر شود.
اول اينكه - از نظر تو - دموكراسي در مفهوم و كليت در همه جا و همه ي فرهنگ ها يكسان است (همان ارزش ها و پرنسيب ها و اصول واحد) ولي در اجرا و عملياتي كردن است كه نيازمند درك تا مغز استخوان تاريخچه و فرهنگ آن مرز و بوم دارد.
دوم؛ به يك راه ميان بر يا استراتژي كوتاه مدت را براي رسيدن به دموكراسي اعتقادي نداري و معتقدي با درك "معضلات فرهنگي و اجتماعي و تاريخي" ما كه ريشه ي چند هزار ساله دارد مي شود اين راه را در زمان كمي كمتر - مثلا يك قرن - پيمود.
سوم؛ رسيدن به دموكراسي را با روش هاي قهري نمي پسندي و معتقدي بيش از هر چيز رغبت عمومي در رسيدن به آن است - با فرض درك درست از معناي دموكراسي در ذهن عام كه خود حديثي مفصل است - كه مي تواند ما را به هدف نزديك تر كند. اين امر نياز به حضور مديران و مهندسان ايدئولوژيك خبره و كار آزموده را در مهندسي عمليات گذار حياتي مي كند. پيش شرط وجود چنان افرادي خود به خود حضور مركزي است كه نماد واقعي و مسئولانه ي همه ي افكار و اراده هاي اجتماعي يا به كوتاه سخن آئينه ي تمام نماي جامعه با تمام عوارض تاريخي و فرهنگي و بومي آن باشد.
چهارم؛ مثال سيمرغ شايد گويا ترين مثال فرهنگي ما باشد كه بخوبي انتخاب و استفاده كرده اي. سيمرغ كه در واقع سي مرغ با سي شكل و شمايل و رنگ و بو و خاصيت مختلف هستند كه در يك هويت و هدف واحد متمركز شده اند؛ دقيقا بصورت يك تن واحد! و نتيجتا من آن اصطلاح "به چنگ آوردن سيمرغ" را درست استفاده نكرده ام، شايد بتوان بجاي آن مثلا "راهكارهاي گذار از سي - مرغ به سيمرغ" را بكار برد. در واقع ما خودمان هستيم كه بايد سيمرغ گونه شويم و همگان را چون تن واحد و براي يك هدف واحد در كنار هم تحمل و همراهي كنيم.
فكر مي كنم تا اينجا مطالب روشن شده باشد، با اين تفاسير شاهد حضور دموكراسي در ايران بودن شايد به عمر ما قد ندهد. از طرف ديگر روش هاي تزريقي و زايشي هم كه تا كنون كشورهاي قدرتمندي چون ايالات متحده بكار برده اند بايد نتايج مناسبي نداشته باشد، چه فشارها و و جو سازي هائي كه تا بيست سال پيش در حق شوروي سابق اعمال مي كرد و چه تحريم ها و حملات نظامي كه به كشورهاي افغانستان و عراق و ايران روا داشته نمي تواند - آن طور كه خودش و همراهانش مدعي هستند - در جهت رسيدن به دموكراسي مفيد باشند و چه بسا به تعويق هم بياندازند. ولي آيا مقايسه كردن يك كشور قرن بيست و يكمي با كشورهائي چون انگلستان و فرانسه قرن پانزدهم مي تواند مقايسه ي مناسبي براي شرايط حصول به مقدمات دموكراسي باشد در حالي كه ابزارها و امكانات خصوصا ارتباطي كه در بستر سازي مناسب موثرند تكاملي غير قابل مقايسه داشته اند؟ در عين حال در مدت اين چند قرن گذشته چه بسا حركت هاي خونبار و شكست نهضت هاي مردمي كه در كارنامه ي هردو كشور ثبت شده و مي توانسته اند در زمان رسيدن به نتيجه موثر باشند. در يك كلام اگر چه بستر فرهنگي و فكري لازم در كشورهائي مثل ايران به طور كامل ايجاد نشده است ولي آيا ممكن نيست از طريق روش هاي تزريقي لااقل از تاخير بيشتر آن جلوگيري كرد؟ به هر حال حكومت هائي مثل عراق يا شرايط نامناسبي مثل وضعيت افغانستان قبل از حمله ي نظامي، عوامل بازدارنده ي بسياري براي بستر سازي فرهنگي و علمي دموكراسي داشته اند.

هیچ نظری موجود نیست: