راه برون شد اين اره ي تاريخي!
آرياي عزيز؛ درك حضور دردناك اون اره ي فوق الذكر! گاه نمي گذارد افكارم را متمركز كنم! حال كه بحث را به اينجا كشاندي و مطلبي را از يكسال و اندي پيش به عنوان شاهد آورده اي - خصوصا در اين وانفساي انتخابات رياست جمهوري و حكايت هاي خودش - و معضل فرهنگي روشنفكران را به رخ مان كشيدي؛ تو مي گوئي ريشه ي اين معضل از كجا آب مي خورد؟ و در كجاي راه روشنفكران ما كه بايد چراغ راهنما براي توده ي مردم باشند، مسير را به اشتباه رفته اند؟ اينكه نمي توانيم به قول تو تفكر ساز باشيم و بيشتر مصرف كننده هستيم تا توليد كننده، در حالي كه چنين نبوده ايم از چه جائي در تاريخ مان آب مي خورد؟ و حال كه به نظر تو مشكل مشخص شده است، راه اصلاح آن چيست؟ چگونه بايد به جاي درگير شدن و مقاومت كردن در مقابل يك واقعيت؛ كه شايد خودش ريشه در يك يا چند معضل داشته باشد؛ به جامعه و مهم تر از آن به روشنفكران مان بگوئيم اين معضلات است كه بايد بررسي و راه حل يابي شوند و پديده ها - تو بگو واقعيات - فقط بايد بررسي و ريشه هاي آنها شناسائي شوند. شايد پديده ي همين رياست جمهوري جديد هم بتواند مثال خوبي براي روشن شدن موضوع باشد.
به هر حال من دنبال يك روش اجرائي هستم تا از شر اين اره ي تاريخي يه جوري خلاص شم.
به هر حال من دنبال يك روش اجرائي هستم تا از شر اين اره ي تاريخي يه جوري خلاص شم.
۱ نظر:
... روش اجرائی را نمیشه، یک شبه به آن رسید و انتظار بهره داشت. مسائل اجتماعی، گونه ای « روان درمانی » می باشه که به پروسه ای حسابشده و صبور و پیوسته محتاجه. عجول نباش. در این باره حتما می نویسم. ///
ارسال یک نظر