خود انگیخته گی و دوپینگ با سرم
بسیار خوب دوست من، بحث ما حول موضوع دموکراسی و رویکرد تو برای رسیدن به دموکراسی دارد به نتایج خوبی می رسد. در این نوشته ات دو نکته ی دیگر را هم مطرح کرده ای که جالب توجه است، نکته ی اول در مورد دخالت های مستقیم و غیر مستقیم بیگانه در سیر دست یابی به دموکراسی در کشورهائی چون ما بود و این که این کار چه عواقبی را در بر خواهد داشت. من فکر می کنم در این مورد ممکن است ما به یک پارادوکس برسیم چرا که از یک سو وضعیت کنونی ارتباطات و دامن زدن کشورهای پیشرفته به استفاده از مظاهر رو به گسترش و تکامل ارتباطات کار را به جائی رسانده است که حتی در کنج خانه ی خودت هم تنها نیستی و ناخود آگاه تحت تاثیر آثار و عوارض این فناوری بی نظیر قرار داری و از سوی دیگر می خواهیم با اتکا به سنن و فرهنگ و پیشینه ی خودمان و بدون حضور مستقیم یا غیر مستقیم خارجی به دموکراسی خود جوش دست یابیم. پس چگونه می توان باور داشت که می شود بدون متاثر شدن از کشورهائی که به وضوح چندین دهه - چه در فناوری و ابزارهای آن و چه در فرهنگ استفاده از آن و چه در دست یابی به دموکراسی - از ما جلوتر هستند و تبلیغات بی امان خود را مخصوصا در مورد دموکراسی و محاسن آن (به تعبیر و نظر خودشان با کمی ادویه ی اضافه) روی ما متمرکز کرده اند، به یک دموکراسی برخاسته از دل فرهنگ، سنت و اعتقادات جامعه دل بست؟ کوتاه سخن چگونه می توان دست یابی به دموکراسی با طمانینه و آرام و خودجوش امیدوار بود در حالی که دائما و ناخواسته با سرم های مختلف در حال تزریق مفاهیم و مظاهر دموکراسی به شیوه های مختلف به مغز و ذهن ما هستند؟ و آیا می توان این دست تزریق ها را به قول خودت "روشها و متدها و انگیخته شدنها" قلمداد کرد؟
دومین مطلب اینکه من در نوشته هایت که تا کنون خوانده ام متوجه شدم که روش تو برای مواجهه با مسائل اجتماعی و فرهنگی از نگاه فردی است و نه اجتماعی، یعنی اصلاح و تغییر فرد را بر تنظیم و سازمان دهی جامعه مقدم می داری. این در حالی است که گروهی از صاحب نظران خلاف این موضوع را ارجحیت می دهند و معتقدند که یک جامعه ی سازمان داده شده می تواند افراد را نیز در جهت درست هدایت کند. با نوع نگاه دوم شاید چندان نیاز نباشد تا منتظر رسیدن میوه ی مفهوم دموکراسی در ذهن و جان افراد باشیم. کافی است تا سیستم و سازمان مناسب به همراه آموزش های متناوب و منظم با مدیریتی قوی را بر سر کار آوریم و در حالی که در یک جامعه ی دموکراتیک - از نظر سیستمی و کارکردی - با افراد غیر دموکراتیک هستیم؛ اندک اندک به سمت دموکراسی واقعی حرکت کنیم. در این سیستم گروه فرهیختگان هستند که برنامه سازی می کنند و مدیریت حرکت های اجتماعی را در دست دارند و آنها هستند که برای مردم هدف گذاری می کنند تا هنگامی که به اندازه ی کافی درک دموکراتیک پیدا کنند. با این روش فرصت های پیشرفت های اقتصادی و اجتماعی به دلیل مقاومت های نهادهای غیر دموکراتیک از میان نرفته است و توسعه ی اقتصادی و به تبع آن توسعه ی اجتماعی نیز حاصل شده است. متعاقب آن توسعه ی سیاسی هم که بیانگر آگاهی اجتماعی است حاصل خواهد شد. این روش اگرچه در معنا؛ دست یابی به یک دموکراسی سطحی را در کوتاه مدت در دسترس قرار می دهد، این مزیت را دارد که فرصت های پیشرفت و توسعه را در غیاب سایه ی دموکراسی روی سر جامعه نمی کشد. شاید بتوان مدل دموکراسی جنوب شرقی آسیا را به این روش نزدیک دانست و با این توجیه حتی یک شبه کودتا می تواند در جهت پیشرفت و توسعه باشد چه رسد به حمله ی نظامی آمریکا به حکومت مجنون و دیکتاتوری مثل عراق.
اشتباه نشود! بحث اصلی فراموش نشده است و همچنان به باور من درک مفهوم تحمل پذیری و همگان را خودی دانستن که به صورت خودجوش و برخاسته از تاریخ و فرهنگ بومی این مرز و بوم است پاسخ قطعی و نهائی به نا پایداری های جامعه است، ولی می خواهم در کنار آن خودم را مجاب کنم که هیچ راه دیگری بجز آنچه در بالا گفته شده نمی تواند نتیجه ی مطلوب را بدست دهد؛ و باور کنم تقریبا همه ی کشورهای در حال پیشرفت یا پیشرفته در جنوب شرقی آسیا و کشورهای شمالی و ترکیه که هیچکدام از این روش و به صورت بطئی به دموکراسی دست نیافته اند نمی توانند به یک رشد پایدار و یکنواخت در عرصه های مختلف خصوص فرهنگی برسند. تصور من لااقل این است که کمیت این کشورها در یک جائی لنگ است و می توان پیش بینی کرد که در آینده ای نزدیک یا دور به بحران خواهند رسید. این طور نیست؟
دومین مطلب اینکه من در نوشته هایت که تا کنون خوانده ام متوجه شدم که روش تو برای مواجهه با مسائل اجتماعی و فرهنگی از نگاه فردی است و نه اجتماعی، یعنی اصلاح و تغییر فرد را بر تنظیم و سازمان دهی جامعه مقدم می داری. این در حالی است که گروهی از صاحب نظران خلاف این موضوع را ارجحیت می دهند و معتقدند که یک جامعه ی سازمان داده شده می تواند افراد را نیز در جهت درست هدایت کند. با نوع نگاه دوم شاید چندان نیاز نباشد تا منتظر رسیدن میوه ی مفهوم دموکراسی در ذهن و جان افراد باشیم. کافی است تا سیستم و سازمان مناسب به همراه آموزش های متناوب و منظم با مدیریتی قوی را بر سر کار آوریم و در حالی که در یک جامعه ی دموکراتیک - از نظر سیستمی و کارکردی - با افراد غیر دموکراتیک هستیم؛ اندک اندک به سمت دموکراسی واقعی حرکت کنیم. در این سیستم گروه فرهیختگان هستند که برنامه سازی می کنند و مدیریت حرکت های اجتماعی را در دست دارند و آنها هستند که برای مردم هدف گذاری می کنند تا هنگامی که به اندازه ی کافی درک دموکراتیک پیدا کنند. با این روش فرصت های پیشرفت های اقتصادی و اجتماعی به دلیل مقاومت های نهادهای غیر دموکراتیک از میان نرفته است و توسعه ی اقتصادی و به تبع آن توسعه ی اجتماعی نیز حاصل شده است. متعاقب آن توسعه ی سیاسی هم که بیانگر آگاهی اجتماعی است حاصل خواهد شد. این روش اگرچه در معنا؛ دست یابی به یک دموکراسی سطحی را در کوتاه مدت در دسترس قرار می دهد، این مزیت را دارد که فرصت های پیشرفت و توسعه را در غیاب سایه ی دموکراسی روی سر جامعه نمی کشد. شاید بتوان مدل دموکراسی جنوب شرقی آسیا را به این روش نزدیک دانست و با این توجیه حتی یک شبه کودتا می تواند در جهت پیشرفت و توسعه باشد چه رسد به حمله ی نظامی آمریکا به حکومت مجنون و دیکتاتوری مثل عراق.
اشتباه نشود! بحث اصلی فراموش نشده است و همچنان به باور من درک مفهوم تحمل پذیری و همگان را خودی دانستن که به صورت خودجوش و برخاسته از تاریخ و فرهنگ بومی این مرز و بوم است پاسخ قطعی و نهائی به نا پایداری های جامعه است، ولی می خواهم در کنار آن خودم را مجاب کنم که هیچ راه دیگری بجز آنچه در بالا گفته شده نمی تواند نتیجه ی مطلوب را بدست دهد؛ و باور کنم تقریبا همه ی کشورهای در حال پیشرفت یا پیشرفته در جنوب شرقی آسیا و کشورهای شمالی و ترکیه که هیچکدام از این روش و به صورت بطئی به دموکراسی دست نیافته اند نمی توانند به یک رشد پایدار و یکنواخت در عرصه های مختلف خصوص فرهنگی برسند. تصور من لااقل این است که کمیت این کشورها در یک جائی لنگ است و می توان پیش بینی کرد که در آینده ای نزدیک یا دور به بحران خواهند رسید. این طور نیست؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر