۷ تیر ۱۳۸۴
۶ تیر ۱۳۸۴
راه برون شد اين اره ي تاريخي!
به هر حال من دنبال يك روش اجرائي هستم تا از شر اين اره ي تاريخي يه جوري خلاص شم.
by: Sherwood at ۸:۰۲ قبلازظهر 1 comments
۱ تیر ۱۳۸۴
اجتماع اقوام و دموكراسي
بگذار باز گرديم به جائي حوالي ابتداي بحث و شاخه اي ديگر را پي بگيريم. از مجموعه ي حرف هايت چنين برداشت كردم كه براي دست يابي به آن سيمرغ گسترده پر بيش از هر چيز نياز به بازگشت و شناخت كامل از فرهنگ و تاريخ و آداب و سنن اين مرز و بوم است. حال مي خواهم بگويم اين مملكت از جمله سرزمين هائي است كه از مجموعه ي اقوام كاملا متفاوت تشكيل شده است كه هر يك در فرهنگ و سنت، و در برخي موارد حتي در تاريخ متفاوت هستند. از طرفي دموكراسي نياز به محورها و اصولي دارد تا بتواند با تكيه بر آن؛ اصول موضوعه ي خود را براي اين شرايط خاص تدوين كند كه در عين اينكه محدوديتي را در آزادي هاي اجتماعي و فردي مقرر شده ايجاد نكند، بتواند به تمامي جامع و شامل كليه ي سلائق مختلف ناشي از همان اختلافات فرهنگي و تاريخي باشد. حال اين سوال پيش مي آيد كه چه شاخصه هائي در اين حالت مي تواند به عنوان اصول اساسي انتخاب يا تعريف شود؟ و يا چه چيزي در فرهنگ يا تاريخ ما مي تواند دستمايه ي خوبي براي گرد آوري حول يك محور اين اقوام گوناگون باشد؟
by: Sherwood at ۵:۴۷ بعدازظهر 1 comments
۲۸ خرداد ۱۳۸۴
از بهشت اجباری تا ناکجا آباد اختیاری
by: Sherwood at ۴:۱۹ بعدازظهر 1 comments
۲۶ خرداد ۱۳۸۴
دموکراسی اجرائی و تئوری
ولی شرایط به شکلی پیش می رود که اگر قرار است در جهان حرفی برای گفتن داشته باشیم باید به بسیاری از شرایط تعیین شده تن دهیم، و این به معنای قبول بسیاری از قوانین و اصلاح قوانین داخلی خودمان مطابق قوانین جهانی است که این چندان با شعار ایده آلی «... هر ملّتی محقّ و مجاز است که پروسه ی دمکراسی مختص اجتماع خودش را بدون هیچگونه زور و اجبار و ترس و تهدید ... طی کند ... » همخوانی ندارد. در معنای دیگر، ما ناچاریم خودمان را با قوانین و فرهنگ جهانی که برای ما و همه ی جهانیان تعریف شده تطبیق دهیم و گرنه منزوی خواهیم شد و محکوم به فنا. آیا تحمیل این موضوع با آن ایده ی «دموکراسی درون جوش» در تزاحم نیستند؟ و اگر هستند آیا راهکار و روشی را سراغ داری تا این هر دو موضوع لاجرم را در کنار هم داشته باشیم؟ می دانی، منظور نهائی من این است که حکایت این دموکراسی وارداتی تا حدودی دارد شبیه به آش کشک خاله می شود و حال که به هر حال به پایمان حساب شده چه کنیم که بچه ی نارس تحویل مان ندهند؟
ولی این که گفته ام نظرات تو ناظر بر فرد است به این معناست که در اینجا و مخصوصا در کیهانگشت بیشتر به شاخصه ها و معیارهایی که در فرد نامناسب هستند و باید تغییر کنند می پردازی؛ مثلا اخلاقیات یا روابط بین افراد. نه اینکه نظراتت شخصی هستند، که هر نظری به هر حال شخصی است، یعنی یک نفر است که این نظر را دارد از جانب خودش اعلام می کند. از آن مطلب هم نتیجه گرفته ام تو برای تغییر یک جامعه؛ تغییر نگاه و فرهنگ افراد را اولویت می دهی و مقدم بر تغییرات اجتماعی می دانی. آن وقت در مقابل نظر تو کسانی هستند که تغییرات اجتماعی را بر تغییرات فردی مقدم می دانند؛ یعنی کافیست مدیریت یک جمع را به شکلی در دست گیرند، آن وقت می توانند آن جامعه را به سمت و سوی هدفشان هدایت کنند، و بعد از آنکه جمع مورد نظر در راستای هدف به حرکت افتاد، آنگاه به مسائل آموزشی و فرهنگی در افراد می پردازند. از نگاه این گروه حتی کودتا می تواند راه و روشی برای رسیدن به دموکراسی تلقی شود. به اندازه ی کافی نمونه های مختلف برای شاهد هم وجود دارد که کشوری بدون اینکه آبستن دموکراسی خواهی باشد؛ او را از دروازه های تمدن با اردنگ به داخل فرستاده اند - و قبول دارم که این کار عوارضی دارد که باید در ترازوی قضاوت و صرفه قرار گیرند -. و برعکس؛ نمونه های آنچه که تو به دنبال آن هستی کمیاب تر هستند. آیا خودت در پنجاه یا صد سال گذشته کشورهائی را سراغ داری که بتواند نمونه خوبی برای دستیابی به آن سیمرغ گسترده پر باشد؟
راستی! چرا آن مطلب مفرح آخر نوشته ات را حذف کردی؟ من کم کم داشتم بساط کباب و چای و قلیان را آماده می کردم که بنشینیم و گپی از سر آسودگی با هم بزنیم دوست من!
by: Sherwood at ۱۰:۴۳ بعدازظهر 1 comments
بیراهه های جست - و - جو
by: Sherwood at ۴:۱۵ بعدازظهر 0 comments
۲۵ خرداد ۱۳۸۴
نه این و نه آن؛ بلکه طیف بینی پدیده ها
by: Sherwood at ۳:۵۰ بعدازظهر 0 comments
خود انگیخته گی و دوپینگ با سرم
دومین مطلب اینکه من در نوشته هایت که تا کنون خوانده ام متوجه شدم که روش تو برای مواجهه با مسائل اجتماعی و فرهنگی از نگاه فردی است و نه اجتماعی، یعنی اصلاح و تغییر فرد را بر تنظیم و سازمان دهی جامعه مقدم می داری. این در حالی است که گروهی از صاحب نظران خلاف این موضوع را ارجحیت می دهند و معتقدند که یک جامعه ی سازمان داده شده می تواند افراد را نیز در جهت درست هدایت کند. با نوع نگاه دوم شاید چندان نیاز نباشد تا منتظر رسیدن میوه ی مفهوم دموکراسی در ذهن و جان افراد باشیم. کافی است تا سیستم و سازمان مناسب به همراه آموزش های متناوب و منظم با مدیریتی قوی را بر سر کار آوریم و در حالی که در یک جامعه ی دموکراتیک - از نظر سیستمی و کارکردی - با افراد غیر دموکراتیک هستیم؛ اندک اندک به سمت دموکراسی واقعی حرکت کنیم. در این سیستم گروه فرهیختگان هستند که برنامه سازی می کنند و مدیریت حرکت های اجتماعی را در دست دارند و آنها هستند که برای مردم هدف گذاری می کنند تا هنگامی که به اندازه ی کافی درک دموکراتیک پیدا کنند. با این روش فرصت های پیشرفت های اقتصادی و اجتماعی به دلیل مقاومت های نهادهای غیر دموکراتیک از میان نرفته است و توسعه ی اقتصادی و به تبع آن توسعه ی اجتماعی نیز حاصل شده است. متعاقب آن توسعه ی سیاسی هم که بیانگر آگاهی اجتماعی است حاصل خواهد شد. این روش اگرچه در معنا؛ دست یابی به یک دموکراسی سطحی را در کوتاه مدت در دسترس قرار می دهد، این مزیت را دارد که فرصت های پیشرفت و توسعه را در غیاب سایه ی دموکراسی روی سر جامعه نمی کشد. شاید بتوان مدل دموکراسی جنوب شرقی آسیا را به این روش نزدیک دانست و با این توجیه حتی یک شبه کودتا می تواند در جهت پیشرفت و توسعه باشد چه رسد به حمله ی نظامی آمریکا به حکومت مجنون و دیکتاتوری مثل عراق.
اشتباه نشود! بحث اصلی فراموش نشده است و همچنان به باور من درک مفهوم تحمل پذیری و همگان را خودی دانستن که به صورت خودجوش و برخاسته از تاریخ و فرهنگ بومی این مرز و بوم است پاسخ قطعی و نهائی به نا پایداری های جامعه است، ولی می خواهم در کنار آن خودم را مجاب کنم که هیچ راه دیگری بجز آنچه در بالا گفته شده نمی تواند نتیجه ی مطلوب را بدست دهد؛ و باور کنم تقریبا همه ی کشورهای در حال پیشرفت یا پیشرفته در جنوب شرقی آسیا و کشورهای شمالی و ترکیه که هیچکدام از این روش و به صورت بطئی به دموکراسی دست نیافته اند نمی توانند به یک رشد پایدار و یکنواخت در عرصه های مختلف خصوص فرهنگی برسند. تصور من لااقل این است که کمیت این کشورها در یک جائی لنگ است و می توان پیش بینی کرد که در آینده ای نزدیک یا دور به بحران خواهند رسید. این طور نیست؟
by: Sherwood at ۱:۳۶ قبلازظهر 0 comments
۲۴ خرداد ۱۳۸۴
گذر از وادیها و دوزخها
by: Sherwood at ۴:۰۹ بعدازظهر 0 comments
سيمرغ هاي دنياي نو
اول اينكه - از نظر تو - دموكراسي در مفهوم و كليت در همه جا و همه ي فرهنگ ها يكسان است (همان ارزش ها و پرنسيب ها و اصول واحد) ولي در اجرا و عملياتي كردن است كه نيازمند درك تا مغز استخوان تاريخچه و فرهنگ آن مرز و بوم دارد.
دوم؛ به يك راه ميان بر يا استراتژي كوتاه مدت را براي رسيدن به دموكراسي اعتقادي نداري و معتقدي با درك "معضلات فرهنگي و اجتماعي و تاريخي" ما كه ريشه ي چند هزار ساله دارد مي شود اين راه را در زمان كمي كمتر - مثلا يك قرن - پيمود.
سوم؛ رسيدن به دموكراسي را با روش هاي قهري نمي پسندي و معتقدي بيش از هر چيز رغبت عمومي در رسيدن به آن است - با فرض درك درست از معناي دموكراسي در ذهن عام كه خود حديثي مفصل است - كه مي تواند ما را به هدف نزديك تر كند. اين امر نياز به حضور مديران و مهندسان ايدئولوژيك خبره و كار آزموده را در مهندسي عمليات گذار حياتي مي كند. پيش شرط وجود چنان افرادي خود به خود حضور مركزي است كه نماد واقعي و مسئولانه ي همه ي افكار و اراده هاي اجتماعي يا به كوتاه سخن آئينه ي تمام نماي جامعه با تمام عوارض تاريخي و فرهنگي و بومي آن باشد.
چهارم؛ مثال سيمرغ شايد گويا ترين مثال فرهنگي ما باشد كه بخوبي انتخاب و استفاده كرده اي. سيمرغ كه در واقع سي مرغ با سي شكل و شمايل و رنگ و بو و خاصيت مختلف هستند كه در يك هويت و هدف واحد متمركز شده اند؛ دقيقا بصورت يك تن واحد! و نتيجتا من آن اصطلاح "به چنگ آوردن سيمرغ" را درست استفاده نكرده ام، شايد بتوان بجاي آن مثلا "راهكارهاي گذار از سي - مرغ به سيمرغ" را بكار برد. در واقع ما خودمان هستيم كه بايد سيمرغ گونه شويم و همگان را چون تن واحد و براي يك هدف واحد در كنار هم تحمل و همراهي كنيم.
فكر مي كنم تا اينجا مطالب روشن شده باشد، با اين تفاسير شاهد حضور دموكراسي در ايران بودن شايد به عمر ما قد ندهد. از طرف ديگر روش هاي تزريقي و زايشي هم كه تا كنون كشورهاي قدرتمندي چون ايالات متحده بكار برده اند بايد نتايج مناسبي نداشته باشد، چه فشارها و و جو سازي هائي كه تا بيست سال پيش در حق شوروي سابق اعمال مي كرد و چه تحريم ها و حملات نظامي كه به كشورهاي افغانستان و عراق و ايران روا داشته نمي تواند - آن طور كه خودش و همراهانش مدعي هستند - در جهت رسيدن به دموكراسي مفيد باشند و چه بسا به تعويق هم بياندازند. ولي آيا مقايسه كردن يك كشور قرن بيست و يكمي با كشورهائي چون انگلستان و فرانسه قرن پانزدهم مي تواند مقايسه ي مناسبي براي شرايط حصول به مقدمات دموكراسي باشد در حالي كه ابزارها و امكانات خصوصا ارتباطي كه در بستر سازي مناسب موثرند تكاملي غير قابل مقايسه داشته اند؟ در عين حال در مدت اين چند قرن گذشته چه بسا حركت هاي خونبار و شكست نهضت هاي مردمي كه در كارنامه ي هردو كشور ثبت شده و مي توانسته اند در زمان رسيدن به نتيجه موثر باشند. در يك كلام اگر چه بستر فرهنگي و فكري لازم در كشورهائي مثل ايران به طور كامل ايجاد نشده است ولي آيا ممكن نيست از طريق روش هاي تزريقي لااقل از تاخير بيشتر آن جلوگيري كرد؟ به هر حال حكومت هائي مثل عراق يا شرايط نامناسبي مثل وضعيت افغانستان قبل از حمله ي نظامي، عوامل بازدارنده ي بسياري براي بستر سازي فرهنگي و علمي دموكراسي داشته اند.
by: Sherwood at ۱۲:۵۴ بعدازظهر 0 comments
۲۳ خرداد ۱۳۸۴
از هنر آبستن شدن و زایش دمکراسی
مسئله ی دیگری را که نباید از یاد ببری، اینست که « سیمرغ = واقعیّت پذیری ایده ی دمکراسی » در جایی نیست که ما بخواهیم آن را به چنگ آوریم یا تسخیرش کنیم؛ بلکه « سیمرغ »، روند پدیدار شدن همگرائی ماست از بهر آفریدن « باهمستانمان ». دمکراسی، پدیده ای ، زایشی می باشه؛ نه مونتاژی. ما برای پدیدار شدن « سیمرغ = دمکراسی » مجبوریم که از وادیهای ( = موانع و مشکلات اجتماعی و سنّتی و فکری و عقیدتی و اقتصادی و ایدئولوژیکی و امثالهم ) بسیار زیادی عبور کنیم و در تلاش برای زایش دمکراسی در میهنمان، دوراندیش و مسئول باشیم. زایش دمکراسی را نمی توان با شعله ور کردن و به غلیان آوردن آب آرزوها و آرمانها و خواستهای مردم و انداختن « چای نپتون وارداتی روشنفکران اخته و سترون و مطیع و دنباله رو بیگانگان » در اجتماع ایرانزمین پدیدار کرد. ما بیش از همه نیاز به « باهماندیشی و باهمازمایی و همدردی و گشوده فکری داریم بدون ستیز و خصومت و آزردن و کشتن و ریختن خون همدیگر. » ////
by: Sherwood at ۸:۰۴ بعدازظهر 2 comments
استراتژي هاي به چنگ آوردن سيمرغ
آنچه مطرح كرده اي راهكار بنيادي ساخت دموكراسي شخصي براي مملكتي مثل ايران است و بي شك جوابگو خواهد بود، اما اين مهم به نظر مي رسد به تامين بسترهاي فراواني نياز دارد كه برخي از آنها حتي به تغيير در نگاه و رفتار و درك جامعه از موضوعات مختلف باز مي گردد و لاجرم پروسه اي طولاني را طلب مي كند. چيزي كه كم و بيش مي شد از نوشته هايت در كيهانگشت هم نتيجه گرفت. آنجا در واقع بيشتر به عوارضي مي پردازي كه نبايد باشند و احتمالا حضور نقيض آنها اگر واجب نباشد، مستحب هست. ولي معمولا براي رسيدن به هدف، ضمن استفاده از استراتژي هاي بلند مدت و بنيادي، از راهكارهاي ميان مدت و كوتاه مدت نيز در جهت كاهش مقاومت ها و سرعت بخشيدن به روند رسيدن به هدف در كنار اجراي پروژه ي اصلي استفاده مي شود. اگر برداشت من در مورد زمان بر بودن اين پروژه درست باشد و اگر با روش هاي جنبي ميان مدت و كوتاه مدت هم موافق باشي؛ مي توانيم به هر دو زمينه بپردازيم.
by: Sherwood at ۶:۵۹ بعدازظهر 0 comments
از ایده ی دمکراسی تا یافتن سیمرغ گسترده پر
پیش – شرط و زهدانی که قرار است از درون آن، « ایده ی دمکراسی = سیمرغ »، زائیده شود، همان فرهنگ ایرانی در معنای وسیع و گسترده ی آن می باشد. تمام گرایشهای سیاسی بایستی از ژرفای چنین فرهنگی برخاسته باشند تا بتوانند برای یافتن و واقعیت پذیری « سیمرغ = ایده ی دمکراسی » با یکدیگر همکاری و همآزمائی و همفکری کنند. ما نمی توانیم ایده ی دمکراسی را از بطن فرهنگ و اساطیر یونان و باختر زمینیان بزایانیم؛ زیرا بیگانگی بسیاری از تجربیات آنها با تجربیات ما، به دگرسان بودن هویت ما با آنها مربوط می باشد؛ نه به « پرنسیپ انسان بودن ما و آنها که هیچ تفاوتی با یکدیگر نداریم ». اصل، متفاوت بودن تجربیات و نگرشها و آرمانها و ایده آلها و آرزوها می باشه، نه « انسان در معنای کنکرت و فوزیولوژیکی اش ». مسئله ای دیگر را که نبایستی از آن غافل بود، اینه که با آویزون شدن به آرا و ایده ها و نظرات متفکّران و فیلسوفان بیگانه و متابعت کردن از آنها نمی توان هرگز به زایش دمکراسی در ایرانزمین رسید. ما بایستی قبل از هر چیز، آرمان خودمان را از « ایده ی دمکراسی = سیمرغ » در مفاهیم فکری تئوریزه کنیم تا بتوانیم سپس از یک طرف به انگیخته شدن و سنجشگری آرا متفکّران بیگانه بپردازیم و از طرف دیگر به انگیزاندن آنها در بازگستری و بازاندیشی ایده ی دمکراسی در سرزمینهایشان مدد متقابل برسانیم. اینست معنای اصیل داد و ستد فرهنگی. نه اینکه ما ابدالدّهر تابع و مطیع و پاسیو و نشخوار کن ذهنیّات و تئوریهای آنها بمانیم. خواندن مثلا آثار « کارل مارکس » و تلاش برای فهمیدن مسائل فکری او از اهّم واجبات و ضروریات می باشد؛ ولی برده و تابع و دنباله رو و مبلّغ افکار « مارکس و امثالهم » بودن، نهایت حماقت و بدبختی روشنفکران یک ملّت در معنای عام می باشه. ما بایستی یاد بگیریم که راه خودمان را بیافرینیم و در کنار مردم خود بمانیم و به زایش آن چیزی همّت کنیم که محصول اندیشه ها و تاریخ باهمزیستی و دردهای عمیقیست که در گذرگاه زمان و هزاره ها فراز و نشیب، تا مغز استخوانمان تجربه کرده ایم. « باهمستان » ما ایرانیان در جائیست که همه با هم در یافتن « سیمرغ = ایده ی دمکراسی » در کنار یکدیگر بایستیم و بجوئیم و بیندیشیم و بسازیم بدون داشتن وحدت کلمه. /// فعلا تا همین جا بسه. ///
by: Sherwood at ۱:۰۲ بعدازظهر 0 comments
۲۲ خرداد ۱۳۸۴
مسيرهاي رسيدن به دموكراسي
تا آنجا كه به نظر من مي رسد مجموعه مخالفين شرايط موجود بر اساس راهكاري كه براي گذار از شرايط موجود به دموكراسي - يا حداقل شرايط دموكراتيك تر - به سه دسته ي كلي تقسيم مي شوند؛ گروه اول مجموعه اي هستند كه هنوز به گذار مسالمت آميز - و مسلما طولاني - از شرايط حال با راهكارهاي دموكراتيك و آرام معتقدند و بر اين اساس نظر به فتح سنگرهاي حكومتي از طريق راي مردم يا چانه زني دارند. اين گروه لاجرم به شركت در انتخابات - به هر شكل آن - و آراي مردم فكر مي كند. گروه دوم نيز به گذاري نسبتا آرام - بدون خون ريزي و تخريب - با راهكارهاي اعتراضي و مردمي معتقد است و نگاه خود را روي بسيج و حركت هاي اعتراضي مردمي - تظاهرات و اعتراض و تحصن و ... - متمركز كرده است و اميد به نفوذ به درون لايه هاي حكومتي و "اصلاحات از بالا" را باطل مي شمرند. اما گروه سوم كه اصولا اصلاحات را در شرايط كنوني جواب مناسبي نمي داند و معتقد به حركت توده اي مردم و انقلاب و نهايتا پايه ريزي مجدد تشكيلاتي نو بر اساس سيستم هاي دموكراتيك است. واضح است كه گروه هاي دوم و سوم سياست تحريم انتخابات را در پيش خواهند گرفت ...
حال با توجه به آنچه در بالا گفته شده آيا اولا راهكار و روش ديگري را براي اين گذار مي توان متصور بود يا نه؟ و ثانيا در شرايط كنوني كدام مدل مي تواند بهتر جواب گو باشد؟ احتمالا دو پارامتر هزينه و زمان مي تواند بيشترين تاثير را در انتخاب روش داشته باشد.
by: Sherwood at ۵:۲۸ بعدازظهر 0 comments
۲۱ خرداد ۱۳۸۴
آغازی بعد از آغاز
من باید اول دلیل خودم را از چنین کاری بگویم که ناخودآگاه بر می گردد به شرایط کنونی جامعه و خود آریا که با نقطه نظرهای ش در وبلاگش با نام کیهانگشت و سایت کیهانگشت متاثر مطالبی است که در چند وبلاگ خوانده است و در واقع نوعی نقادی مطالب آنهاست. این بود مختصر مطالبی که من از نویسنده ی وبلاگ کیهانگشت یافته ام، حال اگر آریای عزیز خودش مایل باشد که اطلاعات بیشتری از خودش را در اختیار من و خوانندگان بگذارد؛ اختیار با خودش.
و اما بعد به نظر می رسد نیاز به چارچوب و قواعدی داریم تا بتوانیم با تاسی از آن به نتایج ملموس تری برسیم. من سعی می کنم تعدادی را نام ببرم و خوشحال می شوم که تو هم نظرت را بگوئی و هم آن را تکمیل کنی:
اول: ساده نویسی را برای درک بهتر من و خوانندگان به عنوان یک " رسم حسنه " قرار دهیم و بپذیریم که فقط در صورت ضرورت و اجبار از آن عدول کنیم.
دوم: در شرایط فعلی تمرکز خود را روی مسائل روز قرار دهیم و از آنجا به بررسی نگاه و نظرت در باره ایران و پیش نیازهای مورد نظرت در دستیابی به دموکراسی خواهیم پرداخت.
سوم: شرایط افزایش تعداد اعضا به صورت توافقی خواهد بود.
چهارم: مطالب و نکات ضروری خارج از بحث به نحوی معین شوند.
پنجم: انتخاب عنوان برای سوال یا جواب ضروری نیست ولی وجود آن می تواند کمک به درک کلی مطلب داشته باشد.
by: Sherwood at ۱۰:۴۲ بعدازظهر 0 comments
از سرچشمه های رودخانه
by: Sherwood at ۷:۲۲ بعدازظهر 0 comments
۱۹ خرداد ۱۳۸۴
گفتگو با آریا
by: Sherwood at ۱۰:۵۴ بعدازظهر 0 comments